پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

افسون 13 12-16-2012 08:36 AM

از چلچله خوانیِ کلاغ وُ
نرگسنمایی ِ خرزهره ... خسته ام
خسته ام از آوازهای ناخوشِ خولیابن یزید
از تقسیم نور
به سیاهی ، خاکستری ، سپید

اینجا ؛ وقتی حشرات
راه به رؤیای سیمرغ و ستاره میبَرَند
نگفته پیداست که عنکبوت
چه تاری برای تحملِ پروانه تنیده است

خسته ام
خیلی خسته ام ...


"سید علی صالحی"

مستور 12-24-2012 12:48 PM

شنیدم چون دل من
دل تو بی قراره
تو هم در انتظاری
که برگردم دوباره
شنیدم هر کجایی به دردم آشنایی
نه از یاد تو رفتم نه از یادم جدایی
شنیدم هر بهاری
دلت همچون پرستو
به دنبال دل من
کشیده پر به هر سو
بنفشه بازم اومد
بیا بس کن جدایی
امید آخرینم
دلم تنگه کجایی

شنیده ام عزیز من که هر کجایی

تو هم ,چو من به درد این دل آشنایی
شنیده ام عزیز من که هر کجایی
تو هم ,چو من به درد این دل آشنایی
بازآ با هم دنیایی بسازیم
از این شبها فردایی بسازیم
بازآ با هم دنیایی بسازیم
از این شبها فردایی بسازیم

شنیده ام عزیز من که هر کجایی

تو هم ,چو من به درد این دل آشنایی
شنیدم چون دل من
دل تو بی قراره
تو هم در انتظاری
که برگردم دوباره
شنیدم هر کجایی به دردم آشنایی
نه از یاد تو رفتم نه از یادم جدایی
شنیدم هر بهاری
دلت همچون پرستو
به دنبال دل من
کشیده پر به هر سو
بنفشه بازم اومد
بیا بس کن جدایی
امید آخرینم
دلم تنگه کجایی
دلم تنگه کجایی

حمیرا بانوی آواز

افسون 13 12-25-2012 08:05 AM

بر آبی چین افتاد سیبی به زمین افتاد
کامی ماند زنجره خواند

همهمه ای خندیدند ، بزمی بود برچیدند
خوابی از چشمی بالا رفت
این رهرو تنها رفت بی ما رفت

رشته گسست
من پیچم من تابم
کوزه شکست ؛ من آبم

سنگ پیوندش با من کو ؟
آن زنبور پروازش تا من کو ؟
نقشی پیدا آیینه کجا ؟
این لبخند لبها کو ؟
موج آمد ؛ دریا کو ؟

می بویم بو آمد ؛ از هر سو هو آمد
من رفتم او آمد او آمد ...

*سهراب سپهری*

مستور 12-25-2012 03:07 PM

وقتي که تو رفتي
خورشيد نمرده
دريا و بيابان خدا دست نخورده
وقتي که تو رفتي
قلبي نشکسته
اشکم نشده سيل و مرا سيل نبرده

وقتي که تو رفتي
وقتي که تو رفتي
انگار که هرگز تو را ديده نديده
انگار که تشنه به دريا نرسيده
انگار که شمعي در جمع نبوده
پروانه پرش را به آتش نکشيده

وقتي که تو رفتي
وقتي که تو رفتي
انگار که عشقي به دل نطفه نبسته
انگار که مستيم و سبوحي نشکسته
انگار که عمري بر باد نرفته
بيمار به اميد طبيبي ننشسته
وقتي که تو رفتي
چشم من خسته
بيخواب نمانده بيخواب نمانده
وقتي که تو رفتي
در سينه دل من
بي تاب نمانده بي تاب نمانده

وقتي که تو رفتي
خورشيد نمرده
دريا و بيابان خدا دست نخورده
وقتي که تو رفتي
قلبي نشکسته
اشکم نشده سيل و مرا سيل نبرده
دريا و بيابان خدا دست نخورده
اشکم نشده سيل و مرا سيل نبرده
اشکم نشده سيل و مرا سيل نبرده


حمیرا بانوی آواز ایران

ساقي 12-25-2012 09:42 PM

حافظ
 
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم


اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم



حافظ {پپوله}:53:{پپوله}




مستور 12-26-2012 01:11 AM

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا
نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای

چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور

برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا

افسون 13 12-26-2012 08:22 AM

آرام باش ، حوصله کن
آب های زودگذر
هیچ فصلی را نخواهند دید

از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند

من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد

حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد !!


"سید علی صالحی"

مستور 12-26-2012 01:34 PM

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

افسون 13 12-26-2012 04:15 PM

دنگ ... دنگ ....
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است
لیک چون باید این دم گذرد
پس اگر می گریم
گریه ام بی ثمر است
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است ...

دنگ ... دنگ ....
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سر زمان ماسیده است
تند برمی خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد ، آویزم
آنچه می ماند از این جهد به جای
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم
و آنچه بر پیکر او می ماند
نقش انگشتانم ...

دنگ ...
فرصتی از کف رفت
قصه ای گشت تمام.
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر
وا رهاینده از اندیشه من رشته حال
وز رهی دور و دراز
داده پیوندم با فکر زوال ...

پرده ای می گذرد
پرده ای می آید
می رود نقش پی نقش دگر
رنگ می لغزد بر رنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
دنگ ... دنگ ....

دنگ ...


"سهراب سپهری"

مستور 12-26-2012 08:34 PM

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه ی
پر عشق و صفای من گردد
یک سبد بوی
گل سرخ
به من
هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی
دلهاست
شرط آن داشتن
یک
دل بی رنگ و ریاست
بر درش
برگ گلی می کوبم
روی آن با
قلم سبز بهار
می نویسم ای
یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟




اکنون ساعت 09:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)