سلام بر همه
امروز دو تا اتفاق خوب برام افتاد اولیش رو نمیگم دومیش رو هم بعدا میگم!! نه شوخی کردم اولیش اینه که با کلی کمبود وقت بازهم تونستم بیام فروم و به دوستانم سر بزنم دومیش هم اینه که عصر میخوام برم پیش یکی از دوستان خیلی خوب و قدیمیم یه گپ مشتی بزنیم از نظر گوگلی هم امروز روز تولد ساموئل مورس (Samuel Morse's Birthday) مبتکر الفبای مورس بود لوگوی گوگل هم امروز این شکلی شد... به زبان مورس!! خیلی ابتکار جالبی داره گوگل هر روز لوگوی خاص اونروز رو ارائه میکنه یادمه لوگوی هفت سین ایرانی هم داشتند http://www.google.com/logos/samuelmorse09.gif اینم لوگوی هفت سین گوگل بود به مناسبت جشن نوروز پارسیان http://zohrehnet.tripod.com/images/l...le_nowrouz.gif |
امروز با یکی از دوستام (که خیلی هم برام عزیزه) حرفم شد!
واقعاً چرا بعضیها اینقدر کم جنبه اند؟ اعصابم کاملاً به هم ریخته... |
امروز که چه عرض کنم دیروز الان 5 صبحه
خلاصه طبق مهمول این 3هفته حالمون بد بود ولی رفتیم یه لنز و کانور تور جدید خردیم برا دوربینمون بسی شاد شدیم خدا همه رو شفا بده همه مرضای جسمی مثل من هم عشاق بازم مثل من (سوتفاهم نشه عخش عکاسی) |
امروز پست کله سحر حاجی رو خواندیم
مشعوف شدیم که ساعت 5 صبح هم کسی هست در فروم نان داغ بگیرد و بساط دیشلمه برپا نماید جانم رفقای باحال شاید هم مشعوف نشیم زیرا بیخوابی عادت بدیست و اعتیاد به نت مورد منکراتی دارد!!! و ممکن است روزی جرم جزایی نیز محسوب شود و کار به همسلول شدن با کراکی ها و هکرها و شیشه ای ها و هریونی ها!! برسد... استغفرالله خدایا توبه توبه فعلا که خود نت هم جیز محسوب میشود و چشم غره های فراوانی برای نت دوستان در پی دارد و شق القمر است اگر کسی بتواند در نت ایران تاب بیاورد آواتار حاجی را دیدیم... وه که چه خلاقانه بید بسیار جالب بود... هنری بود و کمی بیش از قبل به هنرمندی او پی بردیم و برایش دعای چند میلیون وام بدون بهره جهت افتتاح استودیوی عکاسی نمودیم باشد که حاجت روا گردد و به آرزوهایش برسد... ما که نرسیدیم تصمیم گرفتیم ما نیز آواتار سوسولی و عشقولانه خویش را هنری کنیم آلفی را انتخاب نمودیم... چرا که به نوعی پدر جد سینمای وحشت میباشد امروز میخواهیم برویم امامزاده صالح همش 25 کیلومتر فاصله داریم چقدر کم است خداوکیلی!!!! اگر بفهمیم چه کسی تهران را به جای بلند و عمودی پهن و افقی و مثل سفره نذری گسترده نموده بابایش را با مادرش آشتی میدادیم چنان و چنین و غیره لامصب شهر نیست که... استان است... از اینورش بخواهی بری آنور شب می شود خبر یافتیم چیزی که پارسال هیات دولت پرانده بود واقعیت دارد و به زودی کرج برای خویش استان میشود استان البرز و تهران و استان پر جمعیتش باز هم آب می رود یحتمل اینجور پیش برود چهل سال دیگر هر محله تهران برای خوش استان خواهد شد استان نارمک استان تهرانپارس استان تجریش استان حسن آباد استان زرگنده استان قلهک استان.... اگر اینطوری شود رکورد دار دنیا میشویم البته در داشتن استاندار جو پست حاج امیر هم ما را گرفت و گل آقایی صحبت می کنیم کیومرث صابری فومنی روحت شاد... نیستی ببینی قهرمان لیگ برتر در بازی حذفی مقابل مس رفسنجان یک تیم دسته اولی چه دسته گلی به آب داد!! |
وای مغزم سوت کشید!!!
طبق معمول از صبح که nتا کار انجام دادیم یکی نگفت دستت درد نکنه! حالا با اجازتون همکارمون که استعفا داد کار ایشون هم افتاد گردن ما... گفتند دیگه نیرو نمیاریم شما زحمت کارهای ایشون رو بکش می دونیم که از عهده اش برمیایید و کی بهتر از شما و ... (البته با هندونه هایی که زیر بغلم گذاشتن نتونستم قبول نکنم!!) قراره از خجالتمون در بیان!!! چشمام دیگه داره سیاهی میره... کمک! |
سلام
منم که هر روزم پر از مهمات شده جدیدا !!!! نمیدونم چرا منفجر نمیشم؟:d اما مهمترینش اینه که اومدم نت بعد از ده روزی{شیت شدن} |
یه دو سه هفته ای هست چار چرخم هواست خونه نشینم
امروزم که نور اعلی نور تنها اتفاق مهم دیدن یه نفر و مرورخاطرات تلخ گذشته بود هر دم از باغ بری میرسد |
اصلا دوست ندارم مهمترین اتفاقی که امروز برام افتاد رو براتون بگم! {قاط}
در مورد ریاضی دو ! و امتحان میانترمش ! دددددد سید خدا رو به جرم تقلب ! گرفتند ! یه دو لحظه اجازه گرفتم برم دبلیوسی به جان شما سی هم نبود حدودای 17 هیجده بود ! تا برگشتم دیدم جا خیس و برگه نیس ! ااااا گفتمش که ؟ عیب نداره ! چون باطله با خودم برده بودم گفت چون گفته بودم هیچی زیر دستتون نباشه حق نداری امتحان بدی گفتم خب بررسیش کن میفهمی که تقلب نیست گفت میدونم ولی گفته بودم ! خلاصه فکر کنم ریاضی دو هم به ملکوت اعلی ... |
امتحان ديني داشتيم 20 ميشم اولين امتحان ترمم به خوبي سپري شد خوان اولو به راحتي پشته سر گذاشتم
|
امروز رفتم اندوسکوپی
پرستار گفت برو اورجانس ازت رگ بگیرم دارو بی حسی بزنیم گفتم نه آبجی کسر لاتیه بدون بی حسی رفتیم تو دکتر گفت 5 میل یداز بزن گفتم بیخیل دکی جون رو ما اثر نداره ما عملمون بالاست خلاصه یه چیز ریختن تو حلقومن مزه قلیون دو سیب میداد حلاصه ما رو خوابوندن بقیه قضایا دکی عکسو داد دستم گفت بیا کلینیک باهات حرف بزنم اینجا نمیشه خلاصه رفتیم کلینیک یه منبر برامون رفت و روضه ای خوند اشکبار بماند چی گفت فقط گفت سعی کن خوش بگذرونی بعدشم 3 تا دوا داد کلی پولش شد غلاقه به خونش نرسد حاجی ... |
اکنون ساعت 11:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)