![]() |
اینجا در این خانه ی کوچکم هر چه به یادگار می نویسم برای توست ... لمس کن این کلمات را تا بدانی نبودنت چقدر آزارم می دهد ! لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بدانی چقدر جایت خالی است ... و من ...که آرامم ! زیر این آسمان سیاه هم لبخند میزنم هنوز ... چرا که انگار هزار سال است که تو هزار بار دستان یخ زده ی کوچکم را گرم می کنی ...! |
شكست پشت من از داغ بی تو بودن ها به روی شانه دل ماند بار دلتنگی درون هاله ای از اشك مانده سر گردان نگاه خسته من در مدار دلتنگی |
من دلم می خواد پیجرهارو رو به آسمان آبی باز کنم تا شاید روزنه امیدی را نزاره گر باشم:33:
|
دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را ، نثار من می كرد کسی که بی من ماند کسی که با من نيست كسي .......دگر كافيست _:2: |
سلام
این شعر وصف حال خیلی از ما ایرانیاست ----قشنگ بود |
يك بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برايت تنگ مي شود. روزهايي که تو را نمي بينم، به آرزوهاي خفته ام مي انديشم، به فاصله بين من و تو.... هر روز به خود مي گويم کاش شيشه عمر غرورم را شکسته بودم به تو مي گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد..... |
کسی در باد می خواند تو را تا اوج می خواهم برای ناز چشمانت چه بی صبرانه می مانم د لم تنگ است و بی یادت در این غربت نمی مانم تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم... __________________ |
بعد از آنکه شب آمد و شب رفت ... ستاره ای در دستهایت گذاشتم و گفتم: «یادم تو را برای همیشه فراموش!» به خودم که آمدم، دیدم هم تو رفته ای و هم آن ستاره را از دست داده ام ! حالا ... هر چه بیشتر به دنبال آن ستاره بی آسمان می روم کمتر به دستهای تو می رسم ...! __________________ |
غرق در حیرتم از اینکه چرا؟؟ مانده ام زنده هنوز... گاهگاهی که دلم می گیرد ، پیش خود می گویم آنکه جانم را سوخت، یاد می آرد از این بنده هنوز سخت جانی را بین که نمردم از هجر مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد گفتم از عشق تو من خواهم مرد چون نمردم هستم پیش چشمان تو شرمنده هنوز گر چه از فرط غرور ، اشکم از دیده نریخت بعد تو لیک پس از آن همه سال کس ندیده به لبم خنده هنوز گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت سال ها هست که از دیده ی من رفتی ،لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز دفتر عمر مرا ، دست ایام ورق ها زده است زیر بار غم عشق ، قامتم خم شد و پشتم بشکست در خیالم اما ، همچنان روز نخست ، تویی آن قامت بالنده هنوز در قمار غم عشق، دل من بردی و با دست تهی منم آن عاشق بازنده هنوز (آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش) گر که گورم بشکافند عیان می بینند زیر خاکستر جسمم باقی ست ، آتش سرکش و سوزنده هنوز حمید مصدق |
کسی در باد می خواند تو را تا اوج می خواهم برای ناز چشمانت چه بی صبرانه می مانم د لم تنگ است و بی یادت در این غربت نمی مانم تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم... __________________ |
اکنون ساعت 04:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)