پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 01-03-2012 06:25 PM


بهار عمرش را برای حقوق زنان گذاشت

http://www.persianfemale.com/media/k...c32d45ef_M.jpg

بهار
شاعر صلح و آزادي كه بي‌شك يكي ازآخرين غول‌هاي ادبيات معاصرايران است. سال‌ها پيش زماني كه پروانه بهاربه ايران سفر كرده بود در يك پنجشنبه دلپذير به ديدار پروانه و چهرزاد بهار دو تن از دختران ملك الشعراي بهار رفتم و گفت‌وگويي به تفصيل درباره شعر و خاطرات و زندگي بهار گرفتم اما هرگز شرايطي براي انتشاراين گفت‌وگو فراهم نشد، تا اين‌كه دوباره به مناسبت 125 سالگي بهار 20 آذرماه ساعاتي چند ميهمان چهرزاد بهار كوچك‌ترين دختر بهار بودم و با هم گپي طولاني درباره بهار زديم كه در اين مجال كوتاه تنها بخشي از دو گفت‌وگو را با شما سهيم مي‌شوم.پروانه بهارپس ازدرگذشت ملك الشعراي بهار ديوان او را به همراه محمد قهرمان گردآوري كرد و پنج سال پس از درگذشت بهار اين ديوان منتشر شد و در سال‌هاي بعد توسط مهرداد و چهرزاد بهار اين ديوان كامل‌تر و منتشر شد و به‌زودي نيز اگر چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار دچار مشكل مميزي نشود به‌طورت كامل به انضمام تصنيف‌ها كه توسط دكتر معاصر همسر پروانه بهار گردآوري شده است منتشر خواهد شد.
‎پروانه بهار مدتي كه پدرش در سوئيس در بيمارستان بستري بود؛ همراه او بود خاطراتش را در كتابي با نام «مرغ سحر» نوشت كه اين كتاب به تازگي با نام «دختر شاعر» خيلي مفصل به اضافه‌ عكس‌ها و تصاوير توسط انتشارات لارسن منتشر شده است.

‎باتوجه به اين‌كه شما سال‌هاي پاياني عمر پدرتان همراه و همدم او در سوئيس بوديد از او چه تصويري در ذهنتان نقش بسته است؟

پروانه: من هرگاه كه به گذشته و به‌خاطراتي كه با پدرم داشته‌ام فكر مي‌كنم، او را در اتاق يا دفترش يا در كنار باغچه مورد علاقه‌اش كنار گل‌هاي دست پروده‌اش مي‌بينم البته هرگز نمي‌توانم خاطرات و تصاويري كه از روزهاي تبعيد او در ذهنم نقش بسته است را به فراموشي بسپارم. من تا روزهاي پاياني عمرش در كنارش بودم و اين همراهي در زندگي من تاثير بسزايي گذاشته است كه نمي‌توانم حتي لحظه‌اي پدرم را به فراموشي بسپارم.

‎شما چه تصويري از پدرتان در خاطرتان مانده؟

چهرزاد: من چون 13 سالم بود كه پدرم درگذشت بخش عمده خاطراتي كه از او دارم همه مربوط به دوران بيماري او است. اما بهترين روزهايي كه با پدرم گذراندم دوراني بود كه او بيمار بود و مادرم باغي در نياوران اجاره كرده بود و مدتي من و پدرم دوتايي در اين باغ اقامت داشتيم. پدرم هميشه به گل و گياه علاقه خاصي داشت و عموما در باغ كنار جوي آب مي‌نشستيم و به من مي‌گفت كه برايم كتاب بخوان من تازه دوران دبيرستان را تمام كرده بودم و مي‌گفتم پدر، من با غلط مي‌خوانم اما او مي‌گفت بخوان راه مي‌افتي.
‎در همين دوران بود كه من برايش «ويس و رامين» مي‌خواندم. گاهي هم روزنامه اطلاعات. يادم مي‌آيد آن دوران زمان جنگ كشور كره بود، و پدر از من مي‌خواست اخبار جنگ را برايش بخوانم كه همان سال از پدرم خواستند رئيس انجمن صلح‌طلبان شود و پدرم قصيده معروف «جغد جنگ» را سرود كه اتفاقا آخرين قصيده‌اش هم بود.
‎پدرم به گفته خودش از هفت سالگي شعر مي‌سرود و تا پايان عمر 65 ساله اش همچنان در حال سرودن شعر بود. او هميشه آرزو داشت كه شعرهايش را در يك مجلد به دست نشر بسپارد، البته بيش‌تر شعرهايش در زمان حياتش در مطبوعات آن روزگار چه در داخل و چه در خارج از كشور منتشر شده بود. او دلش مي‌خواست شعرهايش را همه مردم ايران بخوانند اما در مقطعي از حياتش حتي اين امكان وجود نداشت كه شعرهايش در مطبوعات منتشر شود چه برسد به كتاب.

‎با توجه به اين‌كه شما شعرهاي پدرتان رابراي نخستين‌بارگردآوري كرديد و از كودكي تا پايان عمر شاهد و ناظري بر احوال و زندگي او بوديد؛ شعر پدرتان را چگونه مي‌بينيد؟

پروانه: همان‌طور كه چهرزاد گفت پدرم از هفت سالگي سرودن شعر را آغاز كرد و پدرش هم ملك الشعراي صبوري شاعر آستان قدس رضوي بودند؛ چون پدرم فعاليت سياسي داشت نمي‌خواستند كه به پدرم عنوان ملك الشعرايي را بدهند اما به‌خاطر ابداعاتي كه در شعر داشت بلاخره در 18 سالگي عنوان ملك الشعرايي را به او دادند و پس از او هم كسي اين عنوان را دريافت نكرد، نمي‌خواهم اين موضوع را از زبان خودم نقل كنم كه بگويند چون فرزند بهار است مي‌خواهد نام پدرش را بزرگ كند؛ پدرم آنقدر خودش شأن و منزلتش بزرگ است كه حرف من هيچ تاثيري در جايگاه او نخواهد داشت. اما بسياري از بزرگان ادب فارسي بر اين قولند كه پس از حافظ، ملك شهراي بهار بزرگترين شاعر ايران در هفت قرن اخير است.

‎داستان توقيف ديوان شعرهاي بهار پيش از انتشار چه بود؟

پروانه: در سال 1311 شمسي بود كه پدرم تصميم گرفت كه همه سروده‌هايش را به صورت مستقل به چاپ بسپارد ولي پس از چاپ 208 صفحه، ادامه كار از سوي اداره شهرباني متوقف شد و مخالفان بهار به شاه خبر دادند كه بهار مي‌خواهد شعرهايش را به چاپ برساند اشعاري كه در آنها مخالف مصالح و منافع كشور سخن گفته است.
‎سانسور شهرباني به راه افتاد و طولي نكشيد كه تمام ديوانش ضبط شد و از چاپ آن جلوگيري كردند و خودش را به زندان انداختند و سپس تبعيدش كردند؛ بدين‌ترتيب پدرم تا سال 1330 كه فوت كردند هرگز اجازه نداشت كه شعرهايش را منتشر كند.

‎با توجه به اين‌كه در زندگي شاعران همواره نظم رايج به چشم نمي‌خورد و همواره درعين نظم نوعي آشفتگي به چشم مي‌خورد، پس از اين‌كه پدرتان فوت شد چگونه توانستيد شعرهاي او را در قالب ديوانش گردآوري كنيد؟

پروانه: به نكته مهمي اشاره كرديد كار بسيار دشواري بود؛ حتي زماني كه پدرم مي‌خواست ديوانش را در سال 1311 منتشر كند، اين ديوان كه پدرم خودش شعرهايش را در آن گردآوري كرده بود، از سوي شهرباني توقيف شد و ديگر به او پس داده نشده؛ البته اگر اين ديوان در دسترس بود، حتما با كاستي‌هاي فراوان روبه‌رو بود. چون پدرم تا سال 1330 همچنان شعر مي‌سرود و بايد اين شعرها نيز به اين ديوان اضافه مي‌شد.
‎در هر صورت پس از درگذشت پدرم، خانواده تصميم گرفت كه اشعار او را گردآوري كند؛ از او چند دفتر خطي به جا مانده بود و شعرهاي پراكنده‌اي كه بايد گردآوري مي‌شد. من در سال‌هاي پاياني با پدر بودم و چون ذوق شاعري هم داشتم، به همراه يكي از اقوام، محمد قهرمان پيش قدم شديم و لابه لاي كتاب‌ها، مجلات و حتي كاغذهاي باطله، شعرهاي پدرم را جست‌وجو كرديم. گردآوري شعر‌ها به دليل تعداد زياد و پراكندگي شان بسيار دشوار بود و اگر پشتكار من نبود حتما اين كار نافرجام باقي مي‌ماند. چون آن زمان امكانات چاپ فراوان نبود ماشين شدن شعرها هم طبعا زمان زيادي مي‌طلبيد و همه اين عوامل دست به دست هم داده بودند كه دوستان پدرم ما را تحت فشار بگذارند پس چه شد اگر نمي‌توانيد كار را به فرد ديگري بسپاريد و از اين حرف‌ها.

‎آيا هنگام انتشار شعرها در قالب ديوان، فرد ديگري بر روي شعرها نظارت كرد؟

پروانه: چرا پس از اين‌كه شعرها ماشين شد؛ شعرها را به برادر پدرم محمد ملك‌زاده كه در تمام دوران زندگي سياسي و فرهنگي همراه او بود سپرديم و او پس از مقابله اشعار؛ مقدمه‌اي هم در آغاز قصايد نوشت.

‎با توجه به اين‌كه برادر شما مهرداد بهار خود فرد اديب و دانشمندي بود آيا او درانتشار اشعار پدرش سهيم نشد؟

چهرزاد: چرا او هم در گردآوري اشعار به پروانه كمك كرد و اتفاقا به واسطه دوستي كه با رضا جعفري، پسر انتشارات اميركبير داشت، ديوان پدرم را براي انتشار به موسسه انتشاراتي اميركبير سپرد و انتشارات اميركبير هم چهار بار ديوان بهار را در سال‌هاي 1335، 1344، 1354 و 1358 منتشر كرد و پنجمين چاپ ديوان بهار در سال 1368 با مقدمه برادرم مهرداد بهار از سوي انتشارات توس منتشر شد.

‎با توجه به اينكه پدرتان حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي پرباري داشت، با آثار و دست نوشته‌هاي به جا مانده از پدرتان چه كرديد؟

چهرزاد: در سال 1376 براي حفظ اسناد و مدارك به جا مانده از پدرم، تصميم گرفتيم آنها را به مركزي امين بسپاريم تا براي آيندگان حفظ شود و زمينه تحقيق پژوهشگران هم فراهم شد. از اين رو اين اسناد توسط «علي ميرانصاري» به سازمان اسناد ملي ايران منتقل شد و اين سازمان هم گزيده‌اي از آنها را در مجموعه‌اي به نام اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران منتشر كرد. او حتي اقدام به انتشار نامه‌هاي بهار هم كرد.

‎با توجه به اين‌كه شما فرزند ملك الشعراي بهار هستيد و براي انتشار چاپ ششم ديوان بهار كه از سوي انتشارات توس در سال 81 منتشر شد، زحمات بي‌شماري كشيديد و سال‌ها با شعر بهار زندگي كرده‌ايد، شعر بهار را چگونه مي‌ببينيد؟

چهرزاد: شعرهاي ملك الشعراي بهار سياسي است و شعر سياسي هم مشكلات خاص خودش را دارد. شعر او همواره متاثر از نوسانات سياسي بود و سليقه‌هاي سياسي مد روز هرگز به بهار و شعرش اجازه خودنمايي را نمي‌دادند. پدرم در طول زندگي‌اش هميشه در بحران‌هاي سياسي و اجتماعي كشور در متن ماجرا بود؛ سال‌ها رنج كشيد سختي كشيد و سال‌هاي بسياري را در زندان و تبعيد سپري كرد. به همين دليل شعر او آينه تمام نمایي از دوران رنج‌هاي ملت ايران است؛ از اين رو نمي‌توان منكر مولفه‌هاي شعر سياسي و تاثيرگذاري اين نوع شعري در جامعه بود.

‎در حال حاضر وضعيت انتشار آثار پدرتان به چه شكل است؟

چهرزاد: ديوان اصلي پدرم، ملك‌الشعراي بهار، با مقدمه‌اي از خودم در سال 1380 توسط انتشارات توس منتشر شد. ديوان اصلي ملك‌الشعراي بهار دو جلد كامل است؛ يك جلد قصايد و يك جلد هم شامل غزل‌ها و مثنوي‌ها و قطعات است. چاپ قبلي كتاب با مقدمه‌ برادرم مهرداد منتشر شد كه يك مقدار ناقص بود و و در چاپ بعدي، نواقص آن اصلاح شد. از روي چاپ‌هاي قبلي و كنوني، خيلي‌ها كه عادت به پخته خواري دارند، آمدند خلاصه‌اي با اغلاط بسيار بدون اجازه خانواده بهار منتشر كردند. در ايران هم كه قانون كپي رايت رعايت نمي‌شود كه بخواهيم نسبت به رفتار اين ناشرها مدعي شويم. حتي ديگر ناشراني هم آثار پدرم را در اختيار دارند، حتي خبر تجديد چاپ آثار او را به ما نمي‌دهند. اما كاملترين ديواني كه از پدرم منتشر شده، همان ديواني است كه با مقدمه‌ خودم در سال 80 منتشر شد. تاكنون انتشارات توس ديوان پدر را با مقدمه‌اي از برادرم مهرداد و من منتشر كرده است.
‎اگرچه ديوان بهاري كه منتشر كردم و برايش مقدمه نوشتم، كاملتر است؛ اما بي‌شك مقدمه مهرداد از مقدمه من بهتر و كاملتر است، اما در ديواني كه مهرداد بهار منتشر كرد، برخي از قصايد و هجويات به‌طور كامل نيامده است.
‎همين ديروز مدير انتشارات توس با من تماس گرفت و عنوان كرد كه به‌زودي قصد دارد كه چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار كه دربرگيرنده ديواني است كه من گردآوري كردم، به انضمام تصنيف‌هاي همسرم دكتر معاصر و برخي نت‌هايي كه پدرم براي اين تصنيف‌ها نوشته بود را منتشر كند. من از اين خبر خوشحال شدم؛ چرا كه ديگر ديوان بهار را در بازار نمي‌توانيم تهيه كنيم و براي دسترسي به ديوان او يا بايد به دست دوم فروشي‌ها سر بزني يا گزيده‌هاي پرغلطي كه در بازار موجود است را تهيه كني. سبك‌شناسي، تاريخ سيستان و ساير آثار پدرم همواره تجديد چاپ مي‌شوند.

‎با انتشار چاپ جديد پدرتان آيا اثر منتشر نشده‌اي از او باقي مي‌ماند؟

چهرزاد: نه فكر نكنم چون من ديگر دست نوشته‌اي از وي در اختيار ندارم و اگر باشد، دست ديگران است كه من فكر نمي‌كنم ديگر كسي از دوران وي باقي مانده كه نوشته‌اي از پدرم در اختيار داشته باشد.

‎آيا شعرهاي بهار تاكنون با مشكل مميزي روبه‌رو بوده است؟

چهرزاد: بله همان زمان كه به همت پروانه و محمد قهرمان براي نخستين‌بار شعرهاي پدرم چاپ شد، بسياري از سطرهاي شعر او به صورت نقطه چين منتشر شد. زمان شاه وضعيت مميزي بسيار بدتر از دوران كنوني ماست. البته اگر قرار باشد كه ديوان پدرم با حذف و سانسور روبه‌رو شود، من اجازه تجديد چاپ اين ديوان را به ناشر نمي‌دهم. اين رفتار بسيار اشتباه است كه شاعري كه شعرش به فراخور موضوعي 100 سال پيش يا چند قرن پيش سروده شده است، امروز همچنان با مشكل مميزي روبه‌رو شود.

‎آيا شاهنامه‌اي كه پدرتان حاشيه نويسي كرده بود و به همت علي مير انصاري منتشر شده، تجديد چاپ شده است؟

چهرزاد: نه اين شاهنامه تنها يك بار منتشر شد و ديگر منتشر نشده است. به گفته پدرم اين شاهنامه از 18 سالگي همه جا همراه و همدم پدرم بوده است و پدرم حتي در مقاطعي كه در زندان بود يا در سفر، همواره اين شاهنامه كنار دستش بود و گوشه‌هاي صفحات آن اصلاحات و مواردي كه مد نظرش بود را يادداشت مي‌كرد. كه به اعتبار برخي شاهنامه پژوهان كه پس از انتشار شاهنامه حاشيه نويسي شده‌اش، بسياري از مواردي كه او در اين شاهنامه مطرح كرده، اين روزها تازه درباره شاهنامه مطرح مي‌شود.

‎آيا قصد نداريد بنياد ملك الشعراي بهار را راه‌اندازي كنيد؟

چهرزاد: راه‌اندازي بنياد، يك پشتوانه مالي و فرهنگي عظيم مي‌خواهد كه تاثيرگذار باشد و اين نياز به حمايت‌هاي همه‌جانبه دارد، قرار نيست اگر ما هم بنيادي راه‌اندازي كرديم، سالي چهار بار دور هم جمع شويم و مثل ساير بنيادها به دو شاعر جوان جايزه بدهيم. اگر بهار بنياد دار شود، بايد فرقي با ساير بنيادها داشته باشد.
‎الان اين روزها بنياد داشتن خيلي مرسوم شده و عملا هم اين بنياد‌ها كاري نمي‌كنند. من در چنين شرايطي قرار نيست براي راه‌اندازي بنياد بهار كاري بكنم. البته در فرانسه يك انجمن فرهنگي و هنري به نام بهار سال‌هاست كه راه‌اندازي شده و اين انجمن نشست‌هاي متعددي برپا مي‌كند. متاسفانه ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه از بزرگانش يادي نمي‌كنند. مثلا 20 آذرماه تولد 125 سالگي بهار بود
‎شما روزنامه‌ها را ورق بزنيد كدام روزنامه يادي از بهار كرد، اما تا چشم كار مي‌كند، خبر فلان بازيگر سينماي هاليوود يا باليبود كه شايد در ايران هم كمتر كسي بشناسد، اما متاسفم براي خودمان كه بهار شاعر بزرگ ايراني در مطبوعات ايران حتي به مناسبت تولدش جايي ندارد. من چه توقعي مي‌توانم از اين جامعه داشته باشم و اصلا در چنين شرايطي چه لزومي دارد كه بهار بنياد دار شود.

‎آيا در زمان حيات بهار مراسم درخوري براي بزرگداشت وي برگزارشد؟

چهرزاد: در زمان حياتش به‌خاطر ندارم؛ اما پس از درگذشتش چندين مراسم براي او در ايران و خارج از كشور برگزار شد كه يكي از اين مراسم‌ها سال 2000 به مناسبت پنجاهمين سال درگذشت بهار بود كه از سوي دانشگاه سوربن در فرانسه برگزار شد و سازمان‌هايي چون يونسكو هم قرار بود در اين مراسم شركت كنند كه مراسم بسيار خوبي بود. در دانشگاه تهران هم چندين بار مراسم‌هاي درخوري براي بهار برگزار كرده‌اند و يك مراسم هم پنج سال پيش از سوي مجله بخارا براي پدرم برگزار شد.

‎با توجه به اين‌كه درباره بهار آثار متعددي منتشر شده است و جديدترين كتاب هم به تازگي از سوي كاميار عابدي منتشر شده، شما اين آثار را چگونه ديديد؟

چهرزاد: من كتاب كاميار عابدي را هنوز نديده‌ام، اما تماس گرفتند و خبر انتشار كتاب را دادند. اما در ميان كتاب‌هايي كه تاكنون درباره بهار منتشر شده، من كتاب «چهار شاعر آزادي» نوشته محمد علي سپانلو را مي‌پسندم كه درباره بهار بسيار خوب و علمي نوشته‌اند و اين به نظرم ناشي از اين مي‌شود كه سپانلو خودش شاعر است. حتي در مراسم بزرگداشتي كه مجله بخارا برگزار كرده بود، سپانلو وقتي درباره شعر بهار سخنراني مي‌كرد، جلوي ريزش اشك‌هايش را نمي‌توانست بگيرد و اين موضوع روي شركت‌كنندگان در اين مراسم تاثير شگرفي گذاشت.

‎با توجه به اين‌كه پدرتان كتابخانه عظيمي داشت، پس از فوتش تكليف كتابخانه‌اش چه شد؟

چهرزاد: چند سال پس از درگذشت پدرم ما مجبور شديم كه خانه مان را بفروشيم و به يك خانه بسيار كوچكتر در حوالي خيابان بهار و شريعتي برويم. كتاب‌هاي پدرم بسيار زياد بود و ما اين كتاب‌ها را در جعبه‌هاي چوبي داخل يكي از اتاق‌ها گذاشته بوديم و تا سال‌ها هم نگهشان داشتيم اما چون هزينه‌هاي زندگي بالا بود و تمام حقوق پدرم را قطع كرده بودند، مجبور شديم كه كتاب‌هاي پدرم را بفروشيم.
‎اما پيش از اين چند بار مادرم نامه نوشتند به دولت كه كتاب‌ها و خانه پدرم را خريداري كنند و هم شرايطي براي نگهداري آنها فراهم شود و هم موزه‌اي براي بهار راه‌اندازي شود، اما متاسفم كه هيچ كس در اين كار پيشقدم نشد.
‎بخشي از كتاب‌هاي خطي پدرم را مجلس ملي خريداري كرد كه قرار بود كه كتابخانه‌اي به نام او راه‌اندازي شود كه نشد و بعدها شنيدم كه كتاب‌هاي او را جاهاي مختلفي ديده‌اند. آخرين كتابي كه مادرم به مجلس سنا فروخت، تاريخ سيستان بود. اما از كتابخانه عظيم پدرم سه شاهنامه، ويس و رامين و چند كتاب ديگر پيش من مانده است.

‎در سال‌هاي اخير همواره در رسانه اخباري مبني بر وضعيت خانه بهار منتشر مي‌شود، داستان چيست؟

چهرزاد: متاسفانه زماني كه پدرم بيمار شد مادر مجبور شد كه سه بار تكه‌هايي از باغ را بفروشد كه اين سه تكه توسط ديگران ساخته شد و چندي است كه يكي از اين خانه‌ها را كه اصلا بهار در آنجا اقامت نداشته را به عنوان خانه بهار معرفي مي‌كنند، حتي چندي پيش هم عكس يك خانه قديمي را در همان كوچه‌اي که خانه بهار بود، در رسانه‌ها منتشر كرده بودند به نام بهار. واقعا امروز از خانه بهار چيزي نمانده كه در رسانه‌ها مطرح مي‌شود.

‎در زندگي و شعر ملك الشعراي بهار چه پيامي نهفته است؟

پروانه: پدرم انسان بسيار فرهيخته و تاثيرگذار و به معناي واقعي انسان بود. به نظرم پيامي كه در شعر پدرم نهفته است، انسانيت، آزادگي و وطن دوستي است. در شعر و زندگيش مهم نبود كه تو چه كسي هستي يا از چه طبقه‌اي و برايش همواره انسانيت و آزادگي مهم بود و اين موارد چيزهاي بسيار كمي نيستند كه به سادگي بشود از كنار آن گذشت.
‎پدرم سال‌ها عمرش را روي حقوق بشر و حقوق زنان گذاشت و براي تحقق خواسته‌هايش، سال‌ها فعاليت كرد و زندان و تبعيد را تجربه كرد او در دوره‌اي كه زنان را كسي باور نداشت، براي حق آنها مبارزه كرد و مطلب نوشت و اگر مطبوعات آن روزگار مشهد را ورق بزنيد، درخواهيد يافت كه او نخستين كسي است كه درباره حقوق زنان در مطبوعات مقاله نوشت.


‎منبع: ملت ما
‎گفت‌وگو از: مريم آموسا
آذرماه، ملك الشعراي بهار 125 ساله شده است. شاعر صلح و آزادي كه بي‌شك يكي ازآخرين غول‌هاي ادبيات معاصرايران است. سال‌ها پيش زماني كه پروانه بهاربه ايران سفر كرده بود در يك پنجشنبه دلپذير به ديدار پروانه و چهرزاد بهار دو تن از دختران ملك الشعراي بهار رفتم و گفت‌وگويي به تفصيل درباره شعر و خاطرات و زندگي بهار گرفتم اما هرگز شرايطي براي انتشاراين گفت‌وگو فراهم نشد، تا اين‌كه دوباره به مناسبت 125 سالگي بهار 20 آذرماه ساعاتي چند ميهمان چهرزاد بهار كوچك‌ترين دختر بهار بودم و با هم گپي طولاني درباره بهار زديم كه در اين مجال كوتاه تنها بخشي از دو گفت‌وگو را با شما سهيم مي‌شوم.پروانه بهارپس ازدرگذشت ملك الشعراي بهار ديوان او را به همراه محمد قهرمان گردآوري كرد و پنج سال پس از درگذشت بهار اين ديوان منتشر شد و در سال‌هاي بعد توسط مهرداد و چهرزاد بهار اين ديوان كامل‌تر و منتشر شد و به‌زودي نيز اگر چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار دچار مشكل مميزي نشود به‌طورت كامل به انضمام تصنيف‌ها كه توسط دكتر معاصر همسر پروانه بهار گردآوري شده است منتشر خواهد شد.
‎پروانه بهار مدتي كه پدرش در سوئيس در بيمارستان بستري بود؛ همراه او بود خاطراتش را در كتابي با نام «مرغ سحر» نوشت كه اين كتاب به تازگي با نام «دختر شاعر» خيلي مفصل به اضافه‌ عكس‌ها و تصاوير توسط انتشارات لارسن منتشر شده است.

‎باتوجه به اين‌كه شما سال‌هاي پاياني عمر پدرتان همراه و همدم او در سوئيس بوديد از او چه تصويري در ذهنتان نقش بسته است؟

پروانه: من هرگاه كه به گذشته و به‌خاطراتي كه با پدرم داشته‌ام فكر مي‌كنم، او را در اتاق يا دفترش يا در كنار باغچه مورد علاقه‌اش كنار گل‌هاي دست پروده‌اش مي‌بينم البته هرگز نمي‌توانم خاطرات و تصاويري كه از روزهاي تبعيد او در ذهنم نقش بسته است را به فراموشي بسپارم. من تا روزهاي پاياني عمرش در كنارش بودم و اين همراهي در زندگي من تاثير بسزايي گذاشته است كه نمي‌توانم حتي لحظه‌اي پدرم را به فراموشي بسپارم.

‎شما چه تصويري از پدرتان در خاطرتان مانده؟

چهرزاد: من چون 13 سالم بود كه پدرم درگذشت بخش عمده خاطراتي كه از او دارم همه مربوط به دوران بيماري او است. اما بهترين روزهايي كه با پدرم گذراندم دوراني بود كه او بيمار بود و مادرم باغي در نياوران اجاره كرده بود و مدتي من و پدرم دوتايي در اين باغ اقامت داشتيم. پدرم هميشه به گل و گياه علاقه خاصي داشت و عموما در باغ كنار جوي آب مي‌نشستيم و به من مي‌گفت كه برايم كتاب بخوان من تازه دوران دبيرستان را تمام كرده بودم و مي‌گفتم پدر، من با غلط مي‌خوانم اما او مي‌گفت بخوان راه مي‌افتي.
‎در همين دوران بود كه من برايش «ويس و رامين» مي‌خواندم. گاهي هم روزنامه اطلاعات. يادم مي‌آيد آن دوران زمان جنگ كشور كره بود، و پدر از من مي‌خواست اخبار جنگ را برايش بخوانم كه همان سال از پدرم خواستند رئيس انجمن صلح‌طلبان شود و پدرم قصيده معروف «جغد جنگ» را سرود كه اتفاقا آخرين قصيده‌اش هم بود.
‎پدرم به گفته خودش از هفت سالگي شعر مي‌سرود و تا پايان عمر 65 ساله اش همچنان در حال سرودن شعر بود. او هميشه آرزو داشت كه شعرهايش را در يك مجلد به دست نشر بسپارد، البته بيش‌تر شعرهايش در زمان حياتش در مطبوعات آن روزگار چه در داخل و چه در خارج از كشور منتشر شده بود. او دلش مي‌خواست شعرهايش را همه مردم ايران بخوانند اما در مقطعي از حياتش حتي اين امكان وجود نداشت كه شعرهايش در مطبوعات منتشر شود چه برسد به كتاب.

‎با توجه به اين‌كه شما شعرهاي پدرتان رابراي نخستين‌بارگردآوري كرديد و از كودكي تا پايان عمر شاهد و ناظري بر احوال و زندگي او بوديد؛ شعر پدرتان را چگونه مي‌بينيد؟

پروانه: همان‌طور كه چهرزاد گفت پدرم از هفت سالگي سرودن شعر را آغاز كرد و پدرش هم ملك الشعراي صبوري شاعر آستان قدس رضوي بودند؛ چون پدرم فعاليت سياسي داشت نمي‌خواستند كه به پدرم عنوان ملك الشعرايي را بدهند اما به‌خاطر ابداعاتي كه در شعر داشت بلاخره در 18 سالگي عنوان ملك الشعرايي را به او دادند و پس از او هم كسي اين عنوان را دريافت نكرد، نمي‌خواهم اين موضوع را از زبان خودم نقل كنم كه بگويند چون فرزند بهار است مي‌خواهد نام پدرش را بزرگ كند؛ پدرم آنقدر خودش شأن و منزلتش بزرگ است كه حرف من هيچ تاثيري در جايگاه او نخواهد داشت. اما بسياري از بزرگان ادب فارسي بر اين قولند كه پس از حافظ، ملك شهراي بهار بزرگترين شاعر ايران در هفت قرن اخير است.

‎داستان توقيف ديوان شعرهاي بهار پيش از انتشار چه بود؟

پروانه: در سال 1311 شمسي بود كه پدرم تصميم گرفت كه همه سروده‌هايش را به صورت مستقل به چاپ بسپارد ولي پس از چاپ 208 صفحه، ادامه كار از سوي اداره شهرباني متوقف شد و مخالفان بهار به شاه خبر دادند كه بهار مي‌خواهد شعرهايش را به چاپ برساند اشعاري كه در آنها مخالف مصالح و منافع كشور سخن گفته است.
‎سانسور شهرباني به راه افتاد و طولي نكشيد كه تمام ديوانش ضبط شد و از چاپ آن جلوگيري كردند و خودش را به زندان انداختند و سپس تبعيدش كردند؛ بدين‌ترتيب پدرم تا سال 1330 كه فوت كردند هرگز اجازه نداشت كه شعرهايش را منتشر كند.

‎با توجه به اين‌كه در زندگي شاعران همواره نظم رايج به چشم نمي‌خورد و همواره درعين نظم نوعي آشفتگي به چشم مي‌خورد، پس از اين‌كه پدرتان فوت شد چگونه توانستيد شعرهاي او را در قالب ديوانش گردآوري كنيد؟

پروانه: به نكته مهمي اشاره كرديد كار بسيار دشواري بود؛ حتي زماني كه پدرم مي‌خواست ديوانش را در سال 1311 منتشر كند، اين ديوان كه پدرم خودش شعرهايش را در آن گردآوري كرده بود، از سوي شهرباني توقيف شد و ديگر به او پس داده نشده؛ البته اگر اين ديوان در دسترس بود، حتما با كاستي‌هاي فراوان روبه‌رو بود. چون پدرم تا سال 1330 همچنان شعر مي‌سرود و بايد اين شعرها نيز به اين ديوان اضافه مي‌شد.
‎در هر صورت پس از درگذشت پدرم، خانواده تصميم گرفت كه اشعار او را گردآوري كند؛ از او چند دفتر خطي به جا مانده بود و شعرهاي پراكنده‌اي كه بايد گردآوري مي‌شد. من در سال‌هاي پاياني با پدر بودم و چون ذوق شاعري هم داشتم، به همراه يكي از اقوام، محمد قهرمان پيش قدم شديم و لابه لاي كتاب‌ها، مجلات و حتي كاغذهاي باطله، شعرهاي پدرم را جست‌وجو كرديم. گردآوري شعر‌ها به دليل تعداد زياد و پراكندگي شان بسيار دشوار بود و اگر پشتكار من نبود حتما اين كار نافرجام باقي مي‌ماند. چون آن زمان امكانات چاپ فراوان نبود ماشين شدن شعرها هم طبعا زمان زيادي مي‌طلبيد و همه اين عوامل دست به دست هم داده بودند كه دوستان پدرم ما را تحت فشار بگذارند پس چه شد اگر نمي‌توانيد كار را به فرد ديگري بسپاريد و از اين حرف‌ها.

‎آيا هنگام انتشار شعرها در قالب ديوان، فرد ديگري بر روي شعرها نظارت كرد؟

پروانه: چرا پس از اين‌كه شعرها ماشين شد؛ شعرها را به برادر پدرم محمد ملك‌زاده كه در تمام دوران زندگي سياسي و فرهنگي همراه او بود سپرديم و او پس از مقابله اشعار؛ مقدمه‌اي هم در آغاز قصايد نوشت.

‎با توجه به اين‌كه برادر شما مهرداد بهار خود فرد اديب و دانشمندي بود آيا او درانتشار اشعار پدرش سهيم نشد؟

چهرزاد: چرا او هم در گردآوري اشعار به پروانه كمك كرد و اتفاقا به واسطه دوستي كه با رضا جعفري، پسر انتشارات اميركبير داشت، ديوان پدرم را براي انتشار به موسسه انتشاراتي اميركبير سپرد و انتشارات اميركبير هم چهار بار ديوان بهار را در سال‌هاي 1335، 1344، 1354 و 1358 منتشر كرد و پنجمين چاپ ديوان بهار در سال 1368 با مقدمه برادرم مهرداد بهار از سوي انتشارات توس منتشر شد.

‎با توجه به اينكه پدرتان حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي پرباري داشت، با آثار و دست نوشته‌هاي به جا مانده از پدرتان چه كرديد؟

چهرزاد: در سال 1376 براي حفظ اسناد و مدارك به جا مانده از پدرم، تصميم گرفتيم آنها را به مركزي امين بسپاريم تا براي آيندگان حفظ شود و زمينه تحقيق پژوهشگران هم فراهم شد. از اين رو اين اسناد توسط «علي ميرانصاري» به سازمان اسناد ملي ايران منتقل شد و اين سازمان هم گزيده‌اي از آنها را در مجموعه‌اي به نام اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران منتشر كرد. او حتي اقدام به انتشار نامه‌هاي بهار هم كرد.

‎با توجه به اين‌كه شما فرزند ملك الشعراي بهار هستيد و براي انتشار چاپ ششم ديوان بهار كه از سوي انتشارات توس در سال 81 منتشر شد، زحمات بي‌شماري كشيديد و سال‌ها با شعر بهار زندگي كرده‌ايد، شعر بهار را چگونه مي‌ببينيد؟

چهرزاد: شعرهاي ملك الشعراي بهار سياسي است و شعر سياسي هم مشكلات خاص خودش را دارد. شعر او همواره متاثر از نوسانات سياسي بود و سليقه‌هاي سياسي مد روز هرگز به بهار و شعرش اجازه خودنمايي را نمي‌دادند. پدرم در طول زندگي‌اش هميشه در بحران‌هاي سياسي و اجتماعي كشور در متن ماجرا بود؛ سال‌ها رنج كشيد سختي كشيد و سال‌هاي بسياري را در زندان و تبعيد سپري كرد. به همين دليل شعر او آينه تمام نمایي از دوران رنج‌هاي ملت ايران است؛ از اين رو نمي‌توان منكر مولفه‌هاي شعر سياسي و تاثيرگذاري اين نوع شعري در جامعه بود.

‎در حال حاضر وضعيت انتشار آثار پدرتان به چه شكل است؟

چهرزاد: ديوان اصلي پدرم، ملك‌الشعراي بهار، با مقدمه‌اي از خودم در سال 1380 توسط انتشارات توس منتشر شد. ديوان اصلي ملك‌الشعراي بهار دو جلد كامل است؛ يك جلد قصايد و يك جلد هم شامل غزل‌ها و مثنوي‌ها و قطعات است. چاپ قبلي كتاب با مقدمه‌ برادرم مهرداد منتشر شد كه يك مقدار ناقص بود و و در چاپ بعدي، نواقص آن اصلاح شد. از روي چاپ‌هاي قبلي و كنوني، خيلي‌ها كه عادت به پخته خواري دارند، آمدند خلاصه‌اي با اغلاط بسيار بدون اجازه خانواده بهار منتشر كردند. در ايران هم كه قانون كپي رايت رعايت نمي‌شود كه بخواهيم نسبت به رفتار اين ناشرها مدعي شويم. حتي ديگر ناشراني هم آثار پدرم را در اختيار دارند، حتي خبر تجديد چاپ آثار او را به ما نمي‌دهند. اما كاملترين ديواني كه از پدرم منتشر شده، همان ديواني است كه با مقدمه‌ خودم در سال 80 منتشر شد. تاكنون انتشارات توس ديوان پدر را با مقدمه‌اي از برادرم مهرداد و من منتشر كرده است.
‎اگرچه ديوان بهاري كه منتشر كردم و برايش مقدمه نوشتم، كاملتر است؛ اما بي‌شك مقدمه مهرداد از مقدمه من بهتر و كاملتر است، اما در ديواني كه مهرداد بهار منتشر كرد، برخي از قصايد و هجويات به‌طور كامل نيامده است.
‎همين ديروز مدير انتشارات توس با من تماس گرفت و عنوان كرد كه به‌زودي قصد دارد كه چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار كه دربرگيرنده ديواني است كه من گردآوري كردم، به انضمام تصنيف‌هاي همسرم دكتر معاصر و برخي نت‌هايي كه پدرم براي اين تصنيف‌ها نوشته بود را منتشر كند. من از اين خبر خوشحال شدم؛ چرا كه ديگر ديوان بهار را در بازار نمي‌توانيم تهيه كنيم و براي دسترسي به ديوان او يا بايد به دست دوم فروشي‌ها سر بزني يا گزيده‌هاي پرغلطي كه در بازار موجود است را تهيه كني. سبك‌شناسي، تاريخ سيستان و ساير آثار پدرم همواره تجديد چاپ مي‌شوند.

‎با انتشار چاپ جديد پدرتان آيا اثر منتشر نشده‌اي از او باقي مي‌ماند؟

چهرزاد: نه فكر نكنم چون من ديگر دست نوشته‌اي از وي در اختيار ندارم و اگر باشد، دست ديگران است كه من فكر نمي‌كنم ديگر كسي از دوران وي باقي مانده كه نوشته‌اي از پدرم در اختيار داشته باشد.

‎آيا شعرهاي بهار تاكنون با مشكل مميزي روبه‌رو بوده است؟

چهرزاد: بله همان زمان كه به همت پروانه و محمد قهرمان براي نخستين‌بار شعرهاي پدرم چاپ شد، بسياري از سطرهاي شعر او به صورت نقطه چين منتشر شد. زمان شاه وضعيت مميزي بسيار بدتر از دوران كنوني ماست. البته اگر قرار باشد كه ديوان پدرم با حذف و سانسور روبه‌رو شود، من اجازه تجديد چاپ اين ديوان را به ناشر نمي‌دهم. اين رفتار بسيار اشتباه است كه شاعري كه شعرش به فراخور موضوعي 100 سال پيش يا چند قرن پيش سروده شده است، امروز همچنان با مشكل مميزي روبه‌رو شود.

‎آيا شاهنامه‌اي كه پدرتان حاشيه نويسي كرده بود و به همت علي مير انصاري منتشر شده، تجديد چاپ شده است؟

چهرزاد: نه اين شاهنامه تنها يك بار منتشر شد و ديگر منتشر نشده است. به گفته پدرم اين شاهنامه از 18 سالگي همه جا همراه و همدم پدرم بوده است و پدرم حتي در مقاطعي كه در زندان بود يا در سفر، همواره اين شاهنامه كنار دستش بود و گوشه‌هاي صفحات آن اصلاحات و مواردي كه مد نظرش بود را يادداشت مي‌كرد. كه به اعتبار برخي شاهنامه پژوهان كه پس از انتشار شاهنامه حاشيه نويسي شده‌اش، بسياري از مواردي كه او در اين شاهنامه مطرح كرده، اين روزها تازه درباره شاهنامه مطرح مي‌شود.

‎آيا قصد نداريد بنياد ملك الشعراي بهار را راه‌اندازي كنيد؟

چهرزاد: راه‌اندازي بنياد، يك پشتوانه مالي و فرهنگي عظيم مي‌خواهد كه تاثيرگذار باشد و اين نياز به حمايت‌هاي همه‌جانبه دارد، قرار نيست اگر ما هم بنيادي راه‌اندازي كرديم، سالي چهار بار دور هم جمع شويم و مثل ساير بنيادها به دو شاعر جوان جايزه بدهيم. اگر بهار بنياد دار شود، بايد فرقي با ساير بنيادها داشته باشد.
‎الان اين روزها بنياد داشتن خيلي مرسوم شده و عملا هم اين بنياد‌ها كاري نمي‌كنند. من در چنين شرايطي قرار نيست براي راه‌اندازي بنياد بهار كاري بكنم. البته در فرانسه يك انجمن فرهنگي و هنري به نام بهار سال‌هاست كه راه‌اندازي شده و اين انجمن نشست‌هاي متعددي برپا مي‌كند. متاسفانه ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه از بزرگانش يادي نمي‌كنند. مثلا 20 آذرماه تولد 125 سالگي بهار بود
‎شما روزنامه‌ها را ورق بزنيد كدام روزنامه يادي از بهار كرد، اما تا چشم كار مي‌كند، خبر فلان بازيگر سينماي هاليوود يا باليبود كه شايد در ايران هم كمتر كسي بشناسد، اما متاسفم براي خودمان كه بهار شاعر بزرگ ايراني در مطبوعات ايران حتي به مناسبت تولدش جايي ندارد. من چه توقعي مي‌توانم از اين جامعه داشته باشم و اصلا در چنين شرايطي چه لزومي دارد كه بهار بنياد دار شود.

‎آيا در زمان حيات بهار مراسم درخوري براي بزرگداشت وي برگزارشد؟

چهرزاد: در زمان حياتش به‌خاطر ندارم؛ اما پس از درگذشتش چندين مراسم براي او در ايران و خارج از كشور برگزار شد كه يكي از اين مراسم‌ها سال 2000 به مناسبت پنجاهمين سال درگذشت بهار بود كه از سوي دانشگاه سوربن در فرانسه برگزار شد و سازمان‌هايي چون يونسكو هم قرار بود در اين مراسم شركت كنند كه مراسم بسيار خوبي بود. در دانشگاه تهران هم چندين بار مراسم‌هاي درخوري براي بهار برگزار كرده‌اند و يك مراسم هم پنج سال پيش از سوي مجله بخارا براي پدرم برگزار شد.

‎با توجه به اين‌كه درباره بهار آثار متعددي منتشر شده است و جديدترين كتاب هم به تازگي از سوي كاميار عابدي منتشر شده، شما اين آثار را چگونه ديديد؟

چهرزاد: من كتاب كاميار عابدي را هنوز نديده‌ام، اما تماس گرفتند و خبر انتشار كتاب را دادند. اما در ميان كتاب‌هايي كه تاكنون درباره بهار منتشر شده، من كتاب «چهار شاعر آزادي» نوشته محمد علي سپانلو را مي‌پسندم كه درباره بهار بسيار خوب و علمي نوشته‌اند و اين به نظرم ناشي از اين مي‌شود كه سپانلو خودش شاعر است. حتي در مراسم بزرگداشتي كه مجله بخارا برگزار كرده بود، سپانلو وقتي درباره شعر بهار سخنراني مي‌كرد، جلوي ريزش اشك‌هايش را نمي‌توانست بگيرد و اين موضوع روي شركت‌كنندگان در اين مراسم تاثير شگرفي گذاشت.

‎با توجه به اين‌كه پدرتان كتابخانه عظيمي داشت، پس از فوتش تكليف كتابخانه‌اش چه شد؟

چهرزاد: چند سال پس از درگذشت پدرم ما مجبور شديم كه خانه مان را بفروشيم و به يك خانه بسيار كوچكتر در حوالي خيابان بهار و شريعتي برويم. كتاب‌هاي پدرم بسيار زياد بود و ما اين كتاب‌ها را در جعبه‌هاي چوبي داخل يكي از اتاق‌ها گذاشته بوديم و تا سال‌ها هم نگهشان داشتيم اما چون هزينه‌هاي زندگي بالا بود و تمام حقوق پدرم را قطع كرده بودند، مجبور شديم كه كتاب‌هاي پدرم را بفروشيم.
‎اما پيش از اين چند بار مادرم نامه نوشتند به دولت كه كتاب‌ها و خانه پدرم را خريداري كنند و هم شرايطي براي نگهداري آنها فراهم شود و هم موزه‌اي براي بهار راه‌اندازي شود، اما متاسفم كه هيچ كس در اين كار پيشقدم نشد.
‎بخشي از كتاب‌هاي خطي پدرم را مجلس ملي خريداري كرد كه قرار بود كه كتابخانه‌اي به نام او راه‌اندازي شود كه نشد و بعدها شنيدم كه كتاب‌هاي او را جاهاي مختلفي ديده‌اند. آخرين كتابي كه مادرم به مجلس سنا فروخت، تاريخ سيستان بود. اما از كتابخانه عظيم پدرم سه شاهنامه، ويس و رامين و چند كتاب ديگر پيش من مانده است.

‎در سال‌هاي اخير همواره در رسانه اخباري مبني بر وضعيت خانه بهار منتشر مي‌شود، داستان چيست؟

چهرزاد: متاسفانه زماني كه پدرم بيمار شد مادر مجبور شد كه سه بار تكه‌هايي از باغ را بفروشد كه اين سه تكه توسط ديگران ساخته شد و چندي است كه يكي از اين خانه‌ها را كه اصلا بهار در آنجا اقامت نداشته را به عنوان خانه بهار معرفي مي‌كنند، حتي چندي پيش هم عكس يك خانه قديمي را در همان كوچه‌اي که خانه بهار بود، در رسانه‌ها منتشر كرده بودند به نام بهار. واقعا امروز از خانه بهار چيزي نمانده كه در رسانه‌ها مطرح مي‌شود.

‎در زندگي و شعر ملك الشعراي بهار چه پيامي نهفته است؟

پروانه: پدرم انسان بسيار فرهيخته و تاثيرگذار و به معناي واقعي انسان بود. به نظرم پيامي كه در شعر پدرم نهفته است، انسانيت، آزادگي و وطن دوستي است. در شعر و زندگيش مهم نبود كه تو چه كسي هستي يا از چه طبقه‌اي و برايش همواره انسانيت و آزادگي مهم بود و اين موارد چيزهاي بسيار كمي نيستند كه به سادگي بشود از كنار آن گذشت.
‎پدرم سال‌ها عمرش را روي حقوق بشر و حقوق زنان گذاشت و براي تحقق خواسته‌هايش، سال‌ها فعاليت كرد و زندان و تبعيد را تجربه كرد او در دوره‌اي كه زنان را كسي باور نداشت، براي حق آنها مبارزه كرد و مطلب نوشت و اگر مطبوعات آن روزگار مشهد را ورق بزنيد، درخواهيد يافت كه او نخستين كسي است كه درباره حقوق زنان در مطبوعات مقاله نوشت.

‎منبع: ملت ما
‎گفت‌وگو از: مريم آموسا
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎


behnam5555 01-03-2012 06:31 PM


چـرا دوغ خـواب‌آور اسـت؟

http://www.persianfemale.com/media/k...4092353d_M.jpg

محصولات تخميري مانند دوغ كه در ايران وجود دارد، جزو گروه بزرگ‌تري از موادغذايي هستند كه به آنها مواد غذايي «فراويژه» مي‌گويند. وجود باكتري‌هاي زنده در موادغذايي تخميري دليل عمده تفاوت اين نوشيدني‌ها با ساير موادغذايي است...
اين باكتري‌ها باعث تنظيم فلور طبيعي روده (يعني باكتري‌هاي طبيعي روده) مي‌شوند و در بهبود عملكرد دستگاه گوارش تاثيرگذار هستند. از نظر علم تغذيه، افراد مبتلا به اسهال مي‌توانند از دوغ، ماست و كشك استفاده كنند زيرا بررسي‌ها نشان داده‌اند مصرف اين موادغذايي هنگام بروز مشكلات گوارشي مانند اسهال بسيار موثر خواهد بود.
‎البته باكتري‌هاي موجود در دوغ يا كفير به دليل بهبود عملكرد دستگاه گوارش، نقش موثري در تقويت سيستم ايمني بدن دارند. در ضمن، مصرف اين‌گونه نوشيدني‌ها (دوغ و كفير) ساعت خواب افرادي كه اختلال خواب دارند، تنظيم مي‌كند. به‌علاوه، غذاهاي فراويژه‌اي نظير دوغ و كفير در ترشح سروتونين نقش موثري دارند بنابراين مصرف آنها باعث رفع افسردگي و خواب راحت‌تر در شب مي‌شود.
‎پس اگر در ايران كفير توليد شود و در دسترس عموم قرار گيرد، بهتر است كه افراد آن را در برنامه غذايي روزانه‌شان بگنجانند. جالب است بدانيد كه اين نوشيدني‌ها اختلالات فكري مانند حواس‌پرتي را هم برطرف مي‌كنند پس گنجاندن آنها در برنامه غذايي سالمندان يك عادت غذايي مناسب است. البته فراموش نكنيد كه دوغ، اسيدي است بنابراين افرادي كه مبتلا به ورم معده يا زخم اثني‌عشر هستند، بايد مصرف آن را محدود كنند. حتي مصرف بيش‌ازحد اين نوشيدني‌ها باعث تشديد ناراحتي معده‌ مي‌شود و براي افراد مبتلا به ورم معده يا زخم اثني‌عشر حاد، منع مصرف دارد‫.‬






behnam5555 01-03-2012 06:33 PM


ریشه نام ایام هفته

http://www.persianfemale.com/media/k...a4405b92_M.jpg
‎‫نام روزهای هفته در ايران کهن بدين گونه بوده است:‬

‎‫کیوان شید = شنبه‬

‎‫مهرشید = یکشنبه‬
‎‫مه شید = دوشنبه‬
‎‫بهرام شید = سه‌شنبه‬
‎‫تیرشید = چهارشنبه‬
‎‫هرمزشید = پنج‌شنبه‬
‎‫ناهیدشید یا آدینه = جمعه‬
‫ ‬
‎‫اينک با بررسی ريشه‌های اين واژگان به اين بر‌آيند ساده می‌رسيم:‬

‎‫کیوان شید = شنبه‬

Saturday = Satur + day
Saturn = ‫کیوان‬
‫------------------------------------------------------------------------------‬
‎‫مهرشید = یکشنبه‬
Sunday = Sun + day
Sun = ‫خور (خورشید) = مهر‬
‫------------------------------------------------------------------------------‬
‎‫مه شید = دوشنبه‬
Monday = Mon + day
Moon = ‫ماه‬
‫--------------------------------------------------------------------------------‬
‎‫بهرام شید = سه‌شنبه‬
Tuesday = Tues + day
* Tues = god of war = Mars = ‫بهرام‬
*
Tuesday
O.E. Tiwesdæg, from Tiwes, gen. of Tiw "Tiu," from P.Gmc. *Tiwaz "god of the sky," differentiated specifically as Tiu, ancient Germanic god of war, from PIE base *dyeu- "to shine" (see diurnal). Cf. O.N. tysdagr, Swed. tisdag, O.H.G.ziestag. The day name (second element dæg, see day) is a translation of L. dies Martis (cf. It. martedi, Fr. Mardi) "Day of Mars," from the Roman god of war, who was identified with Germanic Tiw (though etymologically Tiw is related to Zeus), itself a loan-translation of Gk. Areos hemera. In cognate Ger. Dienstag and Du. Dinsdag, the first element would appear to be Gmc. ding, þing "public assembly," but it is now thought to be from Thinxus, one of the names of the war-god in Latin inscriptions.
‫---------------------------------------------------------------------------‬
‎‫تیرشید = چهارشنبه‬
Wednesday = Wednes + day
* Wednes ‫=‬ day of Mercury = Mercury = ‫تیر‬
*
Wednesday
O.E. Wodnesdæg "Woden's day," a Gmc. loan-translation of L. dies Mercurii "day of Mercury" (cf. O.N. Oðinsdagr, Swed.Onsdag, O.Fris. Wonsdei, M.Du. Wudensdach). For Woden, see Odin. Contracted pronunciation is recorded from 15c. The Odin-based name is missing in German (mittwoch, from O.H.G. mittwocha, lit. "mid-week"), probably by influence of Gothic, which seems to have adopted a pure ecclesiastical (i.e. non-astrological) week from Greek missionaries. The Gothic model also seems to be the source of Pol. sroda, Rus. sreda "Wednesday," lit. "middle."
‫--------------------------------------------------------------------------‬
‎‫هرمزشید = پنج‌شنبه‬
Thursday = Thurs + day
* Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = ‫هرمز‬
*
Thursday
O.E. Þurresdæg, perhaps a contraction (influenced by O.N. Þorsdagr) of Þunresdæg, lit. "Thor's day," from Þunre, gen. ofÞunor "Thor" (see Thor); from P.Gmc. *thonaras daga- (cf. O.Fris. thunresdei, M.Du. donresdach, Du. donderdag, O.H.G.Donares tag, Ger. Donnerstag "Thursday"), a loan-translation of L. Jovis dies "day of Jupiter," identified with the Gmc. Thor (cf. It. giovedi, O.Fr. juesdi, Fr. jeudi, Sp. jueves), itself a loan-translation of Gk. dios hemera "the day of Zeus."
-------------------------------------------------------------------------
‎‫ناهیدشید یا آدینه = جمعه‬
Friday = Fri + day
* Fri = Frig = day of Venues = Venues = ‫ناهید‬
*
Friday
O.E. frigedæg "Frigga's day," from Frige, gen. of Frig (see Frigg), Germanic goddess of married love, a West Germanic translation of L. dies Veneris "day of (the planet) Venus," which itself translated Gk. Aphrodites hemera. Cf. O.N. frijadagr, O.Fris. frigendei, M.Du. vridach, Du. vrijdag, Ger. Freitag "Friday," and the Latin-derived cognates O.Fr. vendresdi, Fr.vendredi, Sp. viernes. In the Germanic pantheon, Freya (q.v.) corresponds more closely in character to Venus than Frigg does, and some early Icelandic writers used Freyjudagr for "Friday." Black Friday as the name for the busy shopping day after U.S. Thanksgiving holiday is said to date from 1960s and perhaps was coined by those who had the job of controlling the crowds, not by the merchants; earlier it was used principally of days when financial markets crashed.




اطلاعات عمومی


behnam5555 01-03-2012 06:37 PM


اسب نجیب را یک تازیانه بس است!

http://upload.wikimedia.org/wikipedi...t_animated.gif

behnam5555 01-15-2012 02:06 PM

معجزه قرآن كریم در باره فرعون مصر
 

معجزه قرآن كریم در باره فرعون مصر

نویسنده :عباس معتقدی

هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.


هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.



پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.

رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.


در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است.

حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898میلادی كشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟
موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟
و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟
او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر كند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.
یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:

{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]

ما امروز پیكرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى ازمردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: "من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم."

موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.
و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).
حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب "قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید" بود .

http://www.shia12.org/fa/image/feraun2.JPG

تصویر منتسب به فرعون زمان حضرت موسی علیه‌السلام


با این توضیح همه ما به حكمت های الهی پی می بریم كه چنان چه
او اراده كند، حتی جنازه مومیایی شده فرعون هم می تواند زمینه
هدایت انسانی را فراهم كند. جنازه فرعون اكنون و پس از گذشت
قرن ها، عبرتی برای همه حاكمانی است كه در گوشه و كنار این

كره خاكی چون فرعون و با زبان حال فریاد " أنا ربكم الأعلی"

سر داده و همچون فرعون كه " علی فی الارض " آنان نیز
با علو و طغیان در زمین،سایر انسان ها را به استضعاف می كشند.
آیا حاكمان فعلی در كره زمین از این واقعیت عبرت خواهند گرفت؟
و یا این كه از این عبرت كده غفلت خواهند نمود؟
زیرا عبرت ها بسیار و عبرت گرفتن اندك است!
در روایت وارد شده است كه:

" إنّ أبلغ العظات، النظر إلی مصارع الأموات و مصائر الآباء"

یعنی رسا ترین موعظه ها، نگاه كردن به گورهای مردگان
و سرنوشت پدران است!

منبع:

http://shia12.org/fa/feraun.asp

behnam5555 01-16-2012 11:04 AM

بازار دیجیتال سال ۲۰۰۹
 


بازار دیجیتال سال ۲۰۰۹



شرکت‌های ساخت وسایل دیجیتال سال بدی را پشت سر گذاشتند،مردم به خاطر بحران
اقتصادی خرید کمتری داشتند این اوضاع چنان بد بود که شرکت پایونیر از ساخت تلویزیون‌های پلاسمای کیفیت‌بالا
دست کشید و از آن بدتر شرکت OQO درهای شرکت خود را بست.
اما این بازار برای برخی شرکت‌ها نیز چنان بد نبود.شرکت آمازون با محصول کتاب خوان خود یعنی
kindle توانست درآمد قابل توجهی کسب کند.


۱ – Kindle 2 محصول شرکت آمازون
شرکت آمازون امسال با ارائه نسخه ۲ کتاب خوان خود با قیمت ۲۵۹ دلار توانست یک محصول موفق به بازار
ارائه کند.آمازون به لطف بازار بکر در این زمینه و با وجود تنها یک رقیب برای محصول خود یعنی
sony ebook reader توانست در بازار جهانی جای محصول خود را باز کند.با گسترش اینترنت وایرلس
کاربران به این محصول گرایش بیشتری پیدا خواهند کرد.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo.../windows_7.jpg
۲ – ویندوز ۷ محصول شرکت مایکروسافت
شرکت مایکروسافت با ارائه ویندوز ۷ که به نوعی تمام اشکالات ویندوز ویستا را برطرف کرده بود و با
امکانات جدیدتر و همچنین سرعت بوت شدن سریع‌تر توانست محصولی موفق راهی بازار کند
نسخه خانگی ویندوز ۷ تنها ۴۹٫۹۹ دلار قیمت دارد.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo...11/samsung.jpg
۳ – تلویزیون صفحه تخت سری ۸۵۰۰ شرکت سامسونگ
سامسونگ با ارائه این سری از تلویزیون‌ها که تنها ۱٫۶ اینچ ضخامت دارند و همچنین وضوح تصویری
فوق‌العاده بالا و همچنین امکان اتصال به اینترنت و دانلود محتوا از آن توانست محصولی موفق در این
زمینه ارائه دهد.این سری از تلویزیون‌ها ۳۷۰۰ دلار قیمت دارند.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo...pad_s12_ho.jpg
۴ – نت‌بوک IdeaPad S12 از شرکت Lenovo
اکثر کاربران نت‌بوک‌ها از میزان کارکرد کم باطری نت‌بوک‌ها ، صفحه نمایش کوچک آن‌ها که غالبآ ۷ اینچ
است شکایت دارند خصوصآ زمان وبگردی که صفحات وب درست نمایش داده نمی‌شود.اما شرکت lenovo
با ارائه این نت‌بوک توانست این مشکلات را حل کند.باطری این نت‌بوک ۶ ساعت دوام می‌آورد.
صفحه نمایش آن ۱۲٫۱ اینچ هست و از رزولوشن ۱۲۸۰ د ر۸۰۰ پشتیبانی میکندوهمچنین این نت‌بوک
اولین نت‌بوکی است که از با استفاده ازچیپ Nvidia’s high-end lon graphics می تواند تصاویر
بلادرنگ HD را نمایش دهد.همچنین اسپیکر‌های استریو قابلیت دیگر این نت‌بوک است.بنابراین
بهترین نت‌بوک سال ۲۰۰۹ با قیمت ۵۹۹ دلار این نت‌بوک می‌باشد.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo...ng_tl220_w.jpg
۵ – دوربین دیجیتال Dual-View TL220 محصول شرکت سامسونگ
این دوربین یک مشکل بزرگ را برای شما حل می‌کند هنگامی که می‌خواهید از خود و خانواده‌تان عکس بگیرید
و فرصت گذاشتن سه‌پایه دوربین را ندارید و یا اینکه نمی‌خواهید مزاحم یک رهگذر شوید این دوربین ۱۲٫۲
مگاپیکسلی با صفحه نمایش ۱٫۵ اینچی خود به کمک شما می‌آید.این محصول ۲۵۰ دلار قیمت دارد.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo...1/nintendo.jpg
۶ – نینتندو DSi
محصول قبلی این شرکت یعنی نینتندو Wii یک شکست محسوب می‌شد ولی امسال با ارائه DSi توانست
عنوان بهترین کنسول بازی را به خود اختصاص دهد .امکان دانلود بازی از اینترنت و همچنین دارا
بودن دوربین دیجیتال و همچنین نرم‌افزارهای توکار برای ویرایش تصویر و صدا.همچنین این کنسول تنها
۱۷۵ دلار قیمت دارد در صورتی که کنسول بازی شرکت سونی یعنی PSP GO قیمتی معادل ۲۵۰ دلار
دارد.
http://mumbojumbo.ir/wp-content/uplo...1/logitech.jpg
۷- کنترل از راه دور Harmony 900
این کنترل از راه دور محصول شرکت logitech با قیمت ۴۰۰ دلار برای شما هر کاری می‌کند.به عنوان
کنترل از راه دور تلویزیون شما.باز کردن نرم‌افزارهای درون کامپیوتر شما و یا گشت و گذار در اینترنت.
آن هم با صفحه لمسی زیبای این کنترل از راه دور و همچنین باطری قابل شارژ لیتیومی آن.
این کنترل از راه دور با اینفرارد و همچنین سینگال فرکانس رادیویی کار می‌کند.


۸ – موتورلا Droid
از قدیم گفته‌اند اگر Apple IPhone نخریدی حتمآ‌ یک Droid بخر.این گوشی از سیستم‌عامل گوگل
یعنی Andorid 2 استفاده می‌کند.با صفحه لمسی و همچنین کیبرد مجزا به همراه دوربین ۵ مگاپیکسلی
با قیمت ۲۹۹ دلار به همراه قرارداد دو ساله شرکت وریزون با تامین اینترنت وایرلس پرسرعت.

م: اینترنت



behnam5555 01-17-2012 05:40 PM

نقاشيهاي ديواري
 

نقاشيهاي ديواري

http://img.parscloob.com/data/media/913/838178039.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/832382049.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/829154018.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/812885037.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/807223013.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/794200002.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/77858042.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/775500024.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/774011027.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/7263006.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/705678050.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/651083043.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/550570015.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/52529026.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/51318021.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/439928008.jpg
http://img.parscloob.com/data/media/913/281601044.jpg

behnam5555 01-17-2012 05:47 PM

زن در سينما (دوره ي پهلوي دوم)
 
زن در سينما (دوره ي پهلوي دوم)

انديشه سينماي پهلوي دوم حذف ايدئولوژي در مستعدترين گروه ها و طبقات جامعه و پيشگيري از هر تحول بنيادين بود. جايگاه زن در سينماي اين دوره از اين منظر قابل بررسي است.



زن در سينما (دوره ي پهلوي دوم)
سينماي ايران از دوره ي حيات دوم خود كه با فيلم «توفان زندگي» (1327)، توليدش را آغاز كرد از نظر ساختار ذهني، سينمايي رؤياپرداز و معلول شرايط ويژه ي سياسي - اجتماعي بود. استبداد پهلوي دوم در روند رو به رشدش تا دهه هاي 30 و 40 در واكنشي موذيانه، قوانين و اصول خودش را در برابر نيروهاي رو به رشد مردم علم كرد و سعي كرد آگاهي مردم را كم كند.
پس از نظامنامه ي نمايش فيلم در سال 1309 با يك بازنگرش آيين نامه ي پانزده ماده يي سانسور در خرداد 1329 تصويب شد. بر اساس اين قوانين كه در آن ها به برخورد فيلمساز با مسايل اجتماعي اشاره نشده بود، از سوي نمايندگان وزارت كشور، وزارت فرهنگ، شهرباني، اداره ي انتشارات و ساواك و سانسور اداره ي نمايش وزارت كشور، كتباً به تمام استوديوها ابلاغ شد اگر صحنه هاي نامناسب در فيلم ها باشد، شديداً سانسور خواهد شد؛ صحنه هايي از قبيل عمليات گانگستري و زد و خورد و نشان دادن زندگي فقيرانه ي مردم. اين دوره يي بود كه نظام پليسي كشور از حكومت نظامي به ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) تغيير شكل داده و خشن تر شده بود.

سينماي رؤياپرداز با فيلمفارسي
سينماي رؤياپرداز ايران به دليل ابتذال و دور بودن از واقعيت هاي جامعه توسط منتقدي سينمايي به نام دكتر «اميرهوشنگ كاووسي» لقب «فيلمفارسي» گرفت، يعني سينمايي كه فقط فارسي حرف مي زند و از صنايع هنري و تفكر جامعه شناسانه به دور است.
واژه ي تركيبي فيلمفارسي بعدها واژه ي تهاجمي براي از ميدان به در كردن برخي از فيلم ها شد و هنوز در سينماي نوشتاري پس از انقلاب اسلامي براي توصيف برخي از فيلم ها اين واژه، استفاده مي شود.
سينماي ايران از سال هاي اوليه ي توليد از كشش و جذابيت بازيگران زن بهره گرفت. اين روند تا سال 1357 تداوم يافت.
جامعه ي سنتي ايران پس از انقلاب مشروطيت به ويژه به دنبال «حركت هاي نوگرايانه ي» اجباري حكومت پهلوي اول به تمدن غرب گرايش پيدا كرد و تحولاتي در ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي جامعه پديدار شد، اما اين نوگرايي با مقاومت اقشار سنتي جامعه روبه رو شد و به اين ترتيب چالش نوگرايي و سنت گرايي، يكي از تعارض هاي مهم جامعه ي ايران را شكل داد. اين تعارض با نشيب و فرازهايي تا به امروز ادامه پيدا كرده است.
سينما يكي از دستاوردهاي مهم جهان به حساب مي آيد و اين پديده پنج سال پس از پيدايش در غرب (فرانسه) توسط مظفرالدين شاه به جامعه ي سنتي ايران راه يافت كه از همان زمان به عنوان پديده يي كفرآميز مورد نكوهش قرار گرفت.

حضور زن در سينماي
پس از سال 1311 خورشيدي
حضور زن در سينماي ايران در واقع از فيلم «حاجي آقا آكتور سينما» (1311) آغاز شد. در اين فيلم دختر حاجي آقا مي خواهد با كسي ازدواج كند كه اهل سينماست! حاجي آقا با سينما مخالف است و مانع ازدواج دختر مي شود. رابطه ي دختر و داماد آينده ي حاجي آقا به گوشه و كنار شهر كشيده مي شود و پنهاني از او فيلم مي گيرند. اين اولين معارفه ي زن در سينماي ايران است كه در روايت زن دوستدار كسي مي شود كه در سينما مشغول كار است.
در فيلم هاي دهه ي 30 (اوايل دوران سلطنت پهلوي دوم) زن يا به عنوان دختر، مادر، همسر معصوم، عفيف و فداكار و يا در قالب زن فريبكار ظاهر مي شد؛ گاهي نيز در ميانه ي اين دو قطب در نوسان بود و از روستا به شهر مي آمد و در كافه ها و كاباره ها خوانندگي مي كرد و پس از گذشت حوادثي دوباره به اصل خود بازمي گشت و زندگي سنتي خود را از سر مي گرفت.

حاكميت پهلوي دوم و سينما
از آغاز حاكميت پهلوي دوم سرمايه داري در ايران نضج گرفت و به تبع آن، ساختارهاي اداري و اجتماعي و فرهنگي جديدي شكل گرفت. سقوط پهلوي اول (1320) در كنار دلايل متعدد سياسي و اجتماعي تا حدودي از نوگرايي افراطي و سياست هاي آن درباره ي آزادي زنان تأثير مي گرفت. به همين دليل پهلوي دوم با درس آموزي از تجربيات پدر (پهلوي اول) خصوصاً تا اواسط دهه ي 40 در روبه رو شدن با باورهاي سنتي جامعه روش محتاطانه تري در پيش گرفت. سينماي ايران نيز همسو با سياست هاي پهلوي دوم در نمايش شخصيت زن با باورهاي جامعه ي سنتي هم آوا شد. از اين نظر زنان روستايي و سنتي جلوه ي مثبت پيدا كردند و زنان پيرو مد و غربي نما به صورت موجوداتي اهريمني و فريبكار ظاهر مي گرديدند، اما سازندگان فيلم هاي ايراني با نشان دادن زنانِ پيرو مد كه لباس هاي بدن نما مي پوشيدند، مي رقصيدند، آواز مي خواندند و اغواگري مي كردند، جاذبه هاي تجاري فيلم را شكل مي دادند. به طور كلي زن در فيلم هاي دهه ي 30 فرديت نداشت و فيلمسازان در گزينش بازيگران زن توجه چنداني به مهارت بازيگري آن ها نشان نمي دادند. زن يا عروسك خانه نشين بود يا عروسك مجالس!

رؤياسازي در سينماي دهه ي 30
مباشران سينماي تجاري نيز براي تجسم اين تيپ هاي عروسكي بيش تر به دنبال زناني مي رفتند كه در عرصه هاي ديگر شهره بودند؛ به ويژه سرمايه گذاري براي زنان آواز خوان بسيار مقرون به صرفه بود و معمولاً موجب توفيق تجاري فيلم مي گرديد. از آوازه خوان آن دوره مي توان به «عصمت باقرپور» (دلكش) اشاره كرد كه در چند فيلم نيز به ايفاي نقش پرداخت؛ «شرمسار (1329)، مادر (1331)، افسونگر (1332)، ظالم بلا (1336)، عروس فراري (1337)، شانس و عشق و تصادف (1338)، فردا روشن است (1339) و شيرفروش (1339)» فيلم هايي بود كه او در آن ها حضور داشت. پس از او خواننده هاي ديگري وارد عرصه بازيگري گرديدند، از جمله «فرح دخت طالقاني» (پوران) كه در فاصله ي سال هاي 1334 تا 1355 در فيلم ها به بازي پرداخت. او برخلاف دلكش كه سيمايي مردانه داشت، چهره يي عروسكي داشت. ادبيات شفاهي و مردمي درباره ي پوران نيز قهرمان سازي مي كرد و مطبوعات عامه پسند نيز به اين قهرمان سازي دامن مي زد. از نظر تماشاگران عام، او هم دختر تهيدست و بداقبالي بود كه در خانواده يي مرفه خدمت مي كند، اما صداي خوشي دارد و ضمن كار در منزل آواز مي خواند! پوران به عنوان شخصيت زن سينماي رؤياپرداز از سال 1334 تا 1355 در سينماي ايران حضور داشت. با شيوع فيلم هاي الگوگرفته از فيلم «گنج قارون» (1345) سينما در راهِ خوار و ذليل كردن زن ها، تلاش بسياري كرد. مباشران سينماي تجاري علاوه بر خوانندگان، از زنان بازيگر در نمايش هاي راديويي نيز استفاده كردند: «ژاله علو، مهين ديهيم، شهلا رياحي و ايرن». ژاله علو بيش تر ايفاگر نقش زنان اغواگر بود و مهين ديهيم و شهلا رياحي معمولاً در نقش زنان شكننده و رنج ديده ظاهر مي شدند و ايرن معمولاً نقش زن هاي مدرن را ايفا مي كرد. در شرايط ابتذال فيلمفارسي، بازيگران زن يا مي بايست به بازي در فيلم هاي كاباره يي تن مي دادند يا اين كه سينماي ايران را ترك مي كردند. در دهه ي 30 گاهي نيز زناني به كار فراخوانده مي شدند كه نه استعداد بازيگري داشتند و نه شهرت خوانندگي و بازيگري. آنان به سرعت مي آمدند و فراموش مي شدند.

سينماي ايران دهه ي 40
سينماي ايران در دهه ي 40 براي رقابت با فيلم هاي خارجي هر چه بيش تر از هنجارهاي سنتي مي گسست و با سينماي غرب هم آوا مي گشت. طبقه ي متوسط بيش ر تماشاگر فيلم هاي خارجي بود و اغلب مخاطبان سينماي ايران خصوصاً پس از تحولات اجتماعي دهه ي 40 از طبقه ي پايين بودند. از سال 1344 به دنبال موفقيت تجاري فيلمِ گنج قارون، فيلم هاي ايراني هر چه بيش تر ساختار كاباره يي پيدا كردند و معمولاً نقش اول زن به كسي سپرده مي شد كه مي رقصيد و آواز مي خواند و تن نمايي مي كرد.
گنج قارون كه پرفروش ترين فيلم همه ي تاريخ سينماي ايران تا پايان حكومت پهلوي دوم است، تيپ تازه يي از زن ارايه داد كه برايند زنِ گمراه و زنِ معصوم بود. اين تيپ در جلوه هاي ظاهري مشخصات زن كاباره يي را داشت اما برخلاف زنِ گمراه دهه ي 30 مخرب نبود و باعث متلاشي شدن خانواده ها نمي شد!
از دهه ي 40 سرمايه داري وابسته در ايران رو به گسترش مي گذارد و به دنبال آن، طبقه ي متوسط از نظر كمّي و كيفي رشد بيش تري پيدا مي كند. اين طبقه، متأثر از رسانه هاي گروهي رژيم پهلوي شديداً از فرهنگ غرب تأثير مي گرفت. از سوي ديگر بسياري از مهاجران روستايي به سمت شهرها كوچ كردند و در حاشيه ي شهرهاي بزرگ به مشاغل كاذب مشغول شدند. حضور اين مردم مهاجر سبب رواج فرهنگ لمپني شد و سينماي ايران نيز در اين دوره به منظور رقابت با غرب به ضداخلاق رو آورد.
اغلبِِ مخاطبان سينماي ايران، خصوصاً پس از تحولات اجتماعي دهه ي 40 از طبقه ي متوسط بودند و سازندگان فيلم هاي ايراني مي كوشيدند رؤياهاي اين گروه را مجسم كنند.
همسنگ با تحولات اجتماعي و تغيير موازين اجتماعي، زن غيرسنتي و به اصطلاح مدرن در قالب مثبت عرضه شد، اما چون باورهاي سنتي بر جامعه حاكم بود، اين زن به عنوان دختري از طبقه ي مرفه معرفي گرديد تا ضمن تضمين شعارهايي كه قهرمان مرد عليه اين طبقه مي داد، حرمت هاي اخلاقي جامعه نيز حفظ شود.
درونمايه ي هر دو مقطع - 1327 تا 1332 و 1332 تا 1357 - از سينماي رؤياپرداز تقريباً يكي است، ولي گرايشات اين دو دوره، تفاوت هاي اساسي با يكديگر دارند. در حقيقت اخلاق گرايي و مليت گرايي سال هاي دهه ي 30 تبديل به نوعي ارزش زدايي در فيلم هاي پس از آن مي شود و در اواخر اين دوره، تمايلاتي سياسي نيز در فيلم هاي گوناگون به چشم مي خورد، اما قهرمانان اين دوره، عموماً با فرهنگ مصرفي سر مي كردند؛ براي مثال در فيلم «افسونگر» (1331) زني براي ارضاي تمايلات خود هيچ قيد و بندي را نمي پذيرد و اساس خانواده را از هم مي پاشد و يا در «جدال با شيطان» (1332) مردي همسرش را به علت خيانت در جامعه رها مي كند. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 ترور و وحشت در ايران برقرار مي شود و از آن جا كه در سينماي رؤياپردازانه، ساختن الگوي به اصطلاح الكي خوش در جامعه مد نظر بود، قهرمان سازي در فيلمفارسي كم كم اوج گرفت؛ تمهيداتي چون رقص، آواز و زناني كه توسط مردان آب توبه روي سرشان ريخته مي شد و به آغوش خانواده برمي گشتند و دختران روستايي كه در فيلم ها فريب پسران شهري را مي خوردند و خودكشي مي كردند و يا توسط مردي خيّر به زني گرفته مي شدند و به روستا برمي گشتند.
قصه هاي سوزناك، لودگي ها و صحنه هاي غيراخلاقي، مضامين فيلم هاي پس از دهه ي 40 است. در اين عصر رقاصان كافه هاي تهران، بازيگران مشهوري شدند و روان شناسي طبقه ي پايين كه هميشه طبقه ي بالا را در حال لذت بردن از مواهب دنيوي تصور مي كرد، باعث شد احساس رضايتي از ديدن چنين صحنه هاي تخديركننده براي اين طبقه به وجود آيد. اهميت صحنه هاي رقص به حدي بود كه در زمان گراني مواد اوليه ي فيلمبرداري براي جذابيت بيش تر، اين صحنه ها رنگي فيلمبرداري مي شد!
سال هاي 1339 و 1340 سال هاي سرنوشت ساز در اوضاع سياسي ايران بود؛ آغاز زمينه چيني براي اصلاحات ارضي، سردرگمي طبقه ي حاكمه در لحظه ي چرخش به سوي آمريكا و غيره. سال 1342 سال پرجوش و خروش و سال قيام سياسي - مذهبي مردم بود. سينماي رؤياپرداز داراي اصول و قواعدي بود كه ابتدا به ساكن به وجود نيامده بودند، بلكه ريشه در ساخت زيبايي شناسي ذهن عامه ي ايراني داشتند. عناصري چون زيبايي، كاباره و يكه بزن بودن قهرمان از ويژگي هاي سينماي رؤياپرداز ايران بود.

اخلاق گرايي ويژه ي حاكميت
تصادف (در ماجراي فيلم بدون روابط علت و معلول)، خير و شر (سرانجام خير پيروز مي شود، حالا اين خير ممكن است دفاع از حكومت شاه و يا پيروزي فقيري از اقشار پايين جامعه باشد)، قصه در قصه (گشايش چند قصه ي فرعي در تداخل قصه هاي اصلي براي طول فيلم و جذابيت و تنوع فيلم)، قصه هاي موازي (عموماً زني متشخص ربوده مي شد و قهرمان فيلم هم زمان او را تعقيب مي كرد و سرانجام خلافكار بدون حضور پليس به وسيله ي قهرمان مرد تنبيه مي شد!)
در حقيقت نقش زن در داستان ها كه موجودي ضعيف و اسير جنسيت خود تصوير مي شد، سال ها نقش غالب قهرمانان زن فيلمفارسي بود. نجات زن توسط همسر، موضوع عمده ي اين سينماست؛ او شوهري است كه همسر خطاكارش را تعقيب مي كند تا او را نجات دهد و يا عاشقي ست كه افسون زني هوسباز بر او اثر نمي گذارد و هم چنان مقاومت كرده و به زن خود وفادار و پايبند باقي مي ماند. اما با گسترش ظاهر اخلاق گرايي در سينما به تدريج تيپ عاشق (عمدتاً مردان) و فداكار جاي خود را به جواني مي دهد كه با همان خصوصيات خود را به آب و آتش مي زند تا به وصال معشوقه برسد و داستان با ازدواج او خاتمه يابد، بنابراين ديگر به اين جريان نيازي نبود كه جوان شوهر زن باشد. او تلاش مي كرد كه زن را از دست دشمنان نجات دهد. تغيير دادن تيپ اخلاقي و الگو دادن با سوءاستفاده از ويژگي هاي يك تيپ جاافتاده را مي توان در اين استحاله مشاهده كرد. شكستن سنت ها و آغاز شكستن حرمت خانواده با استفاده از اين تيپ به اصطلاح يكه بزن و خيرخواه آغاز شده و سينما را درنورديد.
چرخش تاريخي پهلوي دوم از اروپا به آمريكا و سرسپردگي محض به سياست هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آمريكا به سال هاي پرتحرك و پرتنش تبديل شد. در اين زمان سينماهاي متعدد تأسيس شد. با ورود سيل رقاصان و خوانندگان غربي و شرقي به ايران و بالا رفتن ميل به تفريح و سرگرمي ميان مردم، كاباره داري و فيلمفارسي سازي به صورت شغلي پردرآمد و آسان درآمد. در اين ميان زنان عروسك گونه در فيلم ها ظاهر شدند. در اين دوره تضادهاي فرهنگي بالا گرفت و ميزان طلاق و آمار فرار جوانان از منازل افزايش يافت.
تماشاگر فقير شهري، جوان خوش ظاهر و خوش اقبال فيلم را مي ديد كه معشوقه داشته و با زنان زيبا رابطه دارد؛ متوجه قبله ي آمال جوان خوش سيمايي بود كه در هيچ دعوايي شكست نمي خورد و مورد توجه زنان بالاشهري بود و وقتي در آخر فيلم جوان كه عموماً يك لاقبا بود پيروز مي شد، اغوا شده و راضي از سينما خارج مي شد و تا مدتي رؤياي فيلم را در خود داشت.
موضوعات آمار بالايي از فيلم هاي توليدشده در عصر پهلوي دوم چنين است: «دختر و پسري عاشق هم مي شوند، پسر فقير است و پدر پولدار دخترش را به مرد ديگري مي دهد، مرد به خوشگذراني مشغول مي شود و زن را رها مي كند و پس از پشيماني مرد به هم مي رسند يا دختري كه داراي نامزدي است توسط مردي فريب مي خورد و از ترس به شهر مي گريزد و سال ها بعد نامزدش را مي يابد». موضوع اين فيلم ها عمدتاً از روي فيلم هاي هندي كپي شده بود، اما آن چه در اين گونه فيلم مهم بود، بي شخصيتي و بي هويتي زنان بود. شوهران اين زن ها رهايشان مي كنند، ولگردي مي كنند و گاه مورد تجاوز قرار مي گيرند ...
آن چه در كل فيلم هاي دوران پهلوي دوم مورد توجه و چشمگير است اين كه زن بدون مرد هيچ است! اگر رها شود يا بايد خيابانگرد شود يا خواننده ي كافه و جالب اين كه در انتهاي فيلم ها مردي او را نجات مي دهد.
سينماي ايران پس از 1338 هويتي براي خود يافت و تا سال 1348، زن به عنوان عنصري جنسي در سينما جا افتاد. فيلم هاي اين دوره تجاري و اكثراً تقليدي از فيلم هاي اروپايي و هندي بود. به تبع ورود سينماي غرب در صحنه ي كپي برداري، موقعيت زن نيز تقليدي شد و از نظر فرهنگي به سينماي غرب نزديك تر گرديد. جدا از معدود فيلم هاي نسبتاً خوب اين دوره، بقيه ي فيلم ها تماماً تجاري بوده و زن نيز در آن ها بر اساس قواعد تجارت و فروش به كار گرفته مي شوند. در اين زمان دو تيپ مشهور زن فريبكار و زن فرشته خو كاربرد ندارد و زن آگهي تبليغاتي باب روز است. حضور زن در سينماي ايران به طور عموم در اين دوره در قالب معشوقه است (نيمه ي دهه ي پنجاه).
بيش از 25 درصد فيلم هاي توليدي اين دوره داراي مضامين زير هستند:
مردي عاشق زن بيگانه يي مي شود و همسرش را رها مي كند.
دختر و پسري عاشق يكديگر مي شوند ولي موانعي بر سر راه آنان است.
در بسياري از فيلم ها زن به عنوان موجودي هوسباز و خوشگذران مطرح مي شود. در اين دست از فيلم ها علي رغم استفاده از زن، حضور او در داستان و در پيشبرد ماجرا كارساز نيست، چون تنها موجودي ست كه بنا به تمايل كارگردان و تهيه كننده به مخاطب تحميل شده است. او عنصري اضافي و ضامن فروش فيلم است. زن مطرح و تيپ مسلط در سينماي اوايل دهه ي 50، زني است كه از كافه و اماكن بد آمده و به عرضه ي عمومي گذاشته شده است.
در اين گونه فيلم ها تمام ارزش هاي اجتماعي مورد حمله قرار گرفته بود و حضور زن را صرفاً از شأن جنسي مطرح مي كردند و البته تمايل مخاطب نيز در اين موضوع بي تأثير نبود.

سينماي دهه ي 50 تا سال 1357
سينما به عنوان نافذترين رسانه ي جمعي در ترويج اين الگوي ناسالم پيشرو بود. در سينما، ستاره سازي رايج بود و ستاره ها زناني بودند كه آب و رنگي داشتند.
از سال 1352 كه سينما در ايران دچار شكست تجاري شده بود، باز هم مسئله ي زن بي هويت در آن مرسوم بود. زنان در اين سينما (از 1352 به بعد) در نقش معشوقه نمود يافتند.
در سال هاي بين 1347 تا 1357 (به مدت 10 سال) مكرراً زنان در نقش بدكاران ظاهر شدند، آن هم زناني متعلق به قشر پايين جامعه. تجاوز به زن عنصر غالب فيلم هاي ايراني اين دوره است كه زن پس از فريب خوردن يا بر اثر تعصب خانوادگي به قتل مي رسيد (!) يا به ازدواج طرف مقابل درمي آمد و يا آواره ي شهرها مي شد.
اين روند رو به رشد تا سال 1357 ادامه داشت. نگاهي به مشاغل زن در فيلم هاي اين دوره نشان مي دهد عمده ترين شغل پس از خانه داري، روسپي گري و رقاصي بود.
در بسياري از فيلم ها، روابط نامشروع زن و مرد نشان داده مي شد و به توصيف دقيق فحشا مي پرداختند. در آثار شرم آور ديگري از سينماي پهلوي دوم، بعضي سنت شكني ها رخ مي دهد. مسئله خيانت موضوع مربوط به فيلم ها بود. وقتي مرد خيانت مي كرد، زن هم به خيانت مي پرداخت. جالب اين جاست كه هر دو با هم به زندگي ادامه مي دادند!
انديشه ي سينماي پهلوي دوم حذف ايدئولوژي در مستعدترين گروه ها و طبقات جامعه و پيشگيري از هر تحول بنيادين بود؛ مردم فقير و كارگران را با شگرد لمپن سازي معناي ديگر بخشيد و هر نوع دگرگوني و تغيير و بهبود شرايط زيستي - اجتماعي را به اقبال واگذاشت و عنصر تلاش براي دگرگوني را حذف كرد .
چاپ شده در نشريه نقد سينما - شماره ۳۵


behnam5555 01-19-2012 06:14 PM


دسته گلهایی که رهبران غرب با رابطه جنسی آب دادند !!!

پوتین و رابطه با ژیمناست 25 ساله
در آوریل 2008 زمزمه های رابطه ولادیمیر پوتین با ژیمناست 25 ساله توسط روزنامه مسکو منتشر شد. بلافاصله بعد از آن روزنامه مذکور متوقف و سردبیر آن دستگیر شد.این روزنامه اعلام کرده بود که نخست وزیر قصد دارد همسرش لیودمیلا را طلاق و با آلینا کاباوا ژیمناست سابق ازدواج کند.



والری ژیسکار دستن و فراری سواری

رییس جمهور سابق فرانسه با یک اتومبیل فراری(Ferrari) که از روژه وادیم،کارگردان مشهور فرانسوی قرض گرفته بود، عازم سفر می شود، اما در راه به یک کامیون حامل شیر برخورد می کند. راننده با عصبانیت از کامیون خارج و به حدی خشمگین می شود که تا مرز خفه کردن رییس جمهور نیز پیش می رود. از همه جالب تر آنکه همراه جناب رییس جمهور مارلن ژوبرت، بازیگر فرانسوی بوده است. این اتفاق در طول ریاست جمهوری دستن این اتفاق در طول ریاست جمهوری دستن هیچگاه تأیید نشد و همچنان مسکوت باقی ماند.



فرانسوا میتران و حمله دروغین

در اکتبر 1959 سناتور فرانسوا میتران که هنوز به ریاست جمهوری فرانسه نرسیده بود بعد از خروج از یک کافه، مورد حمله افراد ناشناس قرار می گیرد و تنها فرصت می یابد که از ماشینش خارج و به یکی از خیابانهای مجاور فرار کند.برخی بر این اعتقادند که فرانسوا میتران این حمله را خودش ترتیب داده بود تا بدین ترتیب نظر مساعد افکار عمومی را به خود جلب کند.



ژاک شیراک و پسر مخفی

در سال 2003 در زمان ریاست جمهوری ژاک شیراک و بعد از دوئل سختی که وی با لوپن در زمان انتخابات ریاست جمهوری داشت، زمزمه هایی مبنی بر اینکه شیراک در طول 17 سال یک پسر در ژاپن داشته، همه جا را فرا گرفت.گفته می شود این پسر حاصل رابطه شیراک با یکی از مترجمان همزمان وی بوده است.پیشتر نیز علاقه و عشق شیراک به فرهنگ ژاپنی بر همگان محرز بود. حساب بانکی شیراک در ژاپن نیز مدتها به سوژه اصلی رسانه های فرانسوی تبدیل شده بود.



بوش و رایس

هر چند بوش پسر بعد از حملات 11 سپتامبر و حمله به افغانستان و عراق به چهره منفور جهانی تبدیل شد اما زمزمه های رابطه وی با کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه بیش از همه تعجب آور بود.جلسات بوش با کاندولیزا در اتاق بیضی شکل کاخ سفید همواره مورد کنجکاوی بسیاری از کارکنان و روزنامه های آمریکایی بود.حتی گفته می شود که لورا بوش، منتظر پایان ریاست جمهوری جرج بوش بود تا درخواست طلاق خود را رسمی کند و حتی برای مدتی جدا از همسرش زندگی می کرد.



براون بیمار

از مدتها پیش مسئله وضعیت جسمی و روحی گوردون براون موضوع داغ بسیاری از روزنامه های انگلیسی بود.براون در 16 سالگی یک چشمش را از دست داد و در سپتامبر 2009 شایعاتی مبنی بر اختلالات روانی نخست وزیر بر سر زبانها بود. وی برای مدتی مجبور به استفاده از قرصهای ضدافسردگی بود.اما در سال 2010 همه این شایعات به واقعیت پیوست.افسردگی و در عین حال عصبانیت نخست وزیر بدانجا کشید که وی حتی کارمندانش را کتک می زد.



لولای الکلی

روزنامه نیویورک تایمز در می 2004 در مقاله ای اعلام کرد که لولا داسیلوا الکلی است.این روزنامه نوشت: عادت مشروب خواری لولا به دغدغه ای ملی تبدیل شده است.



مرگ کیم جونگ ایل

تعداد دفعاتی که در رسانه ها و روزنامه خبر مرگ رهبر کره شمالی را درج شد، از دست همگان خارج شده است.کیم جونگ ایل به دلیل بیماری دیابت، نارسایی قلبی و سرطان پانکراس طی دو سال اخیر بارها در بیمارستان بستری و شایعه مرگ وی بر سر زبانها افتاد.



چاوز و نائومی کمبل

رابطۀ هوگو چاوز،رهبر انقلابی ونزوئلا با نائومی کمبل، تاپ مدل آمریکایی از معروفترین شایعات است.کمبل در سال 2007 برای گرفتن مصاحبه ای از چاوز برای مجله جی کیو به کاراکاس رفت.



حمله ساختگی به برلوسکنی

سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا به نماد رسوایی های جنسی و اقتصادی در جهان تبدیل شده و این مسئله بر همگان آشکار است.اما در خصوص آخرین حمله به وی گفته می شود که ضارب به دستور شخص برلوسکنی دست به این کار زده و خونی که صورت رییس جمهور را فرا گرفته، مصنوعی بوده است. حتی ویدئوهای متعددی در تأیید این ادعا بر روی سایتهای مختلف منتشر شد.



سارکوزی و رابطه با خانم وزیر

در میان رهبران اروپا سارکوزی نیز شهرت خوبی ندارد.گفته می شود که وی با شانتال ژوآنو معاون وزیر محیط زیست رابطه داشته و این مسئله را اولین بار روزنامه های انگلیسی مطرح کردند. همچنین گفته می شود که کارلا برونی، بانوی اول فرانسه که پیشتر مدل بوده ، چندان به جناب رییس جمهور وفادار نیست.



behnam5555 01-19-2012 07:15 PM

بی ارزشترین واحدهای پول جهان به روایت تصویر
 
بی ارزشترین واحدهای پول جهان به روایت تصویر
http://salijoon.info/mail/900705/pool/A.jpg
در گشت و گذارم در یک سایت تجاری ؛ مقاله ی جالبی رو در مورد بی ارزش ترین اسکناس های جهان خوندم که ترجمه ش رو خالی از لطف ندیدم. متاسفانه و در کمال ناباوریم کشورمون هم در این رده بندی حضور داره...

به گزارش ورد آی تی به نقل از نیویورک تایمز , فهرست کم ارزشترین واحد‌های پولی جهان به شرح زیر است :

زیمبابوه (بزرگترین اسکناس برابر با 10 میلیون دلار زیمبابوه)
هر ده میلیون دلار زیمبابوه برابر با حدود 4 دلار آمریکا


در سال 2008 تورم در کشور زیمبابوه به رقم نجومی 100,000 درصد رسید. چنین تورم حیرت انگیزی دولت این کشور را مجبور به معرفی جدید اسکناس 10،000،000 دلاری کرد. به گزارش ورد آی تی یک بسته کاغذ توالت در زیمبابوه هزینه ای در حدود صد و پنجاه هزار دلار زیمبابوه ای دارد. که حدود 69 سنت آمریکایی است! با این تفاسیر اسکناس های 500 دلاری این کشور از یک برگ کاغذ توالت هم بی ارزش تر است! تورم فوق العاده، مانند سم مهلکی به بدنه این کشور فقیر پیچیده است. شما برای خرید یک کیلو گوجه فرنگی باید ده میلیون دلار همراه خود داشته باشید و جالبتر آن است که بدانید این کشور طی یک سال اخیر 12 صفر از واحد پولی خود حذف کرده است.

ویتنام (بزرگترین اسکناس برابر با 500 هزار دونگ ویتنام)
هر پانصد هزار دونگ ویتنام برابر با حدود 31.37 دلار امریکا


با شروع دهه1980 و تحریم های ایالات متحده و کاهش شدید صادرات ویتنام و انباشته شدن کالاهای صادراتی در داخل کشور، ویتنام برای مقابله با تورم فزاینده دست به چاپ اسکناس و تزریق پول به بازار داخلی شد که البته این اقدام نتیجه ای جز بی اعتباری شدید پولی در این کشور نداشت و میتوان گفت از سال 1980 هیچ تورم جدیدی این کشور را فرا نگرفته ولی باز هم رده دوم به این کشور می رسد.

اندونزی (بزرگترین اسکناس برابر با 100 هزار روپیه اندونزی)
هر صد هزار روپیه اندونزی برابر با حدود 11.05 دلار امریکا


بحران اقتصادی آسیای شرقی در سال 1997 باعث سقوط 80 درصدی روپیه اندونزی و رشد تورم در این کشور شد. همچنین انقلاب گل سرخ و برچیده شدن دولت در چند سال اخیر در سقوط ارزش واحد پولی این کشور بی تاثیر نبود که در حال حاضر این کشور همچنان رده سوم را در اختیار دارد.

ایران (بزرگترین اسکناس برابر با 100 هزار ریال ایران)
هر یکصد هزار ریال ایران برابر با حدود 10 دلار امریکا


نرخ تورم ایران در بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 به رقمی در حدود 15% رسید. با شروع جنگ با عراق و اجبار دولت به تزریق اسکناس برای تامین مخارج بالای جنگ روند افزایش تورم خصوصا در سالهای اولیه ی پس از جنگ به شدت افزایش داشت و تا رقمی حدود 50 درصد هم رسید. از دیگر عوامل سقوط ارزش ریال، تحریم های سیاسی اقتصادی موجود جهانی برای این کشور است. ایران متاسفانه اسیر تورم و وضعیت نابسامان اقتصادی است که بطور فزاینده ای گریبانگیر مردم این کشور است تا جایی که در حال حاضر پیشنهاد حذف چند صفر از واحد پولی و اجرای طرح حذف یارانه ها از سوی دولت در جریان است …

سائوتومه (بزرگترین اسکناس برابر با 50 هزار دوبرا سائوتومه)
هر پنجاه هزار دوبرا سائوتومه برابر با حدود 3.47 دلار امریکا


کشوری واقع در افریقا و خلیج گینه است. این کشور از دو جزیره به نام سائوتوم و پرنسیپه تشکیل شده است. دلیل بی ارزشی پول در این کشور ناپایدار بودن حکومت و از طرفی بی ثباتی در قیمت تنها محصول صادراتی این کشور یعنی کاکائو میباشد. اقتصاد این کشور آفریقایی که به کاکائو وابسته است، پس از تعویض ارز از دلار به یورو چنان عقب ماند که اینک رده پنجم را به خود اختصاص داده است.

گینه (بزرگترین اسکناس برابر با 10 هزار فرانک گینه)
هر ده هزار فرانک گینه برابر با حدود 2.33 دلار امریکا


گینه از غنی ترین معادن آلومینیم، آهن، طلا، الماس و اورانیوم برخوردار است ولی به دلیل فساد شدید در نظام اقتصادی و بانکی این کشور؛ روز به روز از ارزش فرانک این کشور کاسته میشود. به طوریکه اکثر معاملات در این کشور با واحد پول کشورهای همسایه مانند سنگال استفاده میشود. این کشور پس از جنگ های داخلی و بحران سیاسی به این وضع نابسامان اقتصادی دچار شده است.
منبع: ورد آی تی



اکنون ساعت 07:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)