خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگـذری بود // س |
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحری نیست که نیست // گ |
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی ح |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند // م |
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش و |
وای چه خسته می کند سردی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا // ل |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند ن |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را ع |
عاشق نشدی، محنت هجـران نکـشیدی
کس پیش تو غمنامۀ هجران چه گشاید؟ // ص |
اکنون ساعت 12:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)