بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد ی |
یاد از ان شب که به دیوانگیم قهقهه زد ریخت این سلسله زلف چو بر شانه مرا // ... |
طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را ق |
قدرمجموعه ی گل مرغ سحرداندوبس
که نه هرکاو ورقی خواندمعانی دانست ف |
فتادهام ز شرابی که بر نخیزد باز نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را ی |
یکی تشنه راتا کند تازه خلق
دگرتابه گردن درافتندخلق اگربدکنی چشم نیکی مدار که هرگزنیاردگزانگوربار ش |
شکسته خامهٔ آذرگسسته نامهٔ قسطا چه خامه خامهٔ خسرو چه نامه نامهٔ دارا ه |
هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم
شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم // م |
من بینم به بیداری نبیندکس به خواب زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب گ |
گر چه من ديگر نمي بينم گل روي تو را
تا ابد مهرتو را ، ياد تو را در سينه پنهان ميكنم // ع |
مائیم وآستانه ی عشق وسرنیاز
تا خواب خوش که رابرداندرکناردوست غ |
عید است و من امروز در آن تدبیرم که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم س |
ساقی چویارمه رخ وازاهل رازبود
حافظ بخوردباده وشیخ وفقیه هم |
حرفت؟؟
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند ق |
قطره اي كز جويباري ميرود
از پي انجام كاري ميرود ف |
فقط در انتظار تو این همه سال مانده ام
به تو خبر نمی دهم که در چه حال مانده ام م |
مگر خضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لا تذرنی فردا آمد ط |
طاعت آن نیست که برخاک نهی پیشانی
صدق پیش آرکه اخلاص به پیشانی نیست ص |
صبا بگو که چها بر سرم درین غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید ز |
زهي خجسته زماني كه يار باز آيد
به كام غم زدگان غم گسار باز آيد // آ |
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد // ... |
اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است اگر به قهر برانی درون ما صاف است چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما چه چشمهاست که بر روی تو ز اطراف است ل |
لاله ای دارم که آنرا نه چمن نه باغ دارد
لاله من این دل من کوه زاران زار دارد // ت |
تو نفست دل کن و دل را چو جان کن پس آنگه سوی جانان روان کن ش |
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد // د |
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا و |
وصل تو اجل را زسرم دورهمی داشت
ازدولت هجرتو کنون دورنمانده است ه |
هوا هوای بهار است و باده باده ناب به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب ت |
تو هم چون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید
روا داری که من بلبل، چو بوتیمار بنشینم "سعدی" « شـــــ » |
شب یار من تب است و غم سینه سوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم ای اشک همتی که به کشت وجود من آتش فکند آه و دل سینه سوز هم غ |
غلام نرگس مست تو تاجداران اند
خراب باده ی لعل تو هوشیاران اند! "گ" |
گفتم : که با تو شمع طرب تابناک نیست گفتا : که سیمگون مه گیتی فروز هم گفتم : که بعد از آنهمه دلها که سوختی کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم ی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب / شود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند ؟
س |
سبز است درو دشت بیا تا نگذاریم دست از سرِ آبی که جهان جمله سراب است ج |
جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا واماندگیست حاصل تعبیر خواب پا ممنون غفلتیمکه بیمنت طلب ما را به ما رساند به شبگیر خواب پا س |
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم چ |
چوپیر سالک عشقت به می حواله کند
بنوش ومنتظر رحمت خدا می باش ف |
فراموشم نکن چون من فراموشت نخواهم کرد
تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد م |
ما ز می شوق عشق عاشق و مست آمدیم
بر سر کوی مغان باده پرست آمدیم س |
سر من مست جمالت دل من رام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد "مولوی" و |
اکنون ساعت 03:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)