![]() |
روانشناسی شخصیت
روانکاوی
مقدمه شاید هیچ نهضت و یا مکتبی به اندازه مکتب روانکاوی بر نظرات و فعالیتهای روانشناسان امروزی تاثیر نداشته است. این تاثیر هنگام صحبت در مورد مسائلی چون رشد ، شخصیت ، انگیزش و ... نمود بیشتری پیدا میکند. با آن که عدهای از روانشناسان و مخصوصا در دهههای اخیر ، آیزنک و همکارانش به علمی بودن این نظریه سخت مشکوک شدهاند و انتقادات فراوانی به آن نمودهاند معهذا تئوری و روش روانکاوی هنوز فعالیتهای روانشناسان را در زمینههای مختلف به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. آیا یک مکتب روانکاوی ثابت وجود دارد؟ میتوان گفت که در حال حاضر یک مکتب روانکاوی وجود ندارد، بلکه از زمان فروید تا کنون که موسس این مکتب است، مکاتب مختلفی در این زمینه ایجاد شدهاست. حتی فروید نیز در زمان حیاتش بسیاری از نظریات اولیه خود را تغییر داد. همکاران فروید مانند یونگ ، آدلر و رانک و دیگران چه در زمان او و چه بعد از او در ساختمان و روشهای آنالیز تغییرات محسوسی ایجاد کرده و در حقیقت مکاتب جدید ارائه دادهاند. به این دسته از روانکاوان ، نو روانکاوان گفته میشود. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...cycology48.JPG اصول اساسی روانکاوی
مانند تئوریهای پویا نظریه روانکاوی بر اساس انگیزه موجود استوار است. و به این علت اساس یک تئوری محسوب میشود. بر اساس این تئوری خصوصیات روانی موجود را باید بر اساس حقایق و وقایع گذشته مورد توجه قرار داد و ماهیت آنان را بر این اساس شناخت. فروید برای نیروها یا قوایی که سبب انگیزش رفتار انسان میشود، اصطلاح غریزه را بکار میبرد، البته این اصطلاح سبب سو تفاهمهایی شدهاست. زیرا نیروهایی که فروید به آن اشاره میکند معنای غیر قابل تغییر پذیری غریزه را نمیدهد. بلکه به گفته فروید بعضی از این نیروها تحت تاثیر شرایط محیط و بر حسب هدف آنها قابل تغییرند. به نظر فروید دو دسته انگیزه یا غریزه اصلی در انسان وجود دارد که هر دو ماهیت زیستی یا بیولوژیک دارند. اولین دسته شامل احتیاجات ساده جسمانی از قبیل گرسنگی، تشنگی، دفع و تنفس میشوند. این کششها بر اساس تغییرات جسمانی ایجاد میشوند، ارضا آنها حیاتی است و هدف آنها را نمیتوان تغییر داد و بنابراین تنوع زیادی در این احتیاجات وجود ندارد. از نظر فروید این نیازها از دیدگاه روانشناسی اهمیت زیادی ندارند. فروید گروه دوم احتیاجات را بر اساس تجاربی که با بیماران نوروتیک داشت طبقهبندی نمود. این دسته احتیاجات دو نوعند. یکی انگیزه زندگی و غریزه مرگ. نوع اول انگیزه های جنسی را در بر میگیرد و غالبا به آن لیبیدو میگویند. لغت جنسی ، سو تفاهم زیادی را سبب شده است. در صورتی که منظور فروید از این لغت نسبت به آنچه که معمولا از آن درک میشود، معنای بسیار وسیعتری دارد. در حالی که هدف غریزه زندگی صیانت است، ادامه زندگی، تکاپو و سازندگی است. هدف غریزه مرگ از بین بردن خود ، خودکشی ، دیگر کشی و امثال آن است. موضوع غریزه مرگ مورد انتقاد شدید روانشناسان قرار گرفت. اصل لذت و اصل واقعیت اصل لذت بر حذر کردن از درد و رفتن به طرف لذت یا کاهش تنش اشاره دارد. به نظر فروید فعالیت اصل واقعیت دیرتر از اصل لذت در انسان ایجاد میشود. کودک از بدو تولد تابع اصل لذت است، ولی اصل واقعیت در اثر محیط و به تدریج در او ایجاد خواهد شد. وقتی کودک درمییابد که تمایلات آنی او برای دریافت لذت با هدفهای بزرگتری مغایرت دارد، سعی میکند واقعیت را قبول نماید. ساختمان شخصیت روانکاوی شخصیت انسان را از سه دسته خصوصیات اصلی میداند که آنها را اید ، ایگو و سوپرایگو نامیدهاند، که در زبان فارسی به ترتیب به نهاد ، خود و فراخود ترجمه شدهاست. نهاد عبارت است از منشا و منبع تمام انرژیهای غریزی به عبارت دیگر تمام تمایلات خام ، کنترل نشده، غیر اجتماعی بدون جهت و اولیه انسان را نهاد مینامند. همزمان با رشد تدریجی کودک و فهمیدن این مطلب که قادر به ارضا تمام تمایلات خود نیست قسمت دوم شخصیت که خود میباشد، برای کنترل خواستههای نهاد به وجود میآید. اگر چه ، خود ، در حقیقت از نهاد جدا میشود و از آن نیرو میگیرد، ولی در واقع بر اثر تجارب کودک از محیطش شکل میگیرد. هدف خود ، این است که به نهاد جهت دهد ، آن را کنترل کند و ارضا میباشد. فراخود ، تقریبا شبیه آن چیزی است که در اصطلاح متعارف ، وجدان نامیده میشود. فراخود در اثر درونفکنی معیارهای اجتماعی ایجاد میشود که پس از مدتی خود خرد را برای انجام اعمال درونی راهنمایی میکند. رابطه میان این سه دسته از عوامل شخصیت انسان را میسازد. نهاد ، هدف لذت طلبی دارد، فراخود هدف منع کننده و خود ، هدف واقع بینی تعاملدهنده. |
روانشناسی شخصیت
تاریخچه روانکاوی
تاثیرات پیشینیان بر روانکاوی نظریات مربوط به ذهن ناهشیار و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی در اوایل قرن هجدهم لایب نیتز بر طرح نظریه موناد شناسی خود اقدام کرد که در آن درجات متفاوتی از وضوح یا هشیاری که از ناهشیاری کامل تا وضوح یا هشیاری قطعی تغییر میکند، عنوان کرد. یک قرن بعد یوهان فریدریچ هربارت ، فیلسوف و مربی آلمانی ، مفهوم ناهشیار لایب نیتز را به مفهوم آستانه هشیاری توسعه داد. گوستاو فخنر نیز در تدوین نظریهها درباره ناهشیار خدمت کرد. پیشنهاد او مبنی بر این که ذهن را میتوان با یک قطعه یخ قیاس کرد، تاثیر بیشتری در اندیشه فروید بر جای گذاشت. فروید در چند کتاب خود از عناصر سایکو فیزیک فخنر نقل قول کرده و بعضی مفاهیم عمده از جمله اصل لذت ، مفهوم انرژی روانی و اهمیت پرخاشگری را از کارهای فخنر اقتباس کرده است. بنابراین فروید نخستین کسی نبود که ذهن ناهشیار انسان را کشف کرد و یا حتی بطور جدی آن را مورد بحث قرار داد. او اعتراف کرد که فیلسوفان پیش از وی بطور گستردهای به آن پرداختهاند. نظریات مربوط به آسیب شناسی روانی و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی در خلال قرن نوزدهم دو مکتب فکری عمده در آسیب شناسی روانی وجود داشت: تنی و روانی. در مکتب تنی این عقیده وجود داشت که نابهنجاریهای رفتاری علت بدنی دارد. مکتب روانی به توجیه علل ذهنی یا روانی اختلالات رفتاری متوسل میشد. روی هم رفته مکتب تنی بر روانپزشکی قرن نوزدهم مسلط بود و روانکاوی به عنوان جنبهای از طغیان علیه این جهت گیری تنی بوجود آمد. کاربرد هیپنوتیزم و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی پیش از آن که فروید نشر عقاید خود را آغاز کند، اصطلاح روان درمانی به گونه گستردهای بکار میرفت. در این حیطه عمدتا تاکید بر کاربرد هیپنوتیزم در فرآیند درمان اختلالات روانی بود. ژان شارکو و پیر ژانه از جمله افرادی بودند که برای درمان بیماری هیستری از هیپنوتیزم استفاده میکردند. نظریه داروین و تاثیر آن بر رونکاوی داروین اندیشههایی را مورد بحث قرار داد که بعدها فروید آنها را به عنوان موضوعات اصلی در روانکاوی مطرح کرد. از جمله فرآیندهای روانی ناهشیار و تعارضها ، اهمیت رویاها ، نمادگری نهفته نشانههای عجیب رفتار. نظریههای داروین همچنین اندیشههای فروید را درباره رشد کودکی تحت تاثیر قرار داد. آغاز روانکاوی فروید سردمدار روانکاوی در سال 1856 در اتریش چشم به جهان گشود. وی پس از پایان تحصیلات پزشکی با این که مایل بود تمام وقت خود را به مطالعه و تحقیق بگذراند، برای تامین معاش خود و خانوادهاش به ناچار پزشکی را پیشه خود ساخت. ولی در عین حال به مطالعه و تحقیق میپرداخت و نتیجه تحقیقات خود را به رشته تحریر در میآورد و منتشر میساخت. فروید چون علاقه ویژهای به بررسی و درمان بیماریهای عصبی داشت، برای تکمیل اطلاعات خود در این زمینه به پاریس رفت و یک سال با روانپزشک معروف فرانسوی ژان شارکو کار کرد و مانند او به وسیله خواب تلقینی به درمان بیماری هیستری پرداخت، ولی چیزی نگذشت که این روش را کنار گذاشت و روش درمانی ژوزف بروئر را که با گفتگوی با مریض ، هیستری را معالجه میکرد، مناسبتر تشخیص داد و چندی با بروئر همکاری نمود. در سال 1895 بروئر و فروید کتاب پژوهشهایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی میشود. بعدها او کار تاریخی خودکاوی را به عنوان وسیلهای برای درک بهتر خویش و بیمارانش در پیش گرفت و روشی را بکار برد، تحلیل رویا نام نهاد. خودکاوی او تقریبا دو سال طول کشید و سرانجام در کتاب تعبیر رویاها منتشر شد. فروید در سالهای بعد از 1900 عقاید جدید خود را تدوین کرد و به ترتیب آسیب شناسی روانی زندگی روزمره و سه مقاله درباره نظریه جنسیت را منتشر کرد و به تدریج عقاید وی مورد استقبال مجامع علمی قرار گرفت. با ایراد چند سخنرانی به دریافت درجه دکترای افتخاری در روان شناسی نایل شد. روانکاوی بعد از تاسیس تسلط انحصاری فروید بر روانکاوی نوین دیری نپایید. هنوز بیست سالی از بنیانگذاری این جنبش نگذشته بود که توسط روانکاوانی که در یک یا چند موضوع بنیادی با فروید مخالف بودند، به گروههای رقیب تجزیه شدند. فروید واکنش مناسبی به این مخالفان نشان نداد. وی همین که این افراد از آموزشهای او روی گرداندند، بدون توجه به روابط نزدیک شخصی یا حرفهای آنها ، همگی را بیرون انداخت و دیگر هرگز با آنان صحبت نکرد. این گروه ، شامل کارل یونگ ، آلفرد آدلر ، کارن هورنامی گروه نوفرویدیها را تشکیل میدادند. آنها با وجود این که از اصول و مقدمات اصلی اندیشههای فروید جانبداری میکردند، اما در طول سالها جنبههای معینی از نظام فروید را اصلاح کردند و بسط دادند. افرادی نیز چون گوردون آلپورت ، هنری مورای و اریک اریکسون بعد از مرگ فروید رویکردهای خود را پرورش دادند. اینان کسانی نبودند که با فروید مخالفت کرده باشند و هرگز فرویدی سختآئین نیز نبودند، بلکه عقاید خود را از اندیشههای فروید گرفتند، یا عقاید فروید را بسط دادند و یا در مخالفت با آثار فروید گام برداشتند. میراث امروزین روانکاوی برخی از دیدگاههای معاصر شباهت اندکی با دیدگاههای فروید دارند و به سختی میتوان آنها را وابسته به روانکاوی دانست. گوناگونی و چندپارگی در روانکاوی چشمگیر است و مکاتب فرعی آن خیلی بیشتر از سایر مکاتب مثلا رفتار گرایی است. تعداد و گوناگونی آنها بر اهمیت این رویکرد که یک قرن پیش توسط فروید آغاز شد، صحه میگذارد. |
روانشناسی شخصیت
تاریخچه روانشناسی انسان گرایی
نفوذ پیشینیان بر روان شناسی انسان گرایی در نخستین سالهای دهه 1960 جنبشی در روان شناسی امریکا بوجود آمد که به عنوان روانشناسی انسان گرایی یا نیروی سوم شناخته شده است. این جنبش قصد آن نداشت که مانند بعضی از دیدگاههای نو فرویدیها یا نو رفتارگرایان شکل تجدید نظر شده یا انطباق یافتهای از مکتبهای فکری موجود باشد. بر عکس چنانچه از اصطلاح نیروی سوم استنباط میشود، روانشناسی انسان گرایی میخواست جای دو نیروی عمده روانشناسی یعنی رفتارگرایی و روانکاوی را بگیرد. پیش بینی اندیشههای روان شناسان انسان گرا را مانند همه جنبشها میتوان در آثار روانشناسان پیشین یافت. « فرنتز برنتانو » اظهار داشته بود که روان شناسی باید هشیاری را به عنوان یک کیفیت یکپارچه مطالعه کند. « اوزالد کولپه » هم به روشنی نشان داد که تجربههای هشیار چندان ساده و ابتدائی هم نیستند. « ویلیام جیمز » در مورد تمرکز بر هوشیاری و توجه به کلیت فرد پافشاری کرد. روانشناسان گشتالت بر تجربه هشیار به عنوان زمینه درست و مفیدی برای مطالعه روان شناسی اصرار داشتند. در پیشینه روانکاوی نیز تعدادی از پایههای مواضع انسان گرایانه وجود دارند. آدلر ، هورنای ، اریکسون و آلپورت با دیدگاه فروید مبنی بر اینکه افراد زیر نفوذ نیروهای ناهشیار قرار دارند، مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که ما در درجه نخست موجوداتی هشیاریم و دارای اختیار و اراده آزاد هستیم. ظهور روان شناسی انسان گرایی همانند دیگر جنبشها در روانشناسی نوین به نظر میرسد که روح زمان موجب میشود که اندیشههای پیشایند به یک جنبش واقعی تبدیل شود. روانشناسی انسان گرایی ظاهرا بازتابی از ندای ناآرامی و نارضایتی جوانان سالهای دهه 1960 علیه جنبشهای ماشین گرایی و ماده گرایی فرهنگ معاصر غرب بود. جنبش روانشناسی انسان گرایی به وسیله تاسیس مجله روان شناسی انسان گرایی ، در سال 1961 ، انجمن روان شناسی انسان گرایی امریکا در سال 1962 و شعبه روانشناسی انسان گرایی انجمن روان شناسی امریکا در سال 1971 قوام یافت، اما برخلاف تمامی سمبلها و خصائص یک مکتب فکری ، روانشناسی انسان گرا عمدا یک مکتب نشد. این قضاوت خود روانشناسان انسان گراست که با گذشت سه دهه از آغاز جنبش در گردهمایی سال 1985 که برای بحث درباره ماهیت این رشته تشکیل شده بود، بیان داشتند. آبراهام مازلو در تاریخ روان شناسی انسان گرا مازلو پدر روحانی روان شناسی انسان گرایی خوانده میشود و احتمالا بیش از هر کس دیگری در این جنبش جرقه ایجاد کرده و مسئولیت علمی بدان اعطا کرده است. در ابتدا مازلویک رفتارگرای پرحرارت بود، عقیده داشت که پاسخهای همه مسائل جهانی را میتوان با رویکرد مکانیستی و علوم طبیعی پیدا کرد. سپس یک رشته تجارب شخصی ، تولد نخستن فرزندش ، جنگ جهانی دوم و برخورد کردن با سایر اندیشهها درباره ماهیت انسان (فلسفه ، روانکاوی و روان شناسی گشتالت) او را متقاعد کرد که رفتارگرایی بسیار محدودتر از آن است که بتواند پاسخگوی مسائل پایدار انسانی باشد. مازلو همچنین از تماس با برخی از روان شناسان اروپایی که از آلمان نازی گریخته و در ایالات متحده ساکن شده بودند، مانند آدلر ، هورنای ، کافکا و ورتهایمر تاثیر پذیرفت. احساس احترام او نسبت به ورتهایمر و مردم شناس امریکایی روت بندیکیت او را به سوی نخستین مطالعهاش در مورد اشخاص سالم از نظر روانی و خود شکوفا رهنمون شد. در دانشگاه برندیز در والتام ، ماساچوست ، از 1951 تا 1969 بود که مازلو نظریهاش را تدوین کرد و پالایش داد و به صورت مجموعهای کتاب منتشر ساخت. او از جنبش گروه حساسیت آموزی حمایت کرد و در سالهای دهه 1960 یکی از روان شناسان معروف شد. او در سال 1967 به ریاست انجمن روان شناسی امریکا انتخاب شد. توجه به سلسله مراتب نیازهای انسان و ویژگیهای افراد خود شکوفا بخش عمده پژوهشهای او را تشکیل میدهد. ار مباحث مهم دیگر نظریه مازلو در انسان گرایی ویژگیهای شخصیت سالم ، اعتماد به نفس و رابطه آن با سلامت روانی ، فرانیازها یا انگیزههای متعالی ، تجارب اوج (حالت عرفان) ، حرمت زدایی ، آرمان شهر روانی ، وجدان را میتوان نام برد. کارل راجرز در تاریخ روان شناسی انسان گرا یکی از چهرههای معروف روان شناسی انسان گرا ، کارل راجرز است. او در دوران تحصیل در دانشگاه به عنوان نماینده فدراسیون جهانی دانش آموزان مسیحی به چین سفر کرد و ظاهرا تحت تاثیر این تماس با فرهنگ شرقی ، دید جدیدی نسبت به انسان پیدا کرد. تحصیلات راجرز در رشتههای تاریخ و روان شناسی بود. او پس از پایان تحصیلات خود در رشته تاریخ به عضویت پیروان یک انجمن دینی در نیویورک در آمد، اما در عین آشفتگی به این محیط روحانی متوجه شد که نمیتواند به آئین خاصی پایبند باشد و تصمیم گرفت کوششهای خود را در زمینه امور تربیتی و درمان متمرکز سازد. در نتیجه بخشی از عقاید وی در مورد ویژگیهای طبیعت انسان محصول تماسهایی است که او با مراجعان خود داشته است. کوششهایی که راجرز در تشکیل و رهبری گروههای کوچک معمول میداشت و نیز تلاشهای او در زمینه آموزش و پرورش ، همگی به صورتی او را در عقایدی که در مورد روان شناسی انسان بدست آورده بود، تائید و تقویت میکردند و بر غنای باورهای روان شناختی وی میافزودند. راجرز طرز تفکر خود را مرهون محیط فرهنگی خویش میدانست که بر سنتهای یهودی مسیحی متکی بود. او با اعتمادی که به عقاید خویش داشت، آرزو میکرد گسترش جهانی پیدا کند و میکوشید نظریههای خود را برای افراد بیشتری توضیح دهد. تحقق خود ، توافق و عدم توافق ، انسان با کنش کامل ، توجه مثبت غیر مشروط ، درمان مبتنی بر مراجع محوری و ... از مفاهیم نظریه انسان گرایانه راجرز هستند. |
روانشناسی شخصیت
فرهنگ
فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنرها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است. در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است . معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که در بالا ذکر شد. تعاریف دیگر فرهنگ
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام میزند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمیماند. فرهنگی شدن فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال میشود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار میگردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعهای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل میدهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده میشود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ میگیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهرهای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمیرود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است ,ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی میباشد. |
روانشناسی شخصیت
فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی
اگر فرهنگ را به معنی کوششهای انسان برای ارضاء نیازهای خود و غلبه بر طبیعت بدانیم آنگاه میتوانیم آن را به دو قسمت فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی یا معنوی تقسیم کنیم. فرهنگ مادی , شامل اشیاء قابل لمس است مثل مسکن ,وسایل زندگی , وسایل و ابزار و دوات هواپیما , اتومبیل , ماشین آلات , در عناصر فرهنگ آنچه را که مادی نیست فرهنگ معنوی گویند هنر ,زبان , ادبیات , فلسفه ، سیاست, افکار و عقاید , نحوه فکر و استدلال قوانین و علوم در این زمینه جای میگیرند. فرهنگ مادی و غیر مادی بیک نسبت و آهنگ پیشرفت نمیکنند بلکه معمولاً فرهنگ مادی سریعتر دگرگون میگردد از این رو شکافی بین این دو پدیده میآید که آن را پس افتادگی یا تاخر فرهنگی مینامند . به بیان دقیقتر تأخر فرهنگی ,پس افتادن یک عنصر فرهنگی از سایر عناصر است . فرهنگ معنوی بدنه اصلی یک فرهنگ ملی است . همین بدنه است که قدرت روحی و نیروی حیاتی یک ملت را مشخص میکند, همین بدنه است که باید به دل و جان در نگهداشت آن کوشید ,زیرا فرهنگ معنوی نقطه تعالی و فرازگاه حیات ملی است . هر فرهنگ حاوی تعاریفی از حقایق موجود است که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل میدهد, این مفاهیم شامل اعتقادات مذهبی , باورهای ساسی, اساطیر , تئوریهای علمی و امثال آن میگردد مثلاً در فرهنگ اسلامی اعتقاداتی در مورد خلقت انسان , آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد . از آنجا که مفاهیم از طریق زبان بعنوان یک واسطه در رابطهای مستقیم با تفکرات و تجسمات انسانها از حقایق موجود است بدین جهت بسیاری از جامعه شناسان زبان را کلید درک مفاهیم ذهنی میدانند , به بیان دیگر افکار هر مردمی در قالب سمبل های صوتی و بعضی اوقات اشارات , تصویر , حرکات بدنی و امثال آن خلاصه میشود, این سمبل هاست که زبان هر قومی را تشکیل میدهد , بنابراین لغات صرفاً اصولی نبوده بلکه در آن افکار و تجربیات انباشته میباشند. فرهنگ مادی هر جامعه همچنانکه گفته شد شامل مجموعه دست آوردهای مادی یا تکنولوژی آن جامعه است . یکی از جامعه شناسان بنام لوئیس منفرد در بحث از تکنولوژی و فرهنگ مینویسد :تکنولوژی در خارج از فرهنگ قرار نمیگیرد و بر عکس جزئی از آنست . بعبارت دیگر تکنولوژی عنصری است از فرهنگ زیرا پیشرفت تکنولوژی کاملاً وابسته به پیشرفت علم است و در این زمینه جامعه شناسی کاملاً نشان داده است که پیشرفتهای علمی وابسته به ارزش ها و جهان بینی های خاص و یا در رابطه با جهت یابیهای مذهبی یک جامعه است .در این زمینه "ماکس وبر" در مطالعه علمی خود نشان داده است که پروتستانتیسم کالون در مقابل علم گرایش کاملاً مساعد و مناسب و فعالی داشته است تا کاتولیسیم . به عقیده ماکس و بر در نظر پروتستانها , علم خداوند و مشیت های وی را نمیتوان درک کرد مگر یا آگاهی بر کارهای خداوند . علمی که مورد توجه آنها قرار گرفت در ابتداء فیزیک و سپس سایر علوم طبیعی و خصوصاً ریاضیات بود. در آنها این امیدواری بود که از آگاهی تجربی قوانین الهی طبیعت پی به آگاهی در باره اساس و مبداء عامل برسند. بنابراین تفکر پروتستانی و فرهنگ طبقه بوروژو با در آمیختن, نهایتاً تاثیر عمیقی بر روی طرز فکر جامعه تکنولوژیک جدید نمودند و میتوان تصدیق نمود که بدون چنین پیوندی بین مذهب و فرهنگ طبقه مسلط که در قرون هفده و هیجده اتفاق افتاد جامعه غربی با آنچه که امروز هست تفاوت بسیار زیادی داشت . عامل تکنیکی متغیری است قوی ولی اهمیت و تاثیر حقیقی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی (فرهنگ معنوی )آن نمیتوان درک نمود. |
روانشناسی شخصیت
رفتار اجتماعی
انسان درون اجتماع زندگی میکند و لاجرم رفتارهایی که از او سر میزند، بخشی از آنها در ارتباط با تعاملات اجتماعی است و یا به نحوی از طرف عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد. بطوری که رفتار یک فرد در تنهایی متفاوت از رفتاری خواهد بود که در مجمع از خود نشان میدهد. رفتار اجتماعی یعنی هر رفتار که متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد. انسان به عنوان یک موجود اجتماعی از همان بدو تولد گرایشات اجتماعی از خود نشان میدهد. نیاز به کسب حمایت و امنیت انحراف مراقبین شاید اولین نشانههای نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است. لبخند اجتماعی را که در حدود ماههای اول زندگی در نوزاد دیده میشود، به عنوان اولین ارتباطات او با محیط اجتماعی خویش میدانند. این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد، کارکرد عمده آن جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است. شروع زودرس چنین رفتارهایی حاکی از اهمیت روابط و رفتارهای اجتماعی برای فرد است. هر چند اینگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حیوانات نیز دیده میشود. نیاز به دوست داشته شدن ، نیاز به حمایت ، نیاز به کسب امنیت و نیاز به پیوند جویی از نیازهای اساسی انسان هستند که مازلو آنها را در سلسله مراتب نیازهای خود قرار داده است و به اهمیت آنها در خود شکوفایی فرد تاکید کرده است. روشن است در یک سوی این نیازها فرد و در سوی دیگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء این نیازها در ارتباط فرد با جامعه میسر خواهد بود. رشد رفتار اجتماعی ظهور و بروز رفتار اجتماعی شاید به همان ماههای اولیه زندگی نوزاد بر میگردد. زمانی که نوزاد لبخند اجتماعیاش را ظاهر میسازد و به این طریق هر چند به شیوهای ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار میکند. تعامل نوزاد با محیط تداوم پیدا میکند. هر چند در آغاز افرادی که به عنوان اجتماع برای نوزاد شناخته میشوند، خیلی محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزدیکان او میشود. اما بتدریج این روابط گستردهتر شده و به افراد بیشتری عمومیت پیدا میکند. بطوری که در سنین خاصی کم کم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادی به غیر از افراد نزدیک خانواده او میشود. در حدود 4 - 5 سالگی کودک توجه خاصی به همسالان خود پیدا میکند و علاقمند ارتباط بیشتری با آنهاست و شاید مدتهای زیاد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. این روند نیز بتدریج گستردهتر میشود و در سالهای اولیه دبستان با علاقمندی بیشتری به برقراری روابط اجتماعی ظهور پیدا میکند. رفتارهای اجتماعی در این دوران عمدتا از طریق بازی با همسالان نمود پیدا می کند. کودک با برقراری تعاملات جدید با گروههای جدید همسالان رفتارهای جدید را میآموزد و در موارد زیادی آنها در رفتارهای اجتماعی خود منعکس میسازد. در سن نوجوانی گرایش فرد به گروههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود، بطوری که این دوران با این ویژگی اساسی مشخص میشود که فرد علاقه شدیدی به برقراری روابط اجتماعی از خود نشان میدهد. به عضویت گروههای مختلف در میآید و در تعامل با این گروهها رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند. در سنین بعدی رفتارهای اجتماعی پختهتر شدهاند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصیل و انتخاب همسر رفتارهای گستردهتر اجتماعی پیدا میکند. نقش اجتماعی در این دوران مشخص شدهاند و فرد رفتاهای خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هویتی که بدست آورده تنظیم میکند. انواع رفتار اجتماعی رفتار اجتماعی را میتوان به دو نوع بسیار گستردهتر تقسیم بندی کرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستیز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهایی را شامل میشود که مورد قبول جامعه بوده ، با قوانین و هنجارهای جامعه مطابقت دارد. این نوع از رفتارها سازنده و در جهت پیشبرد اهداف یک گروه یا اجتماع هستند. مثل نوعدوستی ، از سوی دیگر رفتار جامعه ستیز رفتارهایی منفی هستند که با قوانین و معیارهای جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نیستند و اغلب پیامدهای منفی اجتماعی را برای فردی که مرتکب این رفتارها میشوند به همراه دارند. این دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پیشبرد اهداف گروه یا اجتماع هستند که فرد در آن قرار دارد. تعیین اینکه کدام رفتار پسند و کدام جامعه ستیز محسوب میشود، بر حسب منابع متعددی صورت میگیرد. دو منبع معتبر برای این بررسی قوانین رسمی در جامعه است و دیگر هنجارهای عرضی و فرهنگی آن جامعه. هر کدام از این منابع میتوانند منبع تعیین کننده برای جامعه پسند یا جامعه ستیز بودن یک رفتار اجتماعی باشند. هر چند در اکثر موارد بین این و منبع هماهنگی وجود دارد، ولی در مواردی نیز ناهمخوانیهایی بین آنها دیده میشود. تفاوتهای فرهنگی در رفتارهای اجتماعی هر چند اکثر رفتارهای اجتماعی در تمامی جوامع و فرهنگها معنیدار هستند و به آنها به عنوان رفتارهای جامعه پسند یا جامعه ستیز توجه خاصی مبذول میشود، اما برخی رفتارهای اجتماعی در برخی فرهنگها اهمیت شایان توجهی پیدا میکنند. انواعی از رفتارهایی مثل ازدواج ، روابط والد - فرزندی ، دوستی ، عضویت در گروهها ، رفتار اجتماعی با همسایگان ، نوع دوستی ، همرنگی و ... ، در جوامع متفاوت درجات متفاوتی از توجه را شامل خود میسازند. در جوامع روستایی رفتار ارتباطی با همسایگان به عنوان یک رفتار اجتماعی اهمیت خاصی مییابد، در حالیکه در شهرهای بزرگ و صنعتی چنین روابطی چندان مورد توجه نیست. |
روانشناسی شخصیت
آسیب شناسی اجتماعی
آسیب شناسی اجتماعی به بررسی انواع مشکلات میپردازد که در سطح اجتماعی مطرح هستند و سعی میکنند علل مختلف آنها را از جنبههای مختلف فردی ، اجتماعی و غیره مورد بررسی قرار دهد. موضوعات مورد بحث در آسیب شناسی اجتماعی آنچه روشن است اینکه بحث آسیب شناسی اجتماعی عمدتا با مسائل و مشکلات سر و کار دارد. پژوهشها و تحقیقات متعدد برای شناخت انواع این آسیبها و علل بروز آنها صورت میدهد و نظریاتی را برای حل آن مسائل پیشنهاد میکند. بر این اساس زمینههایی چون فرهنگ و هنجارهای یک جامعه ، ویژگیهای اقتصادی و سیاسی و جغرافیایی یک جامعه نیز در حوزه مطالعات آسیب شناسی اجتماعی قرار میگیرد. چرا که بررسی آسیبهای اجتماعی بدون در نظر گرفتن شرایط زمینهای یک جامعه میسر نخواهد بود. چه چیزی به عنوان آسیب شناخته میشود؟ حدود و شخور آن چقدر است؟ عوامل زمینه ساز و علل آشکار کننده آن کدامها هستند؟ در کدام طبقات گسترش بیشتری دارند؟ در کدام سنین گسترش بیشتری دارند؟ توانایی جامعه برای کنترل و نظارت بر آنها چقدر است؟ از چه راههایی میتوان به کاهش آنها مبادرت کرد؟ همه اینها سوالاتی هستند که در حوزه آسیب شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرند. اهمیت آسیب شناسی اجتماعی هر جامعهای متناسب با شرایط خود ، فرهنگ ، رشد و انحطاط خود با انواعی از انحرافات و مشکلات روبروست که تاثیرات مخربی روی فرآیند ترقی آن جامعه دارد. شناخت چنین عواملی میتواند مسیر حرکت جامعه را بسوی ترقی و تعامل هموار سازد، بطوری که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگیری از تداوم آن عمل با ارائه راه حلهایی به سلامت جامعه کمک نماید. به عنوان مثال مسأله اعتیاد را در نظر بگیریم. این مساله هم به عنوان یک مشکل فردی و هم یک معضل اجتماعی مطرح است. روشن است در سطح اجتماعی منجر به از بین رفتن نیروها و انرژی بارآور جامعه میشود. شناسایی علل اساسی و کنترل آنها میتواند بسیاری از نیروهای از دست رفته جامعه را تجدید نموده ، در مسیر کار سالم جامعه هدایت کند. شیوه عمل آسیب شناسی اجتماعی آسیب شناسی اجتماعی همچون سایر حوزههای اجتماعی و عللی ، از شیوه عملی برای بررسی موضوعات مورد نظر خود استفاده میکند. به عبارتی برای مطالعه و بررسی علل ، زمینهها و راه حلها در زمینه کجرویها و آسیبها ، هم از لحاظ ذهنی به صورت شناخت مفاهیم خاص و هم به کمک ابزار وسایل تحقیق عینی به صورت پژوهشهای علمی استفاده میشود. چنین پژوهشهایی پیرامون انحرافات اجتماعی به صورت تحقیق علمی به حدود 80 - 90 سال پیش باز میگردد. البته در آن زمان این پژوهشها کمتر جنبه واقع بینانه داشتهاند. ولی پس از مدتی پژوهشها بر شالودهای صحیحتر استوار شد و تلاش شد از شیوههایی که دقت و اعتبار بیشتری در برآورد مشکلات اجتماعی دارند استفاده گردد. پرسشنامههای مختلف تهیه شد، شیوههای اعتبار یابی و استفاده از روشهای معتبر معمول شد و از اصول روش تحقیق که در علوم انسانی کاربرد مفیدی دارد استفاده گردید. به این ترتیب اطلاعات لازم در زمینه انواع انحرافات و مشکلات در سطح یک جامعه جمع آوری گردید. این فعالیتها سیر تکاملی خود را سیر میکند و همچون پیشرفت سایر علوم شیوههای متکاملتری برای بررسی و ارزیابی در زمینه آسیبهای اجتماعی بدست میآید. ارتباط آسیب شناسی اجتماعی با سایر علوم در وهله اول ارتباط کامل و نزدیک این حوزه با رشته علوم اجتماعی و جامعه شناسی کاملا واضح و روشن است. هر چند این حوزه عمدتا به عنوان یک شاخه میان رشتهای معرفی میشود، اما در واقع یکی از مباحث اساسی جامعه شناسی محسوب میشود. از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی ارتباط بسیار نزدیکی با روانشناسی دارد. از آنجایی که عمل فردی و روانی نقش بسزایی در بروز جرم و انحراف دارند، آسیب شناسی اجتماعی از ارتباط نزدیکی با روانشناسی بهره میبرد و تلاش میکنند در یافتهها و نظرگاههای آن برای بررسیهای خود مورد استفاده کند. در این راستا یافتههای روانشناسی اجتماعی کمکهای شایان توجهی در نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی داشته است. از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی با علوم پزشکی ، حقوق ، روانشناسی و ... ارتباط دارد. به عنوان مثال در بررسی پدیدهای با نام ایدز به عنوان یک معضل اجتماعی ، نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی در کنار اطلاعات پزشکی و اطلاعات روانشناختی قرار میگیرد. همچنین مددکاری اجتماعی از جمله شاخههایی است که با آسیب شناسی اجتماعی در ارتباط است. |
روانشناسی شخصیت
انواع آسیبهای اجتماعی
مقدمه مسئله مربوط به آسیبهای اجتماعی از دیرباز در جامعه بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و گسترش دامنه نیازمندیها ، محرومیتهای ناشی از عدم امکان برآورده شدن خواستها و نیازهای زندگی موجب گسترش شدید و دامنهدار فساد ، عصیان ، تبهکاری ، سرگردانی ، دزدی و انحراف جنسی و دیگر آسیبها شده است. هر چند اکثر مشکلات اجتماعی انواعی تکراری در طول نسلهای مختلف هستند، اما چنانکه مشاهده میشود برخی از این انواع در برخی نسلها اهمیت بیشتری پیدا کرده است و حتی برخی انواع این آسیبها در نسلهای بعدی زاده شدهاند. از سوی دیگر از آنجایی که یکسری علل غالب در هر جامعه وجود دارند که نسبت به سایر علل اهمیت بیشتری در بروز آسیبها دارند، هر چند از انواع متمایز آسیبها سخن میرود، اما عمدتا همپوشیهایی بین آنها دیده میشود. وابستگی دارویی یا اعتیاد اعتیاد به معنی تمایل به مصرف مستمر یا متناوب یک ماده برای کسب لذت یا رفع احساس ناراحتی اطلاق میشود که قطع آن ناراحتیهای روانی یا اختلالات جسمانی ایجاد میکند. در گرایش به اعتیاد عوامل مختلفی شناسایی و مطرح شدهاند. این عوامل هر چه باشند (که البته در مباحث مربوط به علت شناسی حائز اهمیت هستند.) سرچشمه بسیاری مشکلات فردی ، خانوادگی و اجتماعی هستند. اعتیاد به سبب ویژگیهای ذاتی خود ، اغلب با سایر آسیبها همراه میشود و موجب هدر رفتن نیروهای ثمربخش جامعه میشود. انحرافات جنسی غریزه جنسی هم میتواند منشأ بروز عالیترین نمودارهای ذوقی و هنری باشد و هم منشأ تشکیل بنیاد یک خانواده و هم منشأ بسیاری از جرائم. عوامل مختلف محیطی و خانوادگی و اجتماعی سر منشأ بروز انواع انحرافات جنسی هستند. هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلاتی فردی هستند، ولی اکثر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگر معنی پیدا میکنند عوارض اجتماعی را در بر خواهند داشت. از سوی دیگر مبارزه با این دسته از آسیبها در برخی موارد نیازمند تغییرات اساسی اجتماعی است و لازم است تحولاتی کلی و برنامه ریزیهای دقیقی جهت رفع آنها صورت گیرد و این تغییرات با ارائه آموزشهای وسیع اجتماعی برای افراد و خانوادهها و رفع عوامل بنیادی امکانپذیر خواهد بود. این دسته از انحرافات نیز اغلب با سایر آسیبها در ارتباط نزدیک هستند و گاهی حتی موجب بروز مشکلات جدی میشوند. مثل بیماری ایدز که با انحرافات جنسی ارتباط نزدیک دارد. سرقت و دزدی بطور کلی سرقت و دزدی هم از لحاظ عرفی و هم از لحاظ قانونی به عنوان یک آسیب جدی محسوب میشوند. هر چند عوامل متعددی در بروز این مشکل شناخته شدهاند، مثل فقر و بیکاری ، اعتیاد و شیوههای تربیتی ، اما باید توجه داشت مبانی شخصیت اهمیت ویژه در ارتکاب دزدی دارند. این افراد معمولا از لحاظ رشد اخلاقی در سطح خیلی پایین و ضعیف هستند و بطور کلی ثبات و استواری و قدرت تحلیل و تفکر درباره پیامدهای رفتار خود را به قدر کافی ندارند. در مباحث مربوط به علل زردی به علل تربیتی تأکید فراوان میشود. الگوهای رفتاری خود والدین ، واکنشهای آنها درباره دزدیهای کوچک دوران کودکی ، مسأله پول توجیهی و کمک به شناخت مسأله مالکیت در دوره کودکی در ارتباط نزدیک با رفتارهای دزدی بزرگسالی و نوجوانی دارند. خودکشی خودکشی هر چند در وهله اول یک مشکل فردی به شمار میرود ولی از آنجایی که فرد در اجتماع زندگی میکند و تأثیرات متقابلی همواره بین آنها برقرار است، به عنوان یک معضل اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. آمار خودکشی معمولا با سایر جرایم و آسیبها ارتباط پیدا میکند، بطوری که در میان گروههای مبتلا به اعتیاد خودکشی بیشتر دیده میشود. همچنین در آسیبهای مربوط به انحرافات جسمانی بویژه در میان قربانیان این انحراف خودکشی پدیده شایعی است. در میان بیماران روانی بویژه افسردگیهای شدید نیز اغلب خودکشی مسأله قابل توجهی است. به هر حال خودکشی پیوندهایی با متغیرهای اجتماعی دارد بطوری که علاوه بر تأثیری که از شرایط اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. ارائه راهکارهای مناسب در بررسی مشکلات گروههای در معرض خطر مثل معتادین و خانوادههای آن ، بیماران روانی و خانوادههای آنها ، خانوادههای نابسامان و آموزشهای فردی در مواجهه با تغییرات اساسی روشهایی سودمند خواهد بود. در این راستا توجه به گروههای سنی که در معرض خطر بیشتری هستند و خودکشی در میان آنها رواج بیشتری نسبت به سایر گروههای سنی دارد، مثل نوجوانان و جوانان اهمیت زیادی دارد. مهاجرت مهاجرت علاوه بر مشکلات اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی که دارد مستلزم تغییراتی خاص است که مطابقت و سازگاری با آنها اغلب مشکلاتی را برای فرد و جامعه ایجاد میکند. به عبارتی علاوه بر اینکه مهاجرت در برنامه ریزیهای کلان اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی مشکلاتی را ایجاد میکند، مثل مهاجرت روستاییان به شهرها که خالی شدن روستاها از سکنه ، کاهش کشاورزی ، افزایش مشاغل کاذب و ... را به دنبال دارد موجب میشود، تا فرد برای سازگاری با تغییرات حاصل فشار زیادی را متحمل شود. شوک فرهنگی یکی از عوارض حاصل از مهاجرت است که با اضطراب و افسردگی ، احساس جدا شدن و مسخ واقعیت و مسخ شخصیت مشخص است. تحقیقات نشان میدهد شیوع مشکلات روحی و روانی بین مهاجرین بخصوص در بین مهاجرینی که شرایط مقصد بسیار متفاوت از شرایط مبدأ یا محل سکونت قبلی آنها بوده است شیوع بیشتری دارد. رایجترین اختلال علائم پارانوئید یا سوء ظن است که به احتمال قوی به دلیل تفاوتهای آنان از نظر زبان ، عادات و آداب و رسوم ، چهره ، نوع لباس و غیره است. بی خانمانی منابع فزایندهای وجود مسائل ویژهای را در افراد بی خانمان تأیید میکنند. چنین کسانی ممکن است در خیابانها سرگردان باشند یا به علل برخی بزهکاریهای دیگر که معمولا توأم با بی خانمانی آنهاست مثل دزدی ، اعتیاد و ... در زندانها یا کانونهای اصلاح و تربیت بسر برند. در بین افراد بی خانمان دستههای مختلفی از افراد دیده میشود، یک دسته شامل بیماران روانی شدید هستند که اغلب یا مدتهاست از خانواده خود دورند یا بطور موقتی از خانه خارج شدهاند. معتادین گروه دیگری از این افراد را شامل میشوند که معمولا مراحل عمیق اعتیاد خود را میگذرانند. کودکان خیابانی و دختران و زنانی که با بی خانمانی به انحرافات جنسی نیز مبتلا هستند دو دسته دیگر را در بین افراد بی خانمان تشکیل میدهند. بسته به مکان جغرافیایی محله فقیر نشین شهر ، پارک شهر ، حومه شهر و نواحی روستایی خصوصیات این جمعیت فرق میکند. برخی در محدوده جغرافیایی نسبتا ثابتی میمانند در حالیکه عدهای از یک قسمت کشور به بخشهای دیگر یا از منطقه شهر به مناطق دیگر مسافرت میکنند. فقر فقر در واقع مادر تمام آسیبهای اجتماعی است. فقر با بسیاری مسائل زیر پا از جمله ضعف تندرستی و افزایش مرگ و میر ، بیماری روانی ، شکست تحصیلی ، جرم و مصرف دارو رابطه دارد. هر چند خود فقر بطور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما این لزوما به این معناست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند. افرادی نابسامان و مشکل ساز برای اجتماع هستند. مشکلات اقتصادی ، عدم تأمین نیازهای جسمی و روانی اغلب زمینهای برای بروز و ظهور مشکلات اجتماعی دیگری است. بیکاری بیکاری معضل اجتماعی دیگری است که هم آسیبهای جدی فردی و هم آسیبهای قابل ملاحظه اجتماعی را در دامن دارد. بیکاری بویژه در نسل پر انرژی و جوان که انرژی و قدرت و نیروهای آنها راکد و بیمصرف باقی میماند نمود بیشتری پیدا میکند و زمینه را برای انوع انحرافات اجتماعی فراهم میسازد. وجود فرصتهای همیشه خالی ، عدم تحمل بیکاری ، فقدان قدرت تأمین نیازها به دلیل نداشتن درآمد، زمینههایی آماده برای کاشت بذر جرم و انحرافات میباشند. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی مرضی
در یک نگاه وسیع روان شناسی مرضی (Psychopathology) شاخهای از روان شناسی است که به بررسی رفتار نابهنجار (مرضی) میپردازد، ولی در یک معنای محدودتر یکی از پایههای اصلی روانپزشکی و روان شناسی بالینی است که به توصیف ، طبقهبندی ، تعیین علت و بررسی فرایند اختلالهای روانی میپردازد. دید کلی
در عین حال افرادی وجود دارند که در برابر مشکلات تسلیم شدهاند و دیگر نمیتوانند شخصا از عهده کارها برآیند و نیز افرادی وجود دارند که سبک زندگی آنها را بر مدار خودویرانگری (Self-Destruction) میچرخد. این افراد و رفتارشان به عنوان نابهنجار (Abnormal) نامگذاری شده و از افراد و رفتار بهنجار جدا شده است. اما تعیین مرز مشخص بین بهنجار و نابهنجار با وجود ملاکهای متعددی که وجود دارد، کار آسانی نیست. مفهوم بهنجاری و نابهنجاری واژه «نابهنجار» اصولا به معنی «دور بودن از طبیعی» است. بنابراین انحراف از بعضی معیارها را شامل میشود. درباره اختلالهای جسمی میتوان با استمداد از علم پزشکی و ابزارهای پیشرفته و فنون دقیق مرز مشخصی بین بهنجاری و نابهنجاری ترسیم نمود، ولی در حوزه اختلالهای روانی به دلیل نبودن ابزارها و فنون تشخیصی پیشرفته و دقیق و نسبی بودن ملاکها و عدم عینیت کافی ، تعیین مرز دقیق بین آنها دشوار و گاه غیرممکن است. در واقع ، در حوزه روان شناسی مرضی «انحراف از یک هنجار» در تعریف یک ملاک و معیار ممکن است به اندازهای ناچیز جلوهگر شود که موجب هیچ نوع نگرانی نشود و همین انحراف در تعریف ملاک دیگری ممکن است به اندازهای قابل توجه باشد که درباره ماهیت نابهنجار (مرضی) آن تردیدی باقی نماند. بنابراین یک مرز مشخص و آشکار بین بهنجاری و نابهنجاری در روان شناسی مرضی وجود ندارد، بلکه آن بر اساس ملاکهای مختلف (نظیر ملاک آسیب شناختی هنجار ، ملاک آماری و … ) مورد بررسی قرار میگیرد. ملاکهای تشخیص بهنجاری و نابهنجاری ملاک هنجارهای اجتماعی هر جامعهای معیارهای ویژه یا هنجارهایی برای رفتار قابل قبول دارد. رفتاری که بطور مشخصی از این معیارها منحرف شده باشد، رفتار نابهنجار شناخته میشود و هر رفتاری که مورد قبول جامعه باشد، بهنجار است. اگرچه سازگاری با معیارهای اجتماعی و ارزشهای فرهنگی برای زندگی اجتماعی لازم و انحراف از آنها بر فرد و جامعه زیان آور است، ولی پذیرش این ملاک مشکلاتی از قبیل نسبی بودن ارزشهلای فرهنگی از جامعهای به جامعه دیگر و پایدار نبودن ارزشهای فرهنگی _ اجتماعی یک جامعه در طول زمان را بوجود میآورد. ملاک هنجارهای آماری کلمه «رفتار بهنجار» یعنی رفتاری که از لحاظ آماری زیاد دیده میشود و معمولا رفتار نابهنجار رفتاری است که از لحاظ آماری به صورت کم دیده میشود. بنابراین هر رفتاری که به صورت آماری کم باشد، نابهنجار است. با پذیرش این ملاک این سوال پیش میآید که تکلیف افرادی که بسیار باهوش ، بسیار خوشحال ، بسیار زرنگ و … هستند و از لحاظ آماری تعدادشان کم است، چه میشود؟ آیا این افراد نیز جز افراد نابهنجار محسوب میشوند؟ ملاک آسیب شناختی بر اساس این ملاک رفتاری نابهنجار (مرضی) تلقی میشود که بر اساس نشانههای بالینی قابل تشخیص باشد. این ملاک به دو دلیل قابل قبول نیست: نخست آنکه در این ملاک فرض بر این است که نبودن نشانههای مرضی دلیلی بر بهنجاری است. با این ملاک افرادی که بیمار هستند، ولی فاقد علائم هستند، سالم تشخیص داده میشوند. دوم آنکه با وجود علامتها و نشانهها ، فرد بیمار و مریض است. در آن صورت تعداد افرادی که فاقد نشانههای مرضی باشند، بسیار کم است. اگر این دیدگاه را ملاک قرار دهیم، تمام افراد و رفتارها نابهنجار خواهد بود. ملاک پریشانی شخص در این ملاک رفتارها و علائم و نشانهها مورد توجه نیست، بلکه میزان رنج و ناراحتی که فرد تجربه میکند، ملاک تشخیص است. در واقع اکثر مردم نشانههای بیماری و اختلال را دارند و اغلب آنها بیمار یا دارای اختلال تشخیص داده نمیشوند. چون احساس پریشانی و ناراحتی ندارند و افرادی که بیمار روانی شناخته میشوند، به شدت دچار پریشانی هستند. این گونه افراد مضطرب ، افسرده و ... هستند و توانایی سازش و سازگاری با خواستههای خود و محیط را ندارند. ملاک حقوقی از لحاظ حقوقی ، رفتار نابهنجار مبتنی است بر ناتوانی شخص در قضاوت بین درست و نادرست، یا توانایی وی در کنترل رفتار خود که بر اساس آن شخص دیوانه اعلام میشود. این ملاک از سایر ملاکها اعتبار تشخیص کمتری دارد و در روان شناسی مرضی بکار برده نمیشود. ارتباط با سایر علوم روان شناسی مرضی جهت «توصیف و طبقهبندی» رفتار نابهنجار از سایر گرایشهای روان شناسی استفادههای زیادی میبرد. برخی از این گرایشها عبارتند از: روان شناسی رشد ، روان شناسی یادگیری ، روان شناسی احساس و ادراک ، روان شناسی شخصیت و روان سنجی و … . کاربردها یکی از کاربردی ترین گرایشهای روان شناسی این گرایش است. روان شناسی مرضی با توصیف ، تشریح و طبقهبندی انواع اختلالات روانی در تشخیص و درمان این اختلالات به روان پزشکان ، روانشناسان بالینی و مشاوره کمک زیادی میکند. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی احساس
مقدمه تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست میآید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه میسازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار میگذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس میکنیم، رنگها را تشخیص میدهیم. همه این اطلاعات به ما کمک میکنند تا فرآیندهای پیچیدهتری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم. با توجه به علاقهای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر میرسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان میپردازند. روانشناسان احساس تلاش میکنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود. موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس بینایی دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت میکنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق میافتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص میدهیم؟ نظریههای مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟ ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کردهاند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح میشود. شنوایی دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ میدهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریههای مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی میکنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند. بویایی بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتداییترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر میرسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجستهای را در مغز اشغال میکند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است. به عنوان مثال ، دانشمندان دریافتهاند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده میکنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح میکنند و در هوا پخش میشود و همنوعان جانور را بسوی او جذب میکند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران ردههای پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک میگیرند. تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده میکند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر میانگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند. چشایی بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزهها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان میدهند. به نظر میرسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد. حسهای پوستی فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزههای مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیدههای پیچیدهتری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است. حس جنبش و تعادل در واژگان روزمره واژهای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش میخوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپیها و مفصلها. اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار میشد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب میرود و متوجه میشویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم میکند. ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزهها روانشناسی احساس با سایر حوزههای روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافتههای آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیقتر از سایر حوزههای روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافتههای روانشناسی احساس استفاده فراوان میشود. در دیگر شاخههای علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی ادراک
ادراک را فرایند آگاه شدن از اشیا ویژگیها و رابطهها از طریق اندامهای حسی تعریف کرده اند. در واقع ادراک یعنی تفسیر شدن اطلاعات حسی برای معنی بخشیدن به آنها. نگاه کلی
ارتباط احساس با ادراک این موضوع که در فرآیند ادراک احساسها تفسیر میشوند ممکن است به این شکل مورد تفسیر قرار گیرد که آنها جدا و چیزی متفاوت از هم هستند ولی باید گفت که انها از هم جدا نیستند و به نظر میرسد که این دو تجربه بخشهایی از یک طیف (پیوستار) میباشند. از طرف دیگر آنها چیزهایی متفاوت از هم نیز هستند. اگر چه در ادراک همیشه محتوی حسی وجود دارد با این حال آنچه ادراک میشود متاثر از آمایه و تجربههای پیشین است؛ به نحوی که ادراک را باید چیزی فراتر از ثبت محرکهای موثر بر سیستم حسی 90 به شمار آورد. به بیان دیگر احساس و ادراک از این جهت که هر دو با محرکهای حسی (اطلاعات حسی) سروکار دارند؛ با یکدیگر ارتباط دارند و از آن جهت روشهای متفاوتی را بکار میبرند از هم متفاوت میشوند. فرایندهای ادراکی بازشناسی یکی از عمدهترین فرآیندهای ادراکی "بازشناسی" است. بازشناسی یعنی "منتسب شدن یک محرک (احساس) به یک مقوله" اینکه شنیدن صدای زنگی را در یک موقعیت به صدای زنگ تلفن منتسب میکنیم و یا دیدن چراغ قرمزی را به چراغ قرمز تابلو راهنمایی و رانندگی منتسب میکنیم و نه چراغ قرمز ماشین آتش نشانی یک فرآیند بازشناسی است. در فرآیند بازشناسی ویژگیهای زیادی را از شی یا محرک در نظر میگیریم. این ویژگیها عبارتند از "شکل ، اندازه ، رنگ ، بافت و وضعیت قرار گرفتن" با این حال ویژگی "شکل" نقش اصلی را در بازشناسی ایفا میکند. فرآیند بازشناسی فقط به شناخت اشیا و محرک از هم منجر نمیشود بلکه پس از انتساب بسیاری از ویژگیهای بیان نشده و پنهان مانده را نیز استنباط میشود. این چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی؛ پس باید متوقف شویم یا این یک پیراهن است پس باید از پارچه درست شده باشد و نه فلز یا هر چیز دیگر. مکان یابی دیگر فرآیند ادراکی "مکان یابی" است. به کمک فرایند مکان یابی دستگاه ادراکی میتواند جایگاه اشیا و محرکها را در جهانی سه بعدی تشخیص دهد. به کمک مکان یابی است که ادراک میکنیم که چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی در چهارراه اول قرار ندارد بلکه آن در چهارراه بعدی قرار دارد؛ پس لازم نیست توقف کنیم. در مکان یابی با سه موضوع اساسی یعنی "جداسازی اشیا ، ادراک فاصله و ادراک حرکت" سروکار داریم. از طریق جداسازی شکل و زمینه از هم جدا میشوند و از طریق ادراک فاصله عمق و فاصله اشیا را ادراک میکنیم و از طریق ادراک حرکت ثبات یا متحرک بودن و سست حرکت اشیا و محرکها را میشناسیم. ثبات ادراک یکی از فرآیندهای ادراکی که تکمیل کننده فرایندهای بازشناسی و مکان یابی است "ثبات ادراک" (Perceptionconstancy) میباشد؛ ثبات ادراک عبارت است "از ثابت نگهداشتن ظاهر اشیا به رغم متغیر بودن آنها" ثبات ادراکی کمک میکند که رنگها شکلها ، مکانها ، اندازهها و هر چیز دیگر به همان صورتی که در جهان هستند بازنمایی و ادراک شوند. با این وجود ثبات ادراکی همراه با خطایی نیز است. خطاهایی که میتوان آن را "خطاهای ادراکی" نام نهاد. ارتباط با ادراک فرآیندهای ادراکی مستلزم توجه است و توجه مستلزم انتخاب کردن. برای مثال برای بازشناسی یک شی قبل از هر چیز باید توجه بر آن متمرکز شود، اما بیشتر اوقات انسان با سیل عظیمی از محرکها (که توسط اندام حسی دریافت و ارسال میشوند) روبرو است که امکان توجه به همه آنها برای بازشناسی وجود ندارد؛ بنابراین باید انتخاب کنیم. بطور کلی ، افراد محرکی برای ادراک کردن انتخاب میکنند که با موقعیت و وضعیتی که در آن قرار دارند متناسب باشد. برای مثال موقع خواندن یک مقاله بیشترین توجه به جملات آن مقاله معطوف است و نه صدای ماشینی که از خیابان در حال عبور است (بعضی مواقع اصلا وجود محرکی دیگر در اطرافیان را متوجه نمی شویم) این فرآیند که به ادراک کمک میکند "توجه انتخابی" (Selective Attention) نام دارد. فیزیولوژیکی ادراک یافتههای تحقیقاتی (بویژه بر روی قطعه پس سری مغز که جایگاه حس و ادراک بینایی است) نشان دادهاند که فرآیندهای ادراکی در نواحی متفاوتی به اجرا در میآیند. برای مثال در ادراک بینایی فرآیند بازشناسی اشیا در اختیار بخشی از دستگاه بینایی شامل ناحیه گیرنده بینایی مغز و قسمتی تحتانی قشر مخ میباشد؛ در حالی که فرایند مکان یابی اشیا در ناحیه گیرنده بینایی مغز و قسمتی فوقانی مغز انجام میپذیرد. از طرف دیگر تحقیقات نشان داده اند که ویژگیهایی که برای بازشناسی بکار میروند در اختیار سلولهای عصبی متفاوتی هستند و این بدین معنی است که نوعی تقسیم کار در مغز وجود دارد که در آن هر ناحیه وظیفهای تخصصی را بر عهده دارد. رشد ادراک این موضوع که آیا انسان تواناییهایی ادراکی را به ارث میبرد (فطری بودن) یا در طول زمان میآموزد (اکتسابی بودن)؟ توجه بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری را به خود جلب کرده است. در این بین عدهای بر نقش کامل وراثت و عدهای بر نقش کامل آموزش تاکید کردهاند. با این حال امروزه هیچ کس تردیدی ندارد که وراثت و آموزش هر دو بر ادراک تاثیر میگذارند؛ کودک با مجموعهای از فرایندهای ادراکی وراثتی بدنیا میآید ولی اگر محیط او محدود کننده باشد؛ فرایندهای ادراکی به درستی و بطور کامل رشد نخواهد کرد و ادراک کودک مشکلاتی مواجه خواهد بود. |
روانشناسی شخصیت
عوامل موثر بر ادراک
مقدمه دنیایی که در آن زندگی میکنیم، پر از محرکات مختلف است و ما در هر لحظه با سیلی از محرکات گوناگون روبرو هستیم و روشن است که در یک لحظه همه این محرکها را ادراک نمیکنیم. اینکه چه محرکهایی ادراک میشوند و ادراک چگونه صورت میگیرد و بطور کلی عواملی که ادراک فرد را تحت تاثیر قرار میدهند، کدامها هستند؟ سوالاتی هستند که نظر روان شناسان احساس و ادراک را به خود جلب کردهاند. برخی روانشناسان از خود پرسیدهاند که چگونه افراد مختلف از یک موضوع واحد ادراکات متفاوتی داشتهاند؟ توجه ، عاملی موثر بر ادراک گرچه محرکهای گوناگون بسیاری به صورت همزمان بر ما تاثیر میگذارند، اما آنچه که ما در یک لحظه معین میتوانیم ادراک کنیم، بسیار محدود است. همین حالا که سرگرم مطالعه هستید، چند لحظه دست از کار بکشید، چشمهای خود را ببندید و به محرکهای متعددی که دور و بر شما وجود دارند، توجه کنید. برای مثال به سختی صندلیی که روی آن نشستهاید، به صداهایی که از بیرون شنیده میشود و به احساسات درونی خود مثل گرسنگی و ... توجه کنید. ما دائما در معرض سیلی از محرکها قرار داریم که توجهی به آنها نمیکنیم. در واقع اگر مجبور بودیم به هر محرکی که در محیط ما وجود دارد، توجه کنیم، فشار سنگینی بر مغز ما تحمیل میشد. مغز ما به نحوی محرکهای مربوط را انتخاب میکند و محرکهای دیگر را نادیده میگیرد. به یاری مکانیزم توجه آن دسته از محرکها برای پردازش انتخاب میشوند که مهمترین یا مناسبترین محرکها به نظر بیایند و برای تمرکز انتخاب شوند.
بافت و زمینهای که محرک در آن قرار دارد، تاثیر زیادی روی ادراک آن محرک دارد. معمولا در کتابها و مقالات زمانی که بخواهند اهمیت مطلبی را تاکید کنند، آن مطلب را به صورتی متفاوت از بقیه جملات و عبارات مینویسند: به صورت پررنگتر ، درشتتر ، ریزتر و ... . در هر حال هدف از این عمل تحت تاثیر قرار دادن ادراک فرد خواننده است. به عنوان یک مثال دیگر دانش آموزی را در نظر بگیرید که نمرات او حول و حوش 15 باشد. چنین داشن آموزی در میان دانش آموزان کلاسی که همگی نمرات بالای 19 کسب میکنند، دانش آموز ضعیفی ادراک خواهد شد. در حالی که همین دانش آموز در کلاسی که نمرات سایر داشن آموزان حول و حوش 11 باشد، دانش آموز خوبی شناخته خواهد شد و به عنوان یک مثال دیگر یک فرد سیاه پوست در میان جمعی از سفید پوستان یا یک سفید پوست در جمع سیاه پوستان سریعتر ادراک خواهد شد. تاثیر تجربه بر ادراک تجربههای گذشته افراد روی برداشت ادراکی آنها تاثیر میگذارد. شناختها و آشناییهای قبلی که ما درباره یک محرک داریم، چگونگی درک آن محرک را معین میکند. ما در برخورد با هر محرک تازه ویژگیهای آن را با ویژگیهای مرتبط با آن که در تجارب قبلی داریم، مقایسه میکنیم و به ادراک خاصی نائل میشویم. از این رو است که گاه دیده میشود افراد مختلف از یک موضوع واحد ادراکات متفاوتی دارند. جلسه امتحانی را در نظر بگیرید که دانش آموزان مختلفی با تجارت مختلف از امتحان ، در آن شرکت دارند. مسلما این جلسه برای دانش آموزی که تجارب منفی از جلسات امتحانی دارد، به صورت اضطرابآوری ادراک خواهد شد. در حالی که شاید برای سایرین در حد معمول یک امتحان اضطرابآور باشد و قابل تحمل. نظریه ترکیب از راه تحلیل درباره عوامل موثر بر ادراک نظریهای که در آن ادراک فرآیندی فعال و همراه با فرضیه آزمایی و متاثر از بافت محرک و تجربههای گذشته شناخته میشود، به نظریه ترکیب از راه تحلیل معروف است. طبق این نظریه ، فرد ادراک کننده ویژگیهای شی و بافت آن و تجربههای گذشته را بکار میگیرد تا درباره آنچه میبیند، به بهترین حدس ممکن برسد. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی انگیزش
نگاه اجمالی
تعریف انگیزش (Motivation) بستگی به مفاهیم نظری روان شناسی دارد. در واقع تعریف یک روان شناس از انگیزش به دیدگاه او بستگی دارد. فروید ، کتل ، مورفی ، هب و... تعارفی را در مورد انگیزش ارائه کردهاند، اما در یک جمعبندی کلی میتوان انگیزش را به صورت « مجموع متغیرهای پیچیده ارگانیزمی و محیطی که کنش آنها به فعالیت عمومی و جهتدار احساس و رفتار منجر میشود.» تعریف کرد. جایگاه انگیزش در روان شناسی « روان شناسی انگیزش » جایگاه مهمی در روان شناسی دارد و چنین استنباط میگردد که روانشناسی انگیزش با مسائل و پدیدههایی سر و کار دارد که کل روانشناسی با آن روبرو است. با کمی دقت میتوان دریافت که برای پژوهشگران مسائل اساسی عبارتند از اینکه: چرا رفتار خاصی پدید میآید؟ چرا رفتار هدفدار است؟ چرا رفتار به صورت پیوسته و متناوب اتفاق میافتد؟ و... این سوالها و مسائل باعث پدیدآیی نظریههای گوناگونی شده است. برخی از آنها عبارتند از: نظریه غریزه (Instinet Theory) ، نظریه سایق (Drive Theory) ، نظریه انتظار _ ارزش (Expectancy _ Value Theory) و نظریه نیازها (Needs Theory) موضوعات مورد توجه در روان شناسی انگیزش انگیزش ، مسائل مختلفی را دربرمیگیرد. چندین نظام انگیزشی انسانها را در تلاش مداوم برای رفع حالتهای ناخوشایند میدیدند، نظیر « فروید» که انسان را در یک میدان نبرد دائمی با نیروهای جنسی و پرخاشگری میدید. در این حال چندین نظام انگیزشی ، انسانها را موجوداتی کنجکاو ، هیجان خواه ، با هدف و برنامه و تلاشگر در نظر میگیرد. با این حال آنها تا حدودی درست هستند و نه کاملا درست یا غلط. بنابراین انگیزش مسائل مختلفی را دربرمیگیرد. انگیزش یک فرآیند است. انگیزش فرآیندی پویا است و نه ایستا. خیلی از انگیزهها (و نه همه آنها) از یک فرآیند چهار مرحلهای «پیش بینی ، برانگیختگی ، عملرفتاری و پیامد» پیروی میکنند. در مدت پیش بینی ، فرد انتظار پیدایی انگیزه را دارد. ویژگی آن وجود یک حالت محرومیت و تمایل به هدف است. در مدت برانگیختگی ، محرک درونی یا بیرونی انگیزه را تحریک نموده و به رفتار جهت میدهد. در مدت عمل رفتاری ، فرد برای نزدیک شدن یا دور شدن از شی هدف انگیز ، به رفتار هدفگرا میپردازد. در مدت پیامد ، فرد پیامدهای سیری یا اشباع انگیزه (فروکشی انگیختگی) را تجربه میکند. انگیزش یا خودگردان است یا محیطی. هنگامی که رفتار توسط نیروهای درونی (نظیر خستگی ، کنجکاوی و...) برانگیخته شده باشد، خود گردان است. انگیزش خودگردان معمولا از گرایشها ، نیازها و واکنشهای فردی به رفتار شخص ناشی میشود. در مقابل زمانی که رفتار توسط نیروهای بیرونی (نظیر پول یا جایزه و...) برانگیخته میشود، به صورت محیطی است. انگیزشی که توسط محیط کنترل میشود، از پیامدهای مصنوعی و بیرونی رفتار ناشی میشود. تغییر شدت انگیزه در طول زمان انسانها در هر لحظه معین چندین انگیزه را تجربه میکنند. اغلب یک انگیزه نسبتا نیرومند است، در حالیکه سایر انگیزهها در درجه دوم قرار دارند و نیرومندترین انگیزه بیشترین تاثیر را بر رفتار دارد. اگرچه انگیزههای نسبتا درجه دو فورا رفتار را تحت تاثیر قرار نمیدهند، ولی ما مجموعهای از این انگیزهها را که در نهایت میتوانند درجه یک شوند (وارد جریان تاثیرگذاری بر رفتار شوند)، در سر میپرورانیم. سلسله مراتبی انگیزهها برخی نظریهپردازان نظیر مزلو (Maslow) و باک (Buck) انگیزههای انسان را به صورت سلسلهمراتبی ارائه کردهاند. مزلو انگیزههای انسان را در پنج طبقه اصلی « انگیزههای (نیازهای) فیزیولوژیک ، نیازهای ایمنی ، نیاز به تعلق پذیری ، نیاز به احترام و نیاز به خود شکوفایی» قرار داد. در حالی که باک آنها در پنج طبقه به گونهای دیگر شامل «غرایز ، سایقهای نخستین ، سایقهای اکتسابی ، هیجانها و انگیزش شایستگی » طبقهبندی میکند. فایده چنین دیدگاهی در این است که به افراد اجازه میدهد تا انگیزههای بسیار متفاوت انسان را در یک شبکه واحد منسجم مربوط به هم طبقهبندی کند. آگاهی انگیزهها در سطح ناهوشیار انگیزههای انسان میتوانند آشکار و یا نه چندان آشکار ، توجیه شده یا توجیه نشده و هوشیار یا ناهوشیار (Unconscious) باشند. برای مثال تحقیقات نشان دادهاند که مردم در روزهای آفتابی بیشتر لبخند میزنند، در ماههای تابستان بیشتر از ماههای دیگر مرتکب اعمال پرخاشگری میشوند و اگر @بیپولی را به صورت غیر منتظره پیدا کنند، به احتمال بیشتری به یک غریبه کمک میکنند. هر یک از این موارد به دلیل انگیزههایی هستند که فورا آشکار نخواهند شد. قابل کاربردی اصول انگیزش میتوان اصول انگیزشی را در سه زمینه اصلی «آموزش و پرورش ، درمان و زمینههای اجتماعی و شغلی» بکار برد. بهبود بخشیدن به آموزش و پرورش ، سلامت روانی _ هیجانی ، افزایش قدرت تولید و رضایت شغلی و... اهداف جالبی هستند که مطالعه انگیزش با این هدف که « چگونه خود و دیگران را برای رسیدن به این اهداف برانگیزانیم؟ » به ما بینش میدهد. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی بالینی
مقدمه روانشناسی بالینی شاخهای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان میپردازد. از عمر روانشناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن میگذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشتههای تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه میکند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشتههای روان شناسی به اندازه روانشناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق میکنند از رشتههای دیگر روانشناسی به مراتب بیشترند. روانشناسی بالینی در گذشته تکامل روانشناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روانشناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روانشناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روانشناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال میگذرد تاریخ آن با تکامل روانشناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه میرسد. بشر اولیه امراض روانی پدیدهای ماورءالطبیعه میدانست. روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور میشد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجههای دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت. عوامل موثر در پیدایش روانشناسی بالینی پیدایش و تکامل روانشناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشتهاند. حد فاصل میان روانشناسی بالینی و روانشناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشتهاند. روان شناسی بالینی در ایران در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی سالهای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد. در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامهای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد. ویژگیهای روان شناسی بالینی وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسهای که روان شناسی در آن کار میکند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانهها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند. انواع روان شناسی بالینی چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دستهای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی میکنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه میکنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی میکنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام میدهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان میپردازند. دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان میکوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمیتواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید. تشخیص در روان شناسی بالینی روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده میکنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است. درمان در روان شناسی بالینی روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار میبرند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوههای درمانی بهره میبرند. |
روانشناسی شخصیت
خانواده درمانی
در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانوادهها ، کل خانواده را دربرمیگیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم خانواده مور توجه قرار میگیرد و تلاش میشود علل بروز و عوامل تشدید کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است زمانی میتوان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد و عوامل تنشزا را مرتفع ساخت. تاریخچه خانواده درمانی تخصص و حرفه خانواده درمانی نسبتا جدید است و ظهور رسمی آن به دهههای 1940 ، 1950 و 1960 برمیگردد. در سال 1938 شورای ملی روابط خانوادگی شروع بکار کرد. در سال 1948 اولین اثر درباره زناشوئی درمانی توسط « بلامتیل من » منتشر شد و مطالعه خانوادههای اسکیزوفرنیک توسط « لایمن » صورت گرفت. در خلال سالهای 1950 تا 1959 « ناتان آکرمن » رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانوادهها مطرح کرد و « بیتسون » مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کرد و « کارل ویته » اولین کنفرانس را درباره خانواده درمانی در سی ایسلند ایالت جورجیا برگزار کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی در سال 1961 منتشر شد و شبکه ساز خانواده درمانی در سال 1976 و انجمن خانواده درمانی (AFTA) در سال 1977 شروع به کار کرد. در خلال سالهای 1980 تا 1989 شیوههای تحقیق در خانواده درمانی متداول شد و رهبران جدیدی در خانواده درمانی ظهور کردند که بسیاری از آنان زن بودند. از سال 1990 به بعد رشد عضویت متخصصان در انجمنهای خانواده درمانی چشمگیر شد. خانواده درمانیهای متمرکز بر راه حل فراگیر شدند و بطور کلی جایگاه عمیقتری بین فنون درمانی حوزه روان شناسی پیدا کرد. انواع نظریههای خانواده درمانی رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از: خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل. خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته میشوند و اعتقاد بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آوردهاند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت. خانواده درمانی تجربیاتی نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ، فرد دوهل و ... هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه میگیرد. در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش میکند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ، صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده و ... استفاده میشود. خانواده درمانیهای رفتاری و شناختی _ رفتاری نظریه پردازان عمده آن ویلیام مسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ، بندورا و ... هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریههای رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف میشود. رفتارهای نامناسب را میتوان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را میتوان اصلاح کرده و در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد. درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی میکند. در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پتهای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابلهای منطقی ، سرمشق دهی و ... استفاده میشود. خانواده درمانی ساختی سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و ... نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زیر منظومهها و مرزها میدانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی ترسیم میکنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش میکنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل میکنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ، الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی و ... . خانواده درمانیهای استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل این سه رویکرد روشمدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون اریکسون میباشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و ... استفاده میشود. از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان سیستمی بوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و دیویس را میتوان نام برد. خانوادههای نیازمند خانواده درمانی خانوادههایی که از فرایند خانواده درمانی بهره میبرند، عبارتند از: خانوادههای دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانوادههای دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته است ، خانوادههای طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ، خانوادههای دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و ... . خانوادههای دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ، ناراحتیهای روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحیتر به متخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه میکنند و در طول مشاورههای فردی نیاز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل میگیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمان تداوم مییابد. |
روانشناسی شخصیت
انواع مشکلات تربیتی کودکان
لکنت زبان افراد مبتلا به لکنت زبان اغلب در بیان حروف و کلمات دارای مشکل هستند. این مشکل ممکن است به صورت تکرار یک حرف یا فشار و سفتی در بیان یک کلمه باشد. علل آن به عواملی چون عوامل عضوی مثل ضایعات در دستگاه گویایی یا ضایعات مغزی مربوط باشد، یا عوامل روانی مثل ترس شدید ، ناراحتیهای روانی ، کشمکش خانوادگی ، خجالت و کمرویی ، فقر فرهنگی ، شیوههای نادرست تربیتی مثل تبعیض ، بچهگانه صحبت کردن والدین ، سرزنش و تحقیر از طرف والدین و ... . درمان لکنت اگر به موقع انجام گیرد امید بخش خواهد بود و درمان آن تدریجی است و ابتدا باید وضعیت زندگی و نوع لکنت شناخته شود. کودک مبتلا هیچ وقت مورد ترحم اطرافیان قرار نگیرد و لکنت زبانش به او بازگو نشود و طوری با او رفتار شود که گویی هیچ مشکلی ندارد. برای صحبت آهسته و شمرده مورد تشویق قرار گیرد. کلمات را به آرامی بگوید و با صدای بلند سرود بخواند. رعایت رژیم غذایی و امتناع از خوردن غذاهای تند و محرک توصیه میشود. و حتما از یک متخصص در زمینه مشاوره و گفتار درمانی کمک گرفته شود. گوشه گیری کودک گوشه گیر چون نمیتواند ارتباط مناسبی با محیط خود برقرار کند به عالم درون پناه میبرد و به خیال بافی میپردازد. خجالت و سکوت ، فرار از فعالیتهای اجتماعی ، محدود بودن و گاه فقدان روابط دوستی نزدیک ، بیحوصلگی ، کمک نخواستن از دیگران ، سازش با وضع موجود و اعتراض نکردن ، تسلیم شدن در برابر خواستهای دیگران ، تقصیر گناهان را به گردن گرفتن ، اجتناب از رقابت ، بیعلاقگی به کلاس ، بیاعتمادی نسبت به تواناییهای خود و ... ، از علائم کودکان گوشه گیر است. پذیرفته شدن در خانه و مدرسه ، تکبر و غرور ، احساس حقارت شدید ، نداشتن الگوی اجتماعی مناسب و شیوه های تربیتی نامناسب مثل حمایت افراطی از کودک ، طرد کودک ، انتقادهای والدین از کودک ، بیماریهای طولانی کودک ، اختلال در عملکرد غدد فوق کلیوی و ... ، از عمل گوشه گیری است. برای درمان با شناسایی علل تلاش شود کودک برای برقراری ارتباط مورد تشوریق قرار گیرد. در فعالیتهای اجتماعی مختلف شرکت داده شود و فعالیتهایش مورد تشویق قرار بگیرد. از یک مشاور کودک کمک گرفته شود. ترس علائم ترس در کودکان متفاوت است و به صورتهای مختلف از جمله فرار ، چنگ زدن ، کمک خواستن ، جیغ زدن ، خشک شدن دهان ، لرزش اندام ، پریدن رنگ ، تنگی نفس ، عرق کردن ، احساس خستگی شدید ، از دست دادن کنترل ادرار ، تضعیف قدرت اندیشه و تصمیم گیری ، لکنت زبان ، نگاههای غیر طبیعی ، گوشه گیری و انزوا طلبی ، اختلالات خواب ، اختلال گوارش ، ناخن جویدن ، شب ادراری ، خشم و عصبانیت مشاهده میشود. پیشگیری از ترس مهمتر از درمان آن است، بنابراین تا حد امکان با حذف علل از بروز ترس جلوگیری شود. علل ترس مثل ترساندن کودک ، داستانها و فیلمهای وحشتناک و ... میباشد. از طریق استدلال و عمل به کودک نشان داده شود که ترس او بیمورد و بیجاست، به کودک جرات و مهرت مبارزه با ترس آموخته شود. اعتماد به نفس کودک افزایش داده شده و در صورت لزوم از یک مشاور کمک گرفته شود. ناخن جویدن ناخن جویدن که یکی از اختلالات عادتی است، در بین کودکان و نوجوانان شایع است و با افزایش سن معمولا از شدت آن کاسته میشود. هنگام نگرانی و ناراحتی تشدید میشود و با علایم دیگری مثل شب ادراری و پر خوری ، شکست تحصیلی ، بی حوصلگی ، احساس ناآرامی و ناامنی ، انقباض غیر ارادی آروارهها ، تیک ، اختلالات خواب ، نگرانی ، ترس ، شک و تردید ، تحرک زیاد ، دندان قروچه کردن ، زود رنجی ، تمارض ، خرابی دندانهای جلو و ... همراه میشود. علل آن را احساس ناخشنودی ، کشمکشهای خانوادگی ، عادت و تقویت عادت ، تربیت نادرست ، یادگیری و تقلید از اطرافیان ، کمبود محبت ، تامین ویتامین و ... را معرفی کردهاند. برای درمان لازم است انگیزهها و علل شناسایی گردد. هیچگاه نباید برای درمان از زور و کتک و فشار استفاده شود. روشهایی نظیر تلخ کردن و بستن ناخن ، فایده عمل و پایداری نخواهد داشت. شب ادراری عبارت است از تخلیه مکرر و بیاختیاری ادارای بعد از سه سالگی که هنگام شب یا روز یا در هر دو موقع اتفاق میافتد. گاه علل عضوی مانند عدم تکامل دستگاه عصبی ، بیماری دیابت ، بیماری کلیه ، کمبود کلسیم و ... علت آن است و گاه علل روانی مثل استرس ، تضاد و کشمکش خانوادگی ، بدرفتاری والدین با کودک ، جدایی از مادر ، خستگی کودک و ... باشد. گاه علل فیزیکی مانند دور بودن توالت از محل خواب ، سرگرمی و علاقه فراوان کودک به بازی ، تاریکی ، سرما میتواند علت شب ادراری باشد. مهمترین مرحله درمان ، رفع علل بروز شب ادراری است. در کنار آن روشهایی نظیر استفاده از بازتابهای شرطی ، بیدار کردن ، تجویز دارو و آموزش افزایش حجم مثانه استفاده میشود. حسادت علل حسادت ریشه در روشهای تربیتی نادرست در خانواده مثل تقویت برتری طلبی در کودک ، احساس حقارت ، مقایسه کودک با دیگر کودکان ، ناکامیهای دوران کودکی ، تولد نوزاد در خانواده و ... باشد. طلاق و ازدواج مجدد والدین ، نقایص عضوی نیز میتواند از علل حسادت شمرده شود. آگاه کردن کودک از اینکه مورد توجه و محبت والدین قرار دارد، رعایت عدالت و انصاف در روابط ، محبت به کودک ، ایجاد زمینه اعتماد و توجه ، سپردن کودک کوچکتر به کودک حسود برای نگهداری ، جرات دادن ، جایگزین کردن احساسات خشم کودک به چیزی مثل عروسک به جای خواهر کوچکتر ، حل مشکلات خانوادگی ، استفاده از نقاشی و بازی درمانی و دیگر روشهای تخصصی برای درمان حسادت مفید خواهند بود. پرخاشگری یادگیری پرخاش به عنوان وسیلهای برای نشان دادن اعتراض و ناراحتی ، رسیدن به خواستههای فرد با انجام پرخاشگری ، تنبیههای شدید ، تشویقهای بیجا ، حسادت ، دخالت بیش از حد و بیمورد بزرگتران در کارهای کودکان ، فقر ، فیلمها و داستانهای خشن و علل جسمی مثل کم خونی و ... از عوامل موثر در بروز پرخاشگری کودکان هستند. جهت درمان بایستی الگوهای مناسب در اختیار کودک قرار گیرد تا یاد بگیرد چگونه ناراحتی خود را بطوری مناسب نشان دهد، آرامش کودک مورد تشویق قرار گیرد، مقابله به مثل صورت نگیرد و رفتاری خالی از درک و همدردی نشان داده شود. مشکلات جسمی مورد توجه قرار گیرد و بطور کلی عواملی که میتواند علت پرخاشگری باشد شناسایی و مرتفع گردد و در صورت لزوم از متخصص کمک گرفته شود. دروغگویی علل دروغگویی میتواند تقلید و یادگیری از خانواده ، دوستان و ... باشد، یا نیاز به تعلق و همبستگی و مورد توجه واقع شدن ، احساس کمبود ، ترس و تهدید شدن ، انتظار و توقع بیش از حد از کودک و ... باشد. در درمان دروغگویی همکاری خانواده و اعضاء و اولیاء مدرسه ضروری است. تغییر شیوههای تربیتی ، آگاهی دادن به کودک برای پذیرش کمبودها ، توجه دادن کودک به ارزشمندیها و تواناییهای دیگر خود و خانواده و عدم مقایسه خود با دیگران ، از میان برداشتن علل ترس در کودک ، اجازه برای بیان احساسات و تعدیل انتظارات از کودک شیوههایی مفید خواهند بود. دزدی علل دزدی میتواند علتهای مادی باشد، مثل فقر ، تغذیه ناکافی ، بیتوجهی والدین به نیازهای کودک ، عدم استفاده یا استفاده نامناسب از فرآیند پول توجیبی یا علل روانی مثل بیهمسری والدین ، یادگیری ، جبران احساس حسادت ، تنبیه و خشونت والدین و بطور کلی شیوههای تربیتی نامناسب ، میل به خودنمایی و ... . برای درمان همچون سایر مشکلات ، باید علل اساسی شناسایی و مرتفع گردند. |
روانشناسی شخصیت
تعارضات خانوادگی
دیدکلی
انواع تعارضات خانوادگی تعارضات زنانشویی وجود اختلافات عقیده و رفتار بین زن و مرد امری طبیعی است. ولی خانوادههایی وجود دارند که در آن زن و مرد زندگی مشترکشان تبدیل به یک میدان جنگ کردهاند. رفتارها و روابطشان به شدت متزلزل و بدون سازندگی است چنین خانوادهای یک خانواده توخالی و شبه خانواده به شمار میرود. بسیار اتفاق میافتد که اطرافیان و همسایگان و بویژه بزرگان فامیل برای برقراری صلح و آشتی با آنها صحبت میکنند و ممکن است چنین صلحی برای مدتی برقرار شود؛ ولی طول این آرامش به احتمال زیاد کوتاه خواهد بود. تعارضات والدین با فرزندان نوع دیگر اختلافات شدید در خانوادهها عدم سازگاری فرزندان و والدین با همدیگر است. متاسفانه والدین خود را از نیازهای روز تطبیق نمیدهند. فرزندان نیز فرزند زمانه خود هستند و نه چهل سال پیش. این وضع با بزرگتر شدن و کثرت فرزندان بارزتر میشود. اگر این اختلافات در خانواده مورد توجه قرار نگرفته و برای برطرف کردن آنها اقدامی صورت نگیرد، بصورت بحران جلوه گر شده آسیبهای جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد خواهد کرد. علت شناسی اختلافات خانوادگی علت شناسی تعارضات زنانشویی تحقیقات مختلف در حوزههای روانشناسی ، علوم اجتماعی ، جامعه شناسی و جرم شناسی عوامل زیادی را برای تعارضات خانوادگی ذکر کردهاند ولی تفوت آنها را بصورت زیر ذکر کرد:
مطالعات متعدد جامعه شناختی و روانشناختی در جهت علت شناسی "رفتارهای نوجوانان و جوانان بزهکار ، فراری از خانه یا دچار سو مصرف مواد و ..." نشان می دهد که علت اصلی اینگونه رفتارها در "نوع رفتار والدین با یکدیگر و اصول تربیتیشان در قبال فرزندان" نهفته است. "خشونت ، عدم تعادل رفتاری - تربیتی ، کمبود محبت و طرد فرزندان ، تبعیض در بین فرزندان ، اعتیاد ، فقر ، عدم آگاهی والدین به نقش تربیتی خویش و نادیده گرفتن نیازهای متناسب با روز کودک و نوجوان" از علتهای اصلی تعارضات والدین با فرزندان است. تاثیر تعارضات خانوادگی تاثیر تعارضات خانوادگی بر روابط زناشویی تعارضهای زناشویی تاثیر عمیق منفی بر روابط آنها و پیرو آن بربافت و روابط خانوادگی میگذارد. آنها ممکن است روابطشان آنقدر سرد شود که ماهها با همدیگر حرف نزنند، روابط جنسی نداشته باشند، تک نفره غذا بخورند، حضور همدیگر را در یک مکان تحمل نکنند و در آخر ممکن است کارشان به درخواست طلاق بکشد. طلاق طلاق مسایل شخصی ، اجتماعی و اقتصادی فراوانی را پیش میآورد. اشخاصی که زندگی مشترکشان متلاشی میشود، نسبت به مردم عادی آمادگی بیشتری دارند که از نظر جسمی ، روانی ، خواب و تغذیه" اختلال پیدا کنند یا به سو مصرف الکل و مواد روی آورند. در کنار آثار مخرب طلاق بر زن و مرد "فرزندان" نیز از پیامدهای طلاق والدینشان متاثر میشوند. بطور کلی طلاق گیرندگان در ایجاد ارتباط با فرزندان خود دشواری پیدا میکنند، بخصوص آنها از کسی که از نظرشان مقصر اصلی طلاق باشد، متنفر میشوند. با این وجود سوال اصلی این است که از بین روابط طولانی پرتنش زن و شوهر و طلاق کدام یک بر فرزندان اثر مخرب تری دارد؟ تحقیقات با در نظر گرفتن کل جامعه به سو طلاق رای میدهد. تاثیر تعارضات خانوادگی بر روابط والدین با فرزندان اختلافات والدین با فرزندانشان (بویژه مواردی که همراه با توهین ، تحقیر ، ضرب و شتم باشد) به احساس عدم امنیت روحی و جسمی ، تنفر (همراه با احساس گناه) ، خشم از والدین و رفتارهای نابهنجار اجتماعی (از قبیل سو مصرف مواد ، فرار از خانه ، اقدام به خود کشی یا خود زنی) منجر میشود. بعضی مواقع موضع فرزندان موضع یاس و احساس پوچی بوده در خود خلا بزرگی احساس میکنند. این خلا همان نبود محبت و عواطف والدین است و این زمینه ساز قبول عواطف دروغین همراه با نیتهای شوم دیگران میشود. |
|
دندان و شخصیت آدم |
20 نکته برای عزیز شدن شما نزد دیگران
۱-سلام دادن را تو آغاز کن زیرا سلام موجب اطمینان طرف مقابل می شود.
۲-تبسم کن زیرا تبسم طرف مقابل را سحر می کند و قلبش را می نوازد. ۳-به طرف مقابل خود اهمیت ده و از او تقدیر کن و با مردم آنگونه برخورد کن که دوست داری با تو برخود کنند. ۴-در شادی های مردم شریک شو. ۵-نیازهای مردم را برآورده کن زیرا بدین ترتیب به قلبشان راه می یابی .نفس ها با برآورده کردن نیازها پر می شود . ۶-از لغزشها درگذر و در روح و روان خود تسامح نشان بده . ۷-در جستجوی شگفتی ها باش ودر پی آنها باش که باعث کسب دوستی و جذب قلوب می شود . ۸-در هدیه دادن بخیل نباش اگر چه قیمت آن کم باشد زیرا ارزش معنوی آن بیشتر از ارزش مادی است . ۹-دوست داشتن را به طرف مقابل اظهار کن زیرا کلمات دوست داشتنی به قلب ها نفوذ می کند . ۱۰-در پی نصیحت مردم باش بگونه ای که آبروی مخاطب نرود . ۱۱-با دیگران در حد توجه شان صحبت کن زیرا افراد میل دارند که در مدار توجه شان کسی با آنها گفتگو کند. ۱۲-خوشبین باش و بشارت را در دور و بر خود پخش کن . ۱۳-اگر دیگران کار خوبی انجام دادند از آنها تعریف کن زیرا ستایش در نفس اثر می گذارد اما در تعریف زیاده روی نکن . ۱۴-کلمات خود را برگزین تا جایگاه تو بالا رود زیرا کلمه ی نیکو بهترین وسیله برای نوازش قلبهاست . ۱۵-با مردم متواضع باش زیرا انسانها از کسی که احساس برتری می کند متنفر هستند . ۱۶-در پی صید عیوب دیگران مباش بلکه به اصلاح عیوب خود مشغول باش . ۱۷-هنرسکوت را بیاموز زیرا مردم کسی را که به آنها گوش می دهد دوست دارند . ۱۸-دائره دانش خود را وسیع گردان و درهر روز دوست تازه ای بدست آور. ۱۹-تلاش کن که تخصص و توجهات خود را متنوع تر سازی ،این کار موجب آن میشود که هم دائره علم تو افزایش یابد و هم تعداد دوستانت . ۲۰-اگر کار خوبی برای شخصی انجام دادی منتظر عوض آن نباش |
شخصیت شناسی از روی دست خط
http://up.alamto.com/m/img/dastkhat.jpg کسى که کلمات را با فاصله و باز مى نویسد خیلى راحت با دیگران رابطه برقرار کرده و خیلى ساده و بى تکلف و مستقیماً به دیگران نزدیک مى شود. کسانى که خطى نامرتب دارند احتمالاً در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند. آزادى شخصیتى براى آن ها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند کسانى دست خط مرتب و خوانایى داشته باشند مى توان این طور برداشت کرد که آن ها خودشان را بسیار کنترل مى کنند و دوست ندارند به راحتى شخصیت خود را لو بدهند. حتى گاهى اوقات برایشان مشکل است که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب مى کنند. کسى که خیلى پررنگ مى نویسد و قلم را زیاد فشار مى دهد احتمالاً علاقه زیادى به مخالفت کردن با دیگران دارد؛ چرا که احساس قدرت و اعتماد به نفس زیادى مى کند و دوست دارد روى دیگران اعمال نفوذ کند و به همین خاطر شخصیت افراد را درست درک نمى کند. کسانى که خیلى کمرنگ مى نویسند احتمال این که فردى حساس و دلسوز باشند بسیار زیاداست و موقعیت دیگران را حتى بیشتر از خودشان درک مى کنند و این امکان نیز وجود دارد که قادر به اثبات حرف خودشان نباشند و خیلى راحت ضربه مى خورند و وقتى دیگران از آن ها انتقاد مى کنند خیلى سریع از موضع خودشان عقب نشینى مى کنند. کسانی که خیلى کند و آهسته مى نویسند به سرعت قادر به نشان دادن عکس العمل نیست؛ این افراد احتمالاً به زمان بیشترى براى ابراز عقیده خود نیاز دارند. افرادى که آهسته مى نویسند از نظر خلق و خو اغلب اشخاصى ملاحظه کار و محتاط هستند و در نتیجه به زمان بیشترى براى فکر کردن و فهمیدن نیاز دارند و در ابراز احساساتشان هم کند هستند و اغلب دوست دارند هیچ تصمیمى نگیرند تا این که یک تصمیم غلط بگیرند. کسانی که دست خط تند و شتابزده اى دارند احتمالاً افرادى کم حوصله هستند و از اتلاف وقت خسته مى شوند و از نظر خلق و خو بسیار لحظه اى هستند.. سریع درک مى کنند و در نشان دادن رفتار و احساساتشان چندان پایدار نیستند و اغلب به دلیل شتابزدگى در تصمیم گیرى دچار لغزش و خطا شده و از این که در آرامش به حرف هاى دوستانشان گوش کنند خسته مى شوند. کسانی که دست خط ساده اى دارند و خیلى ابتدایى مى نویسند در روابط با دیگران ترجیحاً واقع گرا و با تدبیر هستید و نمى توانید قبول کنید که گاهى باید با دیگران کنار بیایید و به آن ها توجه کنید و همچنین اطرافیان به ندرت از آن چه درون شما مى گذرد آگاهى پیدا مى کنند. کسانی که دست خطى زیبا و پررنگ و لعابى دارند این امکان وجود دارد که گاهى به شدت رسمى برخورد کرده و خیلى مفصل و با علاقه درباره مسایل دلخواهتان حرف بزنند و این احتمال نیز وجود دارد که درخواسته ها و تمایلاتتان پرتوقع و رویایى باشند. اگر شما خود را داراى دست خط ریزى مى بینید و بسیار کوچک مى نویسید احتمالاً شما توانایى هاى خود را دست کم مى گیرید و خودتان را از آن چه واقعاً هستید کمتر ارزیابى مى کنید و ممکن است گاهى تنگ نظر و خرده گیر باشید. اگر درشت مى نویسید این احتمال وجود دارد که خودتان را زیادى بزرگ و مهم جلوه داده و گاهى بسیار با اعتماد به نفس و از موضع قدرت رفتار مى کنید. اگر کسى دست خط شکسته اى دارد و حروف را زوایه دار و شکسته مى نویسد فردى بسیار با اراده مى باشد و در کارهایش حد وسط را قبول ندارد و به همین علت اهل سازش و مصالحه نیست و اغلب به همین خاطر که وسط را دوست ندارد از دیگران خسته مى شود و تصمیمى نمى گیرد چون دوست ندارد راه اشتباه را انتخاب کند. اگر فردى دست خط ملایم و کشیده اى دارد آدمى چند بعدى است و مى تواند مشکلاتش را از زوایاى مختلف بررسى و درک کند. برایش تنوع مهم است و گاهى احساس مى کند استعدادهاى زیادى دارد و نمى تواند هیچ کدامشان را به درستى شکوفا کند. ممکن است فردى زود رنج باشد و به ندرت علیه برداشت ها و انتقادات دیگران از خود دفاع کند. اگر کلمات را در هم و فشرده مى نویسید احتمالاً شما فرد راحتى نیستید و در جمع خودتان را کنارى مى کشید و مى خواهید کنترل خود را از دست ندهید. از برقرارى رابطه با دیگران خوشتان نمى آید و گاهى دوست ندارید خود را فردى خوش فکر نشان بدهید. اغلب بعد از دیگران ابراز عقیده مى کنید و عقیده خود را مى گویید واین به این علت است که قدرى محتاط هستید. کسى که کلمات را با فاصله و باز مى نویسد خیلى راحت با دیگران رابطه برقرار کرده و خیلى ساده و بى تکلف و مستقیماً به دیگران نزدیک مى شود. گاهى به راحتى از کوره درمى رود و با این کار ممکن است به حریم شخصى دیگران تجاوز کند و این به این علت است که او ارزشى به خوددارى کردن و کنترل خود نمى دهد، اما انسانى کوشا و باطراوت است که سریع تصمیم گرفته و با کارهاى خود به دیگران خدمت مى کند . احتمالاً در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند. آزادى شخصیتى براى آن ها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند |
تاثیر فرزند چندم خانواده بودن در شکل گیری شخصیت
آیا فکر می کنید اینکه فرزند چندم خانواده باشید، می تواند بر شکل گیری شخصیت شما تاثیر گذار باشد؟ *تک فرزندان* نقاط مثبت: این افراد همان ها هستند که دنیا را متحول می کنند. افرادی تکلیف-گرا، مرتب و منظم، با وجدان و وظیفه شناس، و بسیار قابل اطمینان می باشند. آنها عاشق واقعیت، افکار و اندیشه ها، و جزئیات هستند. و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند. نقاط منفی: یکی از خصیصه های منفی این افراد سرسختی و خشونت شدید آنهاست. کمی کینه ای و پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشتباهاتشان سر باز میزنند. به هیچ وجه انتقادپذیر نیستند. در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذ پذیرند که احساساتشان خیلی زود جریحه دار می شود. *فرزندان اول خانواده* نقاط مثبت: آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند. احتمالاً رئیس جمهورها، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند. فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند: پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو. هر دو یکسان هستند فقط از متدهای مختلفی استفاده می کنند. معمولاً فرزندان اول خانواده، افرادی ایرادگیر، مشکل پسند، و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائلند. افرادی وقت شناس، منظم، و با کفایتند که دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود. از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید. نقاط منفی: معمولاً این افراد کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس به نظر می آیند. گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند، تهدید کننده و رعب آور هستند. چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند، به دیگران اطمینان کمی دارند. ریاست مآب، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند. *فرزندان وسط خانواده* نقاط مثبت: فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها “آرامش به هر قیمتی” است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند. مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند. نقاط منفی: نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند. از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند. *فرزندان آخر خانواده* نقاط مثبت: افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند. هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند. افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند. از ریسک کردن واهمه ای ندارند. نقاط منفی: خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خود گرا هستند. معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعیشان از رابطه، که تصور می کنند در همه ی رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند. اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است |
من فرزند وسط خانواده م
خدایش چیزایی که نوشته بود خیلی خیلی شبیه شخصیت منه دلیل نوشتنشم همین بود دوستان خواهشا بگید که نوشته های پست قبلی شبیه شما هست یا نه |
ترنم جان خیلی قابل اعتماد نیست...منبع هم ذکر نشده.
اولین روانشناسی که از بحث ترتیب تولد را مطرح کرد آدلر بود... فرزند اول و ودوم و آخر و تک فرزند را تا حدی خصوصیاتش را بیان کرد... من از کتاب شولتز این مطلب خوندم....آدلر شاگرد فروید بود و در حوزه روانکاوی قرار دارد..طرفدارن زیادی هم دارد اینجا را هم میتونی ببینی.... مباحثی پیرامون نظریه آلفرد آدلر پست چهارم مطالعه کن:) |
شناخت شخصیت از نحوه دست دادن افراد
هنگام دست دادن رازهایی ازشخصیت نهفته است که یک روانشناس معروف به نام « یان اولت روم » قادر به کشف آن شده است .وی به دنبال تحقیقات طولانی ،به این نتیجه رسیده است که انسان ها به هفده شکل باهم دست می دهند . که هرکدام بیانگر روحیه ، حالات و شخصیت کسی است که دست می دهد .که مادراینجا به تعدادی ازآنها اشاره می کنیم :
فردی که هنگام دست دادن ، دست شما را دردو دستش جای می دهد : کسی که چنین کاری می کند ، حاضربه کمک رساندن به افرادی است که نیازمند کمک هستند. اودوست دارد با افراد ارتباط نزدیک برقرار کند. خیلی سریع باافرادی که به تازگی با آنان آشنا شده رابطه دوستی برقرار می کند واحتیاج به جلب محبت ،دوستی وغمخواری دیگران دارد. فردی که درموقع دست دادن ازشما فاصله می گیرد: چنین شخصی به تنهایی بیشتر علاقه دارد وانزوا طلب است . دوست ندارد به کسی نزدیک شود ویا رابطه عاطفی برقرار کند. بیشتر ترجیح می دهد مراقب کارهای خود باشد وبه کاردیگران دخالتی نکند فردی که هنگام دست دادن کمترازحد معمول ، دست شما رامی فشارد : این شخص معمولا احساسات خود را پنهان می کند ودوست دارد تنها باشد معمولا عصبانیت خود را پنهان می کند قدرت نشان دادن نارضایتی خود را ندارد احتیاج به رابطه عاطفی با کسی ندارد ،اما اگرکسی ازاویاری بطلبد با کمال میل به کمک می شتابد . فردی که هنگام دست دادن ، بیشتر ازحد معمول دست شما را می فشارد : چنین شخصی دارای توانایی های رهبری است وبه راحتی رهبری جمعی را به عهده می گیرد. درمیان جمع، سعی درنشان دادن شخصیت وتوانایی خود دارد وتلاش می کند نظردیگران را به این مساله جلب کند. فردی که به هنگام دست دادن شما را به طرف خود می کشد : چنین شخصی دوست دارد به همه کمک کند .دوستان زیادی دراطراف خود دارد .خیلی به سرعت باب دوستی ر ابا دیگران باز می کند ،ودرمیان جمع همیشه مورد توجه است چنین شخصی البته به کمک دیگران هم احتیاج دارد. فردی که تنها با انگشتان خود دست می دهد : چنین شخصی علاقه ای به دمخور شدن با کسی را ندارد .می خواهد همیشه درعالم خود تنها باشد. نه باکسی کاری دارد ونه می خواهد کسی با اوکاری داشته باشد. فردی که هنگام دست دادن شما را به عقب هل می دهد : چنین فردی تنهایی را ترجیح می دهد. دوست دارد درتنهایی خویش باشد وکسی باوی کاری نداشته باشد. چنین شخصی به راحتی می تواند رهبری گروهی را به عهده بگیرد،اما تمام کارها را به شیوه موردعلاقه خودانجام می دهد. فردی که به هنگام دست دادن ،دست شما رابیشتر ازحد معمول نگه می دارد : چنین شخصی خیلی علاقه به دوست پیداکردن دارد .دوست دارد که دیگران به اوتوجه داشته باشند و به اوکمک کنند فردی که به هنگام دست دادن چند باردست شما را بالا وپایین می برد: اوفردی است که به سرعت رابطه دوستانه با دیگران برقرار می کند سعی می کند درجمع نقطه مرکزی باشد ،به همین دلیل با میل ، رهبری جمع رابه عهده می گیرد .چنین شخصی ازخود انتظار زیاد داشته وسعی می کند زندگی خوب ومرفهی داشته باشد |
Hello Again!
مطالبش تقریبا همش به من می خورد! اماکلا به نظرم تو موضوعات روانشناسی هر آدمی برای خودش یک استثناست! جالب بود مرسی |
دندان و شخصیت !!!
دندان های مرتب، منظم و ریز ... دندان های پیشین (سانترال) بزرگ تر ... دندان های نامرتب ... دندان های مرتب اما با فاصله .... هر کدام چه شخصیتی را بازگو میکند ؟ دندان های مرتب، منظم و ریز : تداعی کننده یک چهره مهربان، ساده، قانع و با گذشت است. عواطف و احساسات قوی و مهربانی در لبخند آن ها کاملا نمایان است. چهره ای آرام و دلسوز دارند. به آینده امیدوارند و از اعتماد به نفس بالایی برخوردار هستند. وقتی دندان های پیشین (سانترال) بزرگ تر هستند: نشان دهنده فردی ماجراجو، شلوغ، پر احساس، در عین حال دقیق، منظم، مقتدر، جسور، جاه طلب و کنجکاو که قبل از انجام هر کاری بارها و بارها جوانب کار را می سنجد به گونه ای که گاهی اوقات خود نیز خسته می شود. از روابط اجتماعی قوی و مناسبی برخوردار است. دندان های نامرتب: بیان کننده شخصیتی خجالتی و کمرو اما مصمم و قاطع که به مسایل پیرامون خود نگاهی عمیق دارد. ترجیح می دهد افکار جدیدی در خانواده پایه گذاری کند. زیاد اهل مسافرت نیست. به دوستی های ماندگار نیز پایبندی ندارد، ولی پشتکار زیادی دارد. شدیدا خواهان تنوع و جاه طلب است. دندان های مرتب اما با فاصله: فرد قابل اعتماد و پشتیبانی قوی برای اعضای خانواده، دقیق، نکته سنج و دارای قدرت تحمل بالا است. بیشتر مواقع برای حل مشکلات ترجیح می دهد به تنهایی مسایل خود را حل کند. خیلی اهل ریسک نیست. ترجیح می دهد آهسته و پیوسته حرکت کند. با این حال پشتکار و مداومت است که همواره او را به جلو می برد. احساس مسئولیت قوی و عجیب نسبت به خانواده و دوستان و آشنایان و همکاران و حتی همسایه ها، از او موجودی صبور و مهربان می سازد. به خوبی می تواند سخنرانی کند، بحث و استدلال کند و دیگران را متقاعد کند. |
دندان و رابطه ش با شخصیت :76:
ما در ترتیب و شکل دندان هایمان چه نقشی داریم :confused::confused: و رابطه ش با شخصیت انسان چیه :39: حالا میشه شکل و ترتیب دندان هایمان عوض کنیم در نتیجه میشه شخصیت مان عوض کرد :35::35: ترنم جان مرسی از اینکه در اینجا فعالیت میکنی..عزیزم ممنون میشم منابعی که برای مطالبت ارسال میکنی بزاری .....:53::53: |
آیا شما حوصله اطرافیان تان را سر می برید؟ نشانه های افراد کسل کننده!
|
5 کاری که افراد موفق، متفاوت انجامشان می دهند
|
دشمنان زندگی زناشویی از دیدگاه روانشناسان • 1. تماشای تلویزیون تلویزیون قاتل عشق است. در این مورد هیچ شکی نداشته باشید! حتیکاملا توصیه می شود که شام خوردنجلوی تلویزیون را ممنوع کنید. هر شب غذا خوردن جلوی تلویزیون به همراهگویندگان نمیگذارد حواستان به همسرتان و فرزندانتان باشد، از آن گذشتهآنقدر جلوی تلویزیون به تماشای فیلم مشغول بودهاید که وقتی به رختخوابمیروید، حتی دیگر وقت ندارید با هم حرف بزنید و از حال یکدیگر باخبرشوید. تنها چاره کار این است که این دشمن را از زندگی عاشقانه بیرونبیندازید! برای آنکه در این کار زیاد سختگیری نکرده باشید، میتوانیدموافقت کنید که در هفته، بعضی از شب ها تلویزیون خاموش باشد. البته فراموشنکنید که تلویزیون در رابطه ی میان والدین وفرزندان نیز بعضا نقش های مخرب زیادی دارد. • 2. خانهنشینی ممکن است به خاطر تلویزیون و یا بنا به دلایلی، دیگر بیرون نروید! البتهحتمالازم نیست که رستوران های آنچنانی بروید و یا از همسرتان چنین انتظاری راداشته باشید. چرا که به هر حال اصل قضیه این است که شما اوقاتی را با هم وبه بهترین شکل سپری کنید. حالا می توانید غذایی که در منزل تهیه کرده ایدرا به پارک ببرید و یا اینکه اگر می توانید به رستورانی که در آن خاطره هایخوشی داشته اید، بروید. فراموش نکنید که نباید با هزینه تراشی های بیمورد، به گونه ای متحمل هزینه بشوید که دیگر نخواهید به رستوران بروید. اگرهم به سینما علاقه دارید و از آن لذت می برید، می توانید با تفاهم بر رویفیلم خاصی، از تماشای آن لذت ببرید. فراموشنکنید که صله ی رحم را همواره در برنامه های خودتان بگنجانید. مبادا طوریرفتار کنید که ببینید دیگر از گردشهای دونفره و شبنشینیهای رمانتیک خبرینیست! باید دوباره آن حال و هوا را به دستآورید و به اتفاق یکدیگر ازخانه بیرون بزنید! حالا که به تازگی از شر تلویزیون خلاص شدهاید، سعی کنیدکه توجه به همسرتان، تلویزیون جدید شما باشد! • 3. هدر دادن ساعات اضافی دیگر دیر از سر کار به خانه برنگردید! نه تنها برای خودتان وقت ندارید بلکهعلاوه بر آن خستگی و عصبانیتتان را با خود به خانه میآورید که حقیقتاهیچ کار خوشایندی برای فرزندان و همسرتان نیست! تنها کافی است که کار،تمام زندگیتان را به خود مشغول کند، به سرعت تنها موضوعی میشود که از آندر خانه حرف میزنید. بسکنید! سعی کنید به حد کافی زود به خانه برگردید تا قبل از شام کمی وقتبرای خودتان و یا با هم بودن داشته باشید. به شرطی که طبق همان اصل اول، دراین مدت جلوی تلویزیون ولو نشوید! و خصوصا برای آنکه توجه بیشتری بهیکدیگر داشته باشید، هر ازگاهی کار را از یاد ببرید. به عنوان مثال میتوانید تصور کنید که هر گاه به خانه بر می گردید، همانطور که جوراب هایخودتان را از پایتان خارج می کنید، تمام مسائل فکری بیرون از خانه تان راهم از ذهنتان خارج کرده و آن ها را درون جوراب هایتان بریزید. • 4. عدم رسیدگی به وضع ظاهر فکر نکنید چون دیگر زن و شوهر هستید و چندین سال از زندگی مشترکتانمیگذرد، باید نسبت به وضع ظاهرتان بیخیال شوید! چرا که در روایات اسلامیهم نسبت به این که هر کدام از زن وشوهر خودش را برای همسرش آراسته کند، تاکیدات و سفارشات بسیار فراوانیوجود دارد. پس بهتر است که دست از شوریدگی و نامرتب بودن بردارید،موهایتان را ژولیده و درهم رها نکنید، از ریختوپاشکردن در خانه خودداریکنید و بهخودتان برسید! همسرتان مطمئنا شما را همانگونه که هستید دوستدارد، با اینحال چرا سعی نمیکنید خود را به بهترین شکل نشان دهید؟ به اینترتیب به او نشان میدهید که حضور او و تاثیری که بر او میگذارید برایتانمهم است! • 5. بیتوجهی یکی دیگر از دشمنان بزرگ زن و شوهرها، بیتوجهی است. در اینجا منظور ازتوجه کردن گل خریدن و یا هدیه دادن نیست بلکه تنها نگاه کردن به همسرتاناست که گاهی می تواند خیلی بیشتر از آنچه که تصور می کنید، تاثیر خوبی درزندگیتان بگذارد. زمانیکه همسرتان آرایشگاه رفته و یا کت جدیدی خریده است بهاو توجه نشان دهید؛ بهخصوص زمانی که او را شیک و زیبا میبینید و یاوقتی که او با تعریفهای بجا و مناسبش شما را تحتتأثیر قرار میدهد، ازاو تعریف کنید. زیرا تعریف و تمجیدها همیشه خوشایند هستند، اما تنهازمانیکه درست و بجا بهکار برده شوند. • 6. حسادت بیهوده دست از پاییدن و سینجیم کردن همسرتان بردارید زیرا زندگی مشترک بر اساساعتمادی دو جانبه بنا میشود. شک و بدگمانیهای بیش از حد شما، در نهایتاو را به ستوه آورده و به سمت فرد دیگری هل میدهد! پس مواظب باشید که بادست خودتان، عشقتان را نابود نکنید. • 7. عدم توجه به خانواده همسر نه، مطمئنا تمام خانوادههای همسر آنگونه که در فیلمها بهصورت منفی نشانداده میشوند، نیستند. پس سعی کنید که از تلقین منفی به ذهنتان کاملا دوریکنید و این باور را درخودتان تقویت کنید که تفاهم بین همسر و خانواده شما اغلب میتواند گرم وصمیمانه باشد. اما نکته مهم آن است که بدانید زمانیکه این تفاهم به حدکافی وجود دارد، چیزی را به همسرتان تحمیل نکنید. چنانچه احساس میکنید کههمسرتان از رفتوآمدهای آخر هفته کمکم خسته میشود به او اصرار نکنیدآخر هر هفته برای ناهار با خانواده شما باشد و البته این قاعده در موردمیهمانیهای همکاران و دوستان قدیمی نیز صدق میکند. • 8. نبود برنامه ریزی تشکیل خانواده به معنای گذراندن زندگی بدون در نظرگرفتن آینده نیست. شماباید به اتفاق هم آیندهتان را بسازید. از برنامههای کوتاهمدت (مکانی کهتعطیلات را در آنجا میگذرانید، خرید اتومبیل و…) گرفته تا برنامههایبزرگتر (بچهدارشدن، عازم شهر دیگری شدن و…) بیدرنگ در مورد آیندهتان و اینکه چگونه باآن روبهرو میشوید فکر کنید. این عمل روابط شما را منسجمتر و شور و شوقپیشروی در زندگی را در شما شعله ور میکند! • 9. سکوت بدون دلیل مطمئناعدم گفتوگو برای زندگی زناشویی مضر است. این امر بنا به دلایل مختلفاغلب ناشی از کمبود وقت و یا بیتوجهی زن و مرد نسبت به یکدیگر است که دربالا از آنها نام بردهایم. با اینحال، معمولا گفتوگو میان زن و مرد صورتمیگیرد، اما هیچیک از طرفین به حرفهای یکدیگر گوش نمیدهند… در اینحالت، موضوعی را با هم مطرح کنید و سعی کنید حقیقتا حرف طرف مقابلتان رابفهمید. درصورت نیاز، بیدرنگ از یک رواندرمانگر کمک بگیرید. البتهناگفته نماند که متاسفانه بعضی از زن و شوهرها، حرف هایی می زنند که اگرسکوت کنند و آن ها را نگویند، بسیار برای آن ها بهتر است… پس حالا تصمیم وتشخیص آن که چگونه سکوت زندگی را بشکنید، با خودتان است. |
شخصیت شناسی حالب با میوه شب یلدا
|
شخصیت شناسی با درختان یا فال درخت
شخصیت شناسی با درختان یا فال درخت |
روانشناسی حیوانات یا فال حیوانات
شخصیت شناسی با حیوانات یا فال حیوانات |
دستـخط و ارتـباط با شخصیـت انـسان
|
روانشناسی شخصیت از نوع خواب
شخصیت افراد از نوع خوابیدنشان
آیا می دانید طرز خوابیدن شما نشان دهنده ی شخصیت شماست؟جهت پی بردن به شخصیت درونی خود ،با توجه به طرز خوابیدنتان جواب این سئوال را می یابید. |
اکنون ساعت 08:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)