زدست دیده و دل هردو فریاد / که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری تیغش ز فولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
دلم صدبار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می افتد بر آن بالای فتانم . |
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی |
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که میگیرند شاخه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگان راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم |
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را |
آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون درآن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد |
یار دبستانی من با منو همراه منی
چوب الف بر سره ما بغض منو آه منی |
اکنون ساعت 10:10 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)