اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را // ل |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمد // ... |
اي صبا نكهتي از خاك ره يار بيار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار // انتخاب خودتون |
هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما // ه |
هله نوميد نباشيد كه تو را يار براند
اگر امروز براند نه كه فردات نخواند // م |
معنی اختیار فاعل چیست؟ آنکه فاعل چو فعل را نگریست، ل |
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم // ش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ش |
شمع دل دمسازم بنشست چون او برخاست
و افغان ز نظر بازان برخاست چون او بنشست // ب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ح |
حضوري گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ
متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها // ص |
صد دانه یاقوت دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا نشسته ب |
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم // خ |
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را ف |
فغان كاين لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را // ا |
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن // ج |
جانور از نطفه میکند شکر از نی
برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا خ |
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است ؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود صید را زنده گرفتن هنر صیاد است . ب |
به بوي نافه اي كه اخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشكينش چه تاب افتاد در دلها // هـ |
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه اینکار ندانست در انکار بماند و |
وگر اوج قدست کند آرزو ز دام طبیعت رهائی طلب ش |
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما ک |
كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد كه باز ببينيم ديدار آشنا را // ي |
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را خ |
خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بده بشارت رندان پارسا را // س |
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند غ |
عشق جمال جانان دریای آتشین است
گر عاشقی بسوزی زیرا که راهش اینست ف |
فغان که رنگ زمرد ز سوده ی الماس پدید شد به لب لعل جانفزای حسن گ |
گر ازین منزل ویران به سلامت برم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم ص |
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات د |
اشتباه شد باید با ص می نوشتید
اشکال نداره همینطوری ادامه میدیم دیدی که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد ص |
صوفي بيا كه آينه صافيست جام را
تا بنگري صفاي مي لعل فام را // ع |
عالم همه سر به سر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر ت |
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود ج |
جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند . ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به ر |
رقصيدن سرو و حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد // م |
مهربانی از میان خلق دامن چیده است از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است جامهها پاکیزه و دلها به خون غلتیده است // ف |
فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم // به انتخاب خودتون |
اکنون ساعت 06:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)