این که همون بیت قبلیته محمد جان:53:
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش |
ببخشید تصحیح شد:53:
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
به جز ثنای جلالش مساز و رد ضمیر
که ست گوش دلش محرم پیام سروش |
روح القدس آن سروش فرخ
بر قبهٔ طارم زبرجد |
داور دین شاه شجان آن که کرد
روح قدس حلقه امرش به گوش |
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما |
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش |
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی |
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره زه که پرسی چون باشی |
دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور |
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فرو ریزد |
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت |
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد |
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد |
هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد |
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد |
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد |
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد |
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم |
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست |
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست |
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست |
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که کرا می کند تماشایی |
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست |
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی |
غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هرکسی بر حسب فکر گمانی دارد |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست |
کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران |
بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را |
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر |
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج |
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست (سعدی) |
اکنون ساعت 04:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)