پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 12-20-2011 06:16 PM



هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟
مردم گریه میکنند... نه به خاطر اینکه ضعیف هستند
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند.




behnam5555 12-20-2011 06:25 PM


behnam5555 12-20-2011 06:28 PM


جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم..

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش...... کند و به کمک احتیاج دارد، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد..

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!



behnam5555 12-21-2011 06:57 PM


روش پول درآوردن دکترها


behnam5555 12-21-2011 07:29 PM

بیوگرافی لئونارد کوهن



تولد
:
۲۱سپتامبر ۱۹۳۴ مونترال، کبک، کانادا
اصل/ملیت : کانادایی
سبک‌ها : راک ، فولک ، فولک/راک
مدت فعالیت : ۱۹۵۶تا اکنون
ناشرها : کلمبیا ، سونی/بی‌ام‌جی

وب سایت :
LeonardCohen.com

تو گمان کردی من مرد جاده ام/عاشقم شدی/اما من مرد جاده نیستم/وقتی تو را در راه لاریسا دیدم/گم شده بودم من.
" لئونارد کوهن
"


گمانم حدود یک سال پیش پرنس چارلز در برنامه یی تلویزیونی گفته بود لئونارد کوهن خواننده محبوب آدم های درونگرا است. در همان برنامه که با هدف نشان دادن تفاوت نسل ها برگزار شد، پسر چارلز از پدرش پرسیده بود؛«لئونارد کوهن کیه؟» جمله متداول«زمانه داره تغییر می کنه» در آن برنامه تلویزیونی نیز مشهود بود. من شخصاً دوست دارم این طور فرض کنم که این تغییر به قول وودی آلن، به خاطر غذاهای حاضری دوران ما است. حالا چه خوب، چه بد دوران موسیقی رپ و متال است. سایه کوهن هر روز محو و محوتر می شود و البته این مساله هیچ ربطی به نبوغ، عدم نبوغ یا جاودانی هنرمند ندارد.
کوهن اما فقط خواننده نیست. نویسنده نیز هست، نویسنده یی که هیچ کدام از دو رمان ارزشمندش در کشور ما ترجمه نشده و تنها گزیده یی از اشعار او با عنوان«من گم شده بودم» به فارسی برگردانده شده است. نوشته کوتاه زیر فقط بهانه یی است برای آشنایی بیشتر با هنرمندی که سال ها بسیاری از ما را تحت تاثیر خود قرار داده است. لئونارد نورمن کوهن نویسنده و خواننده کانادایی در ۲۱سپتامبر ۱۹۳۴در خانواده یی یهودی در مونترال به دنیا آمد. پدرش تاجر پوشاک بود و هنگامی که لئونارد ۹ساله بود درگذشت. ابتدا در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و از دانشگاه مک گیل فارغ التحصیل شد.
اولین مجموعه اشعارش را در دوران دانشجویی اش (۱۹۵۶) باعنوان «let us compare mythologies » منتشر کرد و در سال ۱۹۶۱دومین مجموعه اشعارش را با نام«the spice box of earth » منتشر کرد که باعث شد به شهرت برسد. نکته جالب اینکه کوهن خودش را شاعر نمی داند. او در این مورد گفته است؛ «من هرگز خودم را شاعر معرفی نکرده ام و مایل نیستم کسی این کار را بکند. صادقانه بگویم به نظر من کلمه شعر کلمه یی ساختگی است که عده یی منتقد ابله در طول تاریخ به نوعی از نویسندگی اطلاق کرده اند. پس اگر خودت را شاعر بدانی وارد منطقه خطر شده یی، این کلمه یی است که دیگران می توانند در مورد نوشته های تو به کار ببرند و مسوولیتش را نیز برعهده بگیرند.»
مدت کوتاهی در نیویورک زندگی کرد، سپس به اروپا رفت و در جزیره هیدرای یونان به همراه مارین جنسن و پسرش اکسل اقامت گزید. او هفت سال به طور نامنظم به یونان می رفت، مجموعه شعر دیگری با عنوان «Flowers For Hitler» ۱۹۶۴) منتشر کرد و دو رمان نوشت؛ «The favorite Game» (۱۹۶۳) که در واقع می شود گفت به نوعی چهره مرد هنرمند یهودی در مونترال است و «Beautiful Losers» که در ۱۹۶۶منتشر شد و بوستون گلاب درباره آن نوشت؛ «جیمز جویس نمرده است، او در مونترال با نام کوهن زندگی می کند». تاکنون هر یک از این کتاب ها بیش از ۸۰۰هزار نسخه فروش رفته اند.
اما او نمی توانست به طور مداوم در هیدرا بماند. در سال ۱۹۸۸در مصاحبه یی با مجله «Musician» در این باره می گوید؛ «برای نوشتن کتاب لازم است که در یک جا باشید. باید مطالب را از محیط پیرامون تان جمع آوری کنید. به زنی در زندگی تان نیاز دارید، خوب است که چند تا بچه دور و بر شما باشند. لازم است جایی تمیز و مرتب داشته باشید. من این چیزها را داشتم
کوهن به خاطر موسیقی به امریکا بازگشت و در نزدیکی نشویل اقامت گزید. در سال ۱۹۶۶جودی کالینز در آلبومش دو ترانه از ترانه های لئونارد کوهن با نام های «Suzanne» و «Dress Rehearsal Rag» را خواند و در سال ۱۹۶۷کوهن در «Newport Folk Festival» قطعاتی اجرا کرد. در این فستیوال باب دیلن، بوریس اسپرینگستین و بیلی هالیدی نیز حضور داشتند. کریسمس همان سال شرکت کلمبیا اولین آلبوم کوهن را با نام « The songs of Leonard Cohen» منتشر کرد.
این آلبوم باعث شهرت کوهن به عنوان خواننده شد و چنان تاثیرگذار بود که رابرت آلتمن در موسیقی فیلم «Mc Cabe and Mrs. Miller» از لئونارد کوهن استفاده کرد. کوهن در سال ۱۹۶۹دومین آلبومش را با نام «Songs From a Room» منتشر کرد و آلبوم سوم او با نام «Songs of love and Hate» جایگاهش را به عنوان یکی از بزرگان موسیقی تثبیت کرد. آهنگ هایی مثل «The Story of Isaac»، « Joan of Arc» و «Famous blue Raincoat» هنوز جزء محبوب ترین آثار او هستند. در سال ۱۹۷۲او اولین آلبوم زنده اش با نام «Live Songs» را اجرا کرد که در آن قطعه یی را به صورت بداهه به مدت چهارده دقیقه نواخت.
هرچند لئونارد کوهن موفق ترین ترانه سرا و خواننده اواخر دهه شصت نبود اما بدون شک یکی از محبوب ترین خوانندگان آن دوره به شمار می آید. او توانست حضور قابل توجهی در دهه های بعدی داشته باشد و موفق شد توجه منتقدانی که دیگر به هم نسلان او توجه خاصی نشان نمی دادند را همچنان به خود معطوف کند. او ابتدا زندگی بسیار سنت شکنانه یی را در پیش گرفته بود که شامل سفر، ارتباطات از هم گسیخته و مصرف ال.اس. دی می شد. در دهه ۱۹۹۰کوهن شیوه زندگی اش را تغییر داد و در ۱۹۹۳به مرکز ذن مونت بالدی پیوست. از آن زمان تاکنون او همچنان به طور نامنظم آثاری منتشر کرده است که از آن جمله می توان به «Field Commander Cohen Tour of۱۹۷۹ » و «Ten New Songs» اشاره کرد. در سال ۲۰۰۶مستندی از زندگی کوهن ساخته شد که قرار است به زودی در اروپا نمایش داده شود.


behnam5555 12-23-2011 03:40 PM


مجموعه ضرب المثلهای ایرانی

آ - ا

آب از سر چشمه گله !
آب از آب تكان نميخوره !
آب از سرش گذشته !
آب پاكي روي دستش ريخت !
آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم !
آب را گل آلود ميكنه كه ماهي بگيره !
آب زير پوستش افتاده !
آب كه يه جا بمونه، ميگنده .
آبكش و نگاه كن كه به كفگير ميگه تو سه سوراخ داري !
آب كه از سر گذشت، چه يك ذرع چه صد ذرع ـ چه يك ني چه چه صد ني !
آب كه سر بالا ميره، قورباغه ابوعطا ميخونه !
آب نمي بينه و گرنه شناگر قابليه !
آبي از او گرم نميشه!
آتش كه گرفت، خشك و تر ميسوزد !
آخر شاه منشي، كاه كشي است !
آدم با كسي كه علي گفت، عمر نميگه !
آدم بد حساب، دوبار ميده !
آدم تنبل، عقل چهل وزير داره !
آدم خوش معامله، شريك مال مردمه !
آدم دست پاچه، كار را دوبار ميكنه !
آدم زنده، زندگي ميخواد !
آدم گدا، اينهمه ادا ؟!
آدم گرسنه، خواب نان سنگك مي بينه !
آدم ناشي، سرنا را از سر گشادش ميزنه !
آرد خودمونو بيختيم، الك مونو آويختيم !
آرزو بر جوانان عيب نيست !
آستين نو پلو بخور !
آسوده كسي كه خر نداره --- از كاه و جوش خبر نداره !
آسه برو آسه بيا كه گربه شاخت نزنه !
آشپز كه دوتا شد، آش يا شوره يا بي نمك !
آش نخورده و دهن سوخته !
آفتابه خرج لحيمه !
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچي !
آفتابه و لولهنگ هر دو يك كار ميكنند، اما قيمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم ميشه !
آمدم ثواب كنم، كباب شدم !
آمد زير ابروشو برداره، چشمش را كور كرد !
آنانكه غني ترند، محتاج ترند !
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟!
آنقدر بايست، تا علف زير پات سبز بشه !
آنقدر سمن هست، كه ياسمن توش گمه !
آنقدر مار خورده تا افعي شده !
آن ممه را لولو برد !
آنوقت كه جيك جيك مستانت بود، ياد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنيده از دور خوشه !
اجاره نشين خوش نشينه !
ارزان خري، انبان خري !
از اسب افتاده ايم، اما از نسل نيفتاده ايم !
از اونجا مونده، از اينجا رونده !
از اون نترس كه هاي و هوي داره، از اون بترس كه سر به تو داره !
از اين امامزاده كسي معجز نمي بينه !
از اين دم بريده هر چي بگي بر مياد !
از اين ستون بآن ستون فرجه !
از بي كفني زنده ايم !
از دست پس ميزنه، با پا پيش ميكشه !
از تنگي چشم پيل معلومم شد --- آنانكه غني ترند محتاج ترند !
از تو حركت، از خدا بركت .
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !
از خر افتاده، خرما پيدا كرده !
از خرس موئي، غنيمته !
از خر ميپرسي چهارشنبه كيه ؟!
از خودت گذشته، خدا عقلي به بچه هات بده !
از درد لا علاجي به خر ميگه خانمباجي !
از دور دل و ميبره، از جلو زهره رو !
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه !
از شما عباسي، از ما رقاصي !
از كوزه همان برون تراود كه در اوست ! (( گر دايره كوزه ز گوهر سازند ))
از كيسه خليفه مي بخشه !
از گدا چه يك نان بگيرند و چه بدهند !
از گير دزد در آمده، گير رمال افتاد !
از ماست كه بر ماست !
از مال پس است و از جان عاصي !
از مردي تا نامردي يك قدم است !
از من بدر، به جوال كاه !
از نخورده بگير، بده به خورده !
از نو كيسه قرض مكن، قرض كردي خرج نكن !
از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
از هول هليم افتاد توي ديگ !
از يك گل بهار نميشه !
از اين گوش ميگيره، از آن گوش در ميكنه !
اسباب خونه به صاحبخونه ميره !
اسب پيشكشي رو، دندوناشو نميشمرند !
اسب تركمني است، هم از توبره ميخوره هم ازآخور !
اسب دونده جو خود را زياد ميكنه !
اسب را گم كرده، پي نعلش ميگرده !
اسب و خر را كه يكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو ميشند !
استخري كه آب نداره، اينهمه قورباغه ميخواد چكار ؟!
اصل كار برو روست، كچلي زير موست !
اكبر ندهد، خداي اكبر بدهد !
اگر بيل زني، باغچه خودت را بيل بزن !
اگر براي من آب نداره، براي تو كه نان داره !
اگر بپوشي رختي، بنشيني به تختي، تازه مي بينمت بچشم آن وختي !
اگه باباشو نديده بود، ادعاي پادشاهي ميكرد !
اگه پشيموني شاخ بود، فلاني شاخش بآسمان ميرسيد !
اگه تو مرا عاق كني، منهم ترا عوق ميكنم !
اگر جراحي، پيزي خود تو جا بنداز !
اگه خدا بخواهد، از نر هم ميدهد !
اگه خاله ام ريش داشت، آقا دائيم بود !
اگه خير داشت، اسمشو مي گذاشتند خيرالله !
اگر داني كه نان دادن ثواب است --- تو خود ميخور كه بغدادت خرابست !
اگه دعاي بچه ها اثر داشت، يك معلم زنده نمي موند !
اگه زاغي كني، روقي كني، ميخورمت !
اگه زري بپوشي، اگر اطلس بپوشي، همون كنگر فروشي !
اگه علي ساربونه، ميدونه شترو كجا بخوابونه !
اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخيه ميزد .
اگه لالائي بلدي، چرا خوابت نميبره !
اگه لر ببازار نره بازار ميگنده !
اگه مردي، سر اين دسته هونگ ( هاون ) و بشكن !
اگه بگه ماست سفيده، من ميگم سياهه !
اگه مهمون يكي باشه، صاحبخونه براش گاو مي كشه !
اگه نخورديم نون گندم، ديديم دست مردم !
اگه ني زني چرا بابات از حصبه مرد !
اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، يكساعته شوهر ميده !
اگه همه گفتند نون و پنير، تو سرت را بگذار زمين و بمير !
امان از خانه داري، يكي ميخري دو تا نداري !
امان ازدوغ ليلي ، ماستش كم بود آبش خيلي !
انگور خوب، نصيب شغال ميشه !
اوسا علم ! اين يكي رو بكش قلم !
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !
اول بچش، بعد بگو بي نمكه !
اول برادريتو ثابت كن، بعد ادعاي ارث و ميراث كن !
اول بقالي و ماست ترش فروشي !
اول پياله و بد مستي !
اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد !
اي آقاي كمر باريك، كوچه روشن كن و خانه تاريك !
اين تو بميري، از آن تو بميري ها نيست !
اينجا كاشون نيست كه كپه با فعله باشه !
اين حرفها براي فاطي تنبون نميشه !
اين قافله تا به حشر لنگه !
اينكه براي من آوردي، ببر براي خاله ات !
اينو كه زائيدي بزرگ كن !
اين هفت صنار غير از اون چارده شي است !
اينهمه چريدي دنبه ات كو ؟!
اينهمه خر هست و ما پياده ميريم !


behnam5555 12-23-2011 03:45 PM

سخنان و جملات بسیار زیبای گوته

آنها که غائب اند ، کمال مطلوب اند و حاضرین معمولی و پیش و پا افتاده اند . گوته
.
.
اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. گوته
.
.
استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی . گوته
.
.
اگر به مهمانی گرگ می روید ، سگ خود را به همراه ببرید . گوته
.
.
از استثنائـات است که کسی را بـه خاطر آنچه که هست دوست بدارند . اکثر آدمها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند : خودشان را ، تفسیر و برداشت خودشان را از او … گوته
.
.
با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید . گوته
.
.
پیش از آن که کاری بکنی ، باید کسی باشی . گوته
.
.
بشر، بر صفحه‌ی شطرنج ابدیت، چون پیاده‌ای در دست خدا و شیطان است. گوته
.


تنها شرط رسیدن به پیروزی داشتن اراده قوی است شرایط دیگراهمیتی ندارد. گوته
.
.
در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.گوته
.
.
زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است . گوته
.
.
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته
.
.
کوشش اولین وظیفه انسان است. گوته
.
.
خدایا هنر چقدر بلند و عمر چه اندازه کوتاه است. گوته
.
.
هر آنچه را که می توانید انجام دهید ، و یا در رؤیای خود می بینید که قادر به انجام آن هستید شروع کنید ، جسارت در بطن خود، نبوغ و قدرت جاودانه ای را نهفته دارد . گوته
.
.
هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد . گوته
.
.
هر کس با استعدادهایی خلق شده که باید آنها را به کار بندد . به کار بستن آنها ، بزرگترین سعادت در زندگی هر فرد است . گوته
.
.
هرکس باید روزانه یک آواز بشنود ، یک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند . گوته
.
.
هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته
.
.
کار ما نماینگر قابلیت های ماست . گوته
.
.
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته
.
.
کوشش اولین وظیفه انسان است . گوته
.
.
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند . گوته
.
.
قلب معزور و خودخواه هرگز نمی تواند از سرگیجه و بی حوصلگی بگریزد. گوته
.
.
جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد . گوته
.
.
خدایا هنر چقدر بلند وعمر چه اندازه کوتاه است. گوته
.
.
طوفان های حوادث، اخلاقیات و روحیات انسان را تقویت می کند. گوته
.
.
وظیفه ای را که از همه به شما نزدیک تر است انجام دهید. گوته
.
.
مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته
.
.
نیاسائید ، زندگی در گذر است . بروید و دلیری کنید ، پیش از آنکه بمیرید ، چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید ، تا بر زمان غالب شوید . گوته


behnam5555 12-23-2011 05:48 PM


مقایسه ی ویرانی های هیروشیما با خسارات تسونامی

وقوع زلزله و تسونامی در ژاپن، وحشتناک ترین فاجعه در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم اعلام شده است.به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب، تصاویری که از نابودی شهرها بعد از وقوع تسونامی در ژاپن وجود دارد یادآور خاطره ی تلخ انداختن بمب اتم در ناگازاکی و هیروشیما است.

حدود 70 هزار ژاپنی در هیروشیما پس از انداختن بمب اتم جان خود را به سرعت در روز ششم اگوست 1945 از دست دادند و تنها سه روز بعد، 75 هزار نفر دیگر توسط بمب اتمی در ناگازاگی جان خود را از دست دادند.

حداقل 10 هزار نفر بر اثر وقوع تسونامی در ژاپن کشته شده اند و انتظار می رود که میزان تلفات افزایش یابد.

دوازده شهر ساحلی به مانند هیروشیما و ناگازاکی با خاک یکسان شده اند.

نخست وزیر ژاپن گفت که وضعیت فعلی در کشورش پس از زلزله و تسونامی در طول 65 سال اخیر و بعد از جنگ جهانی دوم بی سابقه بوده است و ژاپن در سخت ترین شرایط بحرانی می باشد.

تصاویری که در آن به راحتی می توان شباهت میزان ویرانی بین این دو حادثه را حس کرد، در پی می آید:


http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3143_954.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3144_950.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3137_403.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3138_677.jpg


http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3140_506.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3139_148.jpg


http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3142_646.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3141_575.jpg


http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3145_325.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3146_779.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3147_562.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3148_488.jpg

http://www.entekhab.ir/files/fa/news...4/3150_831.jpg

منبع:انتخاب

behnam5555 12-24-2011 05:40 PM

ملانصرالدین؛ از افسانه تا واقعیت!

ملانصرالدین را یکی از حکمای طنزپرداز و شوخ‌طبع در تاریخ جهان لقب داده‌اند. چرا که در میان ملت‌ها کمتر نماد بذله‌گویی و شوخ‌طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. با آنکه این شخصیت را هر ملتی به نامی می‌خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می‌دهد، اما در همه آنها شخصیت فرزانه او در هیات یک روستایی ساده و خوش سیما تصویر می‌گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه‌اش به دل‌ها می‌نشیند.
ملانصرالدین کیست و در چه زمانی می‌زیسته است، چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته است یا ساخته و پرداخته ذهن ملت‌هاست. اینها سوالاتی است که ذهن بسیاری از مردم، چه عادی و چه کارشناسان و فولکولورشناسان در سرتاسر دنیا را به خود مشغول داشته است.


به گزارش تازه، در روایت‌های عامیانه ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ دانسته‌اند و حتی بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن سفاک صورت پذیرفته بوده است. یا اینکه در سده دهم میلادی او را با حسین ابن منصور حلاج، که در بغداد بر دار شد دیده‌اند و یا گفته شده است که در اوایل سده پانزده میلادی او با سید عمادالدین نسیمی شاعر، که در حلب پوست او کنده شد، حشر و نشر داشته است. به هرحال ملانصرالدین را یکی از حکمای طنز و شوخ‌طبعی در تاریخ جهان لقب داده‌اند. چرا که در میان ملت‌ها کمتر نماد بذله‌گویی و شوخ‌طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. لطیفه‌های او، افزون برکشورهای اسلامی، در پهنه وسیعی از جهان، از آلمان گرفته تا ژاپن زبانزد ملت هاست. با آنکه این شخصیت را هر ملتی به نامی می‌خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می‌دهد، اما در همه آنها شخصیت فرزانه او در هیات یک روستایی ساده و خوش سیما تصویر می‌گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه‌اش به دل‌ها می‌نشیند و از همین رو همه این ملت‌ها او را بومی و از آن خود می‌دانند و او را به نام‌های متعددی می خوانند.

در ازبکستان «خوجا نصرالدین» را با شال پهن و قبای راه راه و عرق چین، به شکل روحانیان آن منطقه نشان می‌دهند. در تصاویر مصری و عموماً عربی، ملا را با ریش و عمامه و قبای بلند تا قوزک پا، که هیچ نشانی از شوخی و شوخ طبعی در آن دیده نمی‌شود ترسیم می‌کنند. در ایران، هم در تصاویر عامیانه‌ای که از ملانصرالدین در دست است و هم در آثار فردریک تالبرگ، که لطیفه‌های او را مصور کرده است، این روحانی رند و فرزانه با رعایت معیارهای جامعه ایرانی بدون عبا و عمامه و بیشتر به شکل روستاییان سنتی ایرانی ترسیم شده است. هم اکنون درشهر «آقشهر» یا «آک شیر» از توابع قونیه ترکیه قبری وجود دارد که منتسب به این شخصیت تاریخی است و تاریخ مندرج بر آن وفات ملا را 683 هجری نشان می دهد. ملانصرالدین را به نام های متعددی می نامند. از جوحه، جوحا، جحی، سید جوحا، جیوفا، جهان، خوجه نصرالدین، نصرالدین حوجا و ملانصرالدین گرفته تا آرتین (در ارمنستان)، اویلن سیپیکل (در آلمان) و مکینتاش (در اسکاتلند). اما در همۀ این اسامی مفهوم واژۀ ملا، به معنای شخص درس خوانده و با سواد مستتر است. در زبان ترکی «حوجا «هم به به معنای استاد و معلم دانشگاه به کار می رود و هم در محاوره «حوجام» (استاد من) عنوان احترام آمیزی است که به شخص با سواد خطاب می شود.


به باور فولکلور شناسان غربی، بعد از فرو پاشی حکومت سلجوقیان بر اثر جنگ های صلیبی و متعاقب آن حمله مغول و بروز ناآرامی های اجتماعی در آسیای غربی، قرن سیزدهم میلادی اهمیت ویژه ای در تاریخ منطقه دارد. اهمیت این قرن در آن است که ما در این سده با سه چهرۀ برجستۀ در این بخش از جهان رو برو می شویم. نخست، جلال الدین مولوی است که با سبک و شیوۀ عارفانۀ قصه سرائی اش مرشد و مراد طبقۀ ممتاز و تحصیل کردۀ منطقۀ وسیعی از آسیای غربی، به مرکزیت ایران تا آسیای مرکزی است. دوم، یونس امره شاعر پر آوازۀ آسیای صغیر است که در قالب و محتوای آثارش نقطۀ مقابل مولوی است. او همان مضامین مولوی را به جای زبان فاخر فارسی، که تنها طبقه ای خاص آن را در می یافتند، به زبان ترکی ساده بیان می کرد که برای توده های وسیع مردم قابل فهم بود و از آن لذت می بردند. چهرۀ سوم از آن ملانصرالدین است در هیأت یک روحانی روستائی بذله گو که برای تلخ ترین مسائل زندگی هم راه حل های شیرین و شوخ طبعانه و حکمت آمیز در آستین داشت.


در منابع ایرانی، به نوشته محمد جعفر محجوب «...از نخستین سال های رواج فن چاپ در ایران رساله ها و نمونه های متعدد از لطایف ملانصرالدین با حجم های مختلف به طبع رسیده و تقریباً در تمام آن ها، که از روی نسخه های خطی فارسی چاپ شده، قهرمان اصلی داستان ها جحا (یا جحی) نامیده شده است...» دائرة المعارف فارسی ملانصرالدین را چنین توصیف کرده است: مرد ظریف ساده لوح بذله گوی معروف، که احوال او با افسانه ها آمیخته است، و حکایات و امثال و نوادر بسیار در افواه بدو منسوب شده است. احمد مجاهد در مقدمۀ تحقیق و تألیف جامع خود به نام «جوحی»، می نویسد «نخستین چاپ کتاب ملانصرالدین، به نام «نوادر الخوجه نصرالدین افندی الرومی المشهور به حجا» به عربی، در سال ۱۲۷۸هجرى ق-۱۸۶۰م، در مصر که در آن زمان تحت متصرفات دولت عثمانی بود انجام پذیرفته است.» در مقدمۀ اولین نشر لطیفه های ملانصرالدین از سوی «محمد رمضانی دارندۀ کلالۀ خاور» از قلم مؤلف و ناشر آن می خوانیم: «...این بنده در نتیجۀ چند ماه تفحص در کتب مختلف فارسی قدیم و جدید و نسخ ترکی و عربی آن قریب ششصد لطیفه و حکایت از ملا گرد آورده... و منتشر کردم.»

طبعاً تصویرگران و کاریکاتوریست های ترک بیش از دیگران به ملانصرالدین پرداخته و صورت و سیرت او را در آثار خود منعکس کرده اند. در آثار تصویری ترک ها ملانصرالدین معمولاً به شکل روحانیان روستائی آناتولی مرکزی، با ریش سفید و عمامه و پوستین و شلوار گشاد، در حالی که وارونه سوار خر است نشان داده می شود. اما با همۀ تطویلی که این نوشته پیدا کرده است، نمی توان از یک نمونۀ استثنائی از چهرۀ ملانصرالدین یاد نکرد و گذشت. و آن، چهره ای است که دو هفته نامۀ «ملانصرالدین» چاپ تفلیس عرضه کرده است. نماد اين نشريه كه روحانى روستائى متين و موقرى است همواره در كاريكاتورهاى صفحه اول نشري حضور دارد و حكيمانه ناظر مسائل مضحكى است كه در آن كاريكارتورها مطرح مى شود و باعث خنده خوانندگان مى گردد. جليل محمد قليزاده، طنزپرداز تواناى آذربايجان و ناشر «ملانصرالدين» از قول ملا و خطاب به خوانندگانش مى گويد: «اى برادران مسلمان من! اگر مى خواهيد بدانيد كه شما به كه مى خنديد، آئينه به دست بگيريد و جمال مبارك خود را در آن تماشاكنيد.»




م : كرد كوي

behnam5555 12-25-2011 06:24 PM



اکنون ساعت 06:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)