چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
تو آن ابری که بر ما سایه داری و نمی باری
نمی دانم چرا دست از سر ما بر نمی داری |
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند |
دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان |
پند عاشقان بشنو وز در طرب بازآ
کاین همه نمی ارزد شغل عالم فانی |
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جداییها شکایت می کند |
هم باده جدا خوردي! هم عيش جدا كردي! نك سرده مهمان شد، تا باد چنين بادا! |
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا |
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شدکه چون غرق است در جیحون |
اکنون ساعت 12:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)