كس چو حافظ نكشيد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند يا به روايتي (تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند) ---------------------------------------------------------------------------------------------------- خواب دربان را به راهي برد بي صدا از در كسي آمد در سياهي آتشي افروخت بي خبر اما، كه نگاهي در تماشا سوخت (سهراب عزيز) |
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزدعشق ورزد اشک ریزد :53: |
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند وندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند:cool:
|
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند |
بعد تودگر هستی ماپانگرفت بعدتوکسی دردل ماجانگرفت
|
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم{پپوله}:53: |
می دمد صبح و کله بست سحاب *** الصبوح الصبوح یا اصحاب
|
navid10076
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
دوسته عزيز نويد جان شما بايد با حرف ب شعر ميگفتين حالا اشكالي نداره
ميرسد آواز عشق از چپ و راست ما به فلك ميرويم عزم تماشا چه راست |
تو را به آينه داران چه التفات بود
چنين كه شيفته حسن خويشتن باشي ------------------------------------------------------------------ ظهر تابستان است سايهها ميدانند كه چه تابستاني است سايههايي بي لك گوشهاي روشن وپاك كودكان احساس! جاي بازي اينجاست (سهراب عزيز) |
اکنون ساعت 12:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)