پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

SonBol 02-14-2008 06:17 PM

تمام عاشقانه ها فدای یک نگاه تو
که عشق، عشق می کند فدا شود برای تو
تو از همیشه آمدی به گاه گاه شهر ما
نصیب کوچه مان نشد عبور گاه گاه تو
نشان به آن نشان که من همیشه پشت پنجره
تو را مرور می کنم از ابتدای راه تو
از آسمان شنیده ام که در غروب حل شدی
و بعد از آن مگر کسی ندیده روی ماه تو
بیا که جز تو هیچ کس نمی رسد به داد من
که من سقوط کرده ام به عمق پرتگاه تو

شعر و اجرای ترانه : کامران رسول زاده

ALIMAGIC 10-27-2008 12:34 PM

به نام عشق
 
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

دانه کولانه 10-27-2008 05:29 PM

آگر اشعار از خودتونه بفرمایید تا دیگران هم آگاه بشوند

deltang 07-19-2009 11:25 PM

بی تو من زنده نمانم
 
بی تو من زنده نمانم



بی تو توفان زده ی دشت جنونم

صید افتاده به خونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چو در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوائی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من؟

که ز کویت بگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی

نتوانم نتوانم

بی تو من زنده نمانم.




این شعر را" مرحوم سیمین دانشور" در جواب شعر "کوچه"" فریدون مشیری" سروده است.

SonBol 08-27-2009 09:26 AM

و اما پیری و دوباره عشق...
 
و اما پیری و دوباره عشق

آهای.... من برگشتم . به همان کوچه های پیچ در پیچ و دربدر.
به همان محله ای که بوی اقاقی هایش بی قرارمان می کرد . همان جایی که هر روز طبق طبق عشق جهیزیه دخترانش را می گرداندند . آهای کجایی؟ من برگشتم به کوچه باغ های جوانی و دلد ادگی...باور کن به همان کوچه هایی که هر روز همسایه ها عشق نذری می آوردند به خانه من و تو.... به همان کوچه ای که یک دل عاشق نذر تو کردم و تو با خنده گرفتی . یادت هست؟ به همان محله ای که تو از آن جا رفتی برای دیدن ستاره ها . حالا نگاه کن من برگشتم تا دوباره دربدر تو شوم در طول این کوچه ها . یادت باشد اگر دیدی ستاره ای افتاد آن ستاره من هستم بیا....بیا و اقاقیا در این کوچه های پیچ در پیچ پر پر کن . بیا و در پیچ همان کوچه ای که دوستت داشتم برایم سوگواری کن . بیا و جلوی خانه مرا جارو بزن و عشق جمع کن بیا و دلی را
که در آن عشق نذری برایت آوردم به خانه ات را بر گردان .

--------------------------------

گاه گاهی
سری به من بزن
بوی خوشی به مشامم می رسد
کسی سمت چپ من دست راستش را بلند کرده
سنگین و با وقار
گاه گاهی سری به من بزن
بوی خوش از اوست باور کن
او مرگ است
تا دست راستش به شانه چپ من نرسیده
وقتی پیدا کن
گاه گاهی سری به من بزن
می دانم هر کس با تنهایی خود می میرد...اما
من می خواهم با کسان بی کس بمیرم
گاه گاهی سری به من بزن

توکلی




من نیستم ها یکی دیگه است به خدا این جناب توکلی:)

رزیتا 10-09-2009 02:04 AM

عاشقانه
 
عاشقانه


مگر کور باشد نقاشی

که به ديدن تو چهره تصوير کند

که انگشت به دهان ميماند

که گر اين کار از بشری ساخته بود

نه سنگی بود يارای به دوش کشيدن بار تصوير تو

نه قلمی اين چنين توانا

به نقش زدن

*

بازدم سحر گاهيت بشارت بهاران است

نسيمی (ا)ست که جهان را مينوازد

خوشا خزانی که از آه سرد تو آغاز ميشود

باران به لبخند تو مانند است

شکوهناک ميبارد و

دلگير ميانجامد

و صدايت آنی (ا)ست

که به آزادی و عشق بدل ميکند شعر را

*

آه اگر تاب تحمل ات در من بود...

توان ايستادن به زير نگاهت

توان شنفتن سکوتت

که آرامش بعد از طوفان بدان مانند است.

آه اگر در حضورت فکرم يخ نميزد و

زبانم در التهاب جنبيدن بند نميامد

آه اگر به ديدارت

دست هايم به گرفتن دستهای تو

وا نميماند و

سراسر وجودم درمانده نميشد

از گفتن دوستت دارم

رزیتا 10-09-2009 02:06 AM

عاشقانه
 
شعر ِ باران



« اي تقدير من! » و « شعر ِ باران » عنوان دو غزل از "راحله يار" شاعر افغانستاني ساكن كشور آلمان است كه باهم مي خوانيم.






اي تقدير من!



آتشي افتاده امشب در دل دلگير من

گرم مي ريزد به رويم اشک بي تاثير من



اي دل آزاده! اي زنجيريي سوداي عشق!

شعله بودم آب گشتم تا شدي درگير من



عشق مي جوشد به رگ هاي تنم با سرکشي

آب مي سازد دل ِ سرحلقه ي زنجير من



هرقدر آتش به کف داري بزن بر سينه ام!

اي محبت! اي رسول عشق! اي تقدير من!



شکوه بيجا مي کند طبع سخن ناسنج دل

تا ابد بايد بسوزد قامت تصوير من...

Omid7 11-09-2009 04:20 PM

درد دل های عاشقانه...
 
غم احاطه ام کرده است .
ديگر سنگری برايم باقی نمانده است .
بايد شکست را سر افرازانه پذيرفت ... مگر نه اين هم جزیی از زندگیست ؟
امی اين بار بايد پذيرفت چيزی را که انتخاب نکرده ای ... چيزی را که برايت جز نيست کل است....
کاش می شد رفت .... کاش می توانستم بروم ..... کاش انسان نبودم ... کاش دوست نداشتم ....


کاش بغض اجازه می داد .................................................

Omid7 11-09-2009 04:21 PM

دلم بد جوري گرفته !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!

Omid7 11-09-2009 04:21 PM

نمیدانم چه میخواهم خدایا

به دنبال چه میگردم شب وروز؟

چه میجوید نگاه خسته ی من

چرا افسرده است این قلب پرسوز؟


اکنون ساعت 03:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)