سوگنامه
گفتمش نقاش را از غربت زهرا بکش گریه کرد و با قلم یک چادر خاکی کشید گفتمش پس غربت زهرا کجای نقش بود؟ ناله کرد و زیر چادر ، غنچه ای پرپر کشید ! |
اشعار فاطمیه ، اشعاری در وصف حضرت فاطمه زهرا (س) ، اشعاری در رثای ام ابیها، اشعار مذهبی در وصف حضرت فاطمه (س) بازنگری این صفحه پاسخ به موضوع
اشعار فاطمیه اشعاری در وصف حضرت فاطمه زهرا (س) اشعاری در رثای ام ابیها اشعار مذهبی در وصف حضرت فاطمه (س) از کتاب «مولای گندمگون» از سرودههای قاسم صرافان تا که با دیوار، چوب در تبانی میکند قامت رعنای یارم را کمانی میکند هرچه میپرسم از این مردم نمیداند کسی آنچه میخ آهنی با استخوان میکند دست باد سرد، سنگین هم نباشد باز هم صورت یاسی جوان را ارغوانی میکند تازگی در خانه رو میگیرد از من فاطمه مهربان من چرا نامهربانی میکند پس چرا دستی به پهلو میزند محبوب من؟ هی چرا در پا شدن یاد جوانی میکند؟ از تماشای پرستویم پریشان میشوم تا به چشمانم نگاهی آسمانی میکند باز کن یک بار دیگر چشمهایت را ببین دارد اینجا زینبت شیرین زبانی میکند زبان حال امیرالمومنین(ع) با محبوبهاش زهرای مرضیه (س) دو آینه روبروی هم مائیم، ما، دو آینه روبروی هم تاباندهاند صورت ما را به سوی هم تا خیره میشویم به هم با نگاهمان وا میکنیم پنجرهها را به روی هم من مرد روز رزم و تو بانوی اشک شب نوشیدهایم سر خدا از سبوی هم سر خم نمیکنیم مگر پیش پای عشق عالم نمیخریم به یک تار موی هم قرآن، نزول قدر تو؛ ایمان، قبول من «یا ایها الذین» هم و «امنوا»ی هم دریا ندیده است، نمیفهمد این کویر، ما غرق می شویم چرا در وضوی هم؟ قهر است شهر با من و تو، مثل نی ببین پیچیده بغض غربتمان در گلوی هم آنها به فکر هیزم خشکند پشت در ما خیره در نگاه تر و چاره جوی هم نه دست بستهام و نه بازوی خستهات طاقت نداشتند بیایند سوی هم پروانهها خوشند، اگر چه در آتشند پر میکشند در دلشان آرزوی هم یک روز ما دوباره شبیه دو آینه میایستیم رو به خدا روبروی هم |
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فٰاطَمَةَ وَ اَبیهٰا وَ بَعْلِهٰا وَ بَنیهٰا و سرالمستودع فیها بِعَدَدِ مٰا اَحٰاطَ بِه عَلمُکَ اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنیهَا وَ سِرِّالمُستَودَعِ فِیهَا، اَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَن تَفعَل بِی مَا أنتَ أهلُه وَ لَاتَفعَل بِی مَا أنَا أهلُه. ترجمه : پروردگارا: من ترا مى خوانم بحق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازى را كه در آنها امانت نهاده اى اينك : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اينكه آنچه تو اهل آنى با من عمل كنى و بجا آورى ، و بجا نياورى با من آنچه را كه من اهل آنم. و سفارش شده به مداومت اين دعا پس از ذكر ركوع خصوصا در ركعت آخر: اللهم صلى على محمد و آل محمد، و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم ترجمه : پروردگارا درود بفرست بر محمد و خاندانش ، و ترحم بر عجز ما كن ، و پناه بده و بداد ما برس بحق آنان {پپوله}:53:{پپوله}:53:{پپوله}:53:{پپوله} |
محشر جانسوز
( غزلی در مصیبت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از استاد دادا بیلوردی ) . در غـروب یاس طوفان گشت بـرپا بـا علــــی (ع) موج موج از دیـده خون بگریست دریا با علی (ع) چـاه را در حسرت اشك زلالـــی تـشنـــــــه تـــر ماه را در سینه ،غربت هـای فــــردا با علی (ع) آسمـان نـامهـربـانــی در زمین را شاهــد است عـــشق می نالــید آن هنگام تنـها بــا علی (ع) در دل ظلمت، نفوس شــــهر ساكت بـــود لیـــك محشری جـــانسوز دایـر كـرد صحرا با علی (ع) محضــــر بشكستهْ بــا ل، انبــوهی از جنّ و ملك در تـضـرّع دســت می بــردنــد بــالا با علی (ع) ابر آهـــی بـود و بـاران بـر گل روی حسن (ع) باغ عـــــرفان را جـلایـی بیـش پیدا با علی (ع) گاه بر زینب(س)نگاهی داشت گاهی برحسین(ع) آسمان را بر زمین می دوخت زهرا (س) باعلی(ع) پر كشید از محبس خاك پر از خون فاطمه (س) تا كـــه آینـده چــــه خواهد گفت آیا با علی (ع)؟! اولین مظلوم تــاریخ است بی شك مرتــضی (ع) تازه می گـــردد هـــرآنی سوزش ما با علی (ع) در غـــزل نتـوان خلاصه كـــرد این غمنامــــه را سینه ی افـلاك دارد داستـــانها بــــا علــــی (ع) تـا ستم هست و عــــدالـت پیش نامردان اسـیر بار محنت می كشد احساس دادا با علـــی (ع) |
اکنون ساعت 06:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)