پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ و تاریخ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=121)
-   -   نوروز و بهار در شعر و ادب پارسی (http://p30city.net/showthread.php?t=9893)

ساقي 03-17-2010 04:38 PM

عيد آمد و آن ماه دل افروز نيامد
 
عيد آمد و آن ماه دل افروز نيامد



عيد آمد و آن ماه دل افروز نيامد
دل خون شد و آن يار جگر سوز نيامد


نوروز من ار عيد برون آمدى از شهر
چونست که عيد آمد و نوروز نيامد
مه مى طلبيدند و من دلشده را دوش
در ديده جز آن ماه دلافروز نيامد
آن ترک ختائي بچه آيا چه خطا ديد
کامروز علي رغم بدآموز نيامد
خورشيد چو رسمست که هر روز برآيد
جانش هدف ناوک دلدوز نيامد
تا کشته نشد در غم سوداى تو خواجو
در معرکه‌ى عشق تو پيروز نيامد



:53:


خواجو

behnam5555 03-18-2011 07:08 PM

قصيده در وصف بهار - سعدي شيرازي

بامدادان كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

صوفى، از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
كه نه وقت است كه در خانه بخفتى بيكار

بلبلان، وقت گل آمد كه بنالند از شوق‏
نه كم از بلبل مستى تو، بنال اى هشيار

آفرينش همه تنبيه خداوند دل است‏
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار

كوه و دريا و درختان همه در تسبيح‏اند
نه همه مستمعى فهم كند اين اسرار

خبرت هست كه مرغان سحر مى‏گويند
آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار

هر كه امروز نبيند اثر قدرت او
غالب آن است كه فرداش نبيند ديدار

تا كى آخر چون بنفشه سر غفلت در پيش‏
حيف باشد كه تو در خوابى و، نرگس بيدار

كه تواند كه دهد ميوه الوان از چوب؟
يا كه داند كه برآرد گل صد برگ از خار؟

وقت آن است كه داماد گل از حجله غيب‏
به درآيد، كه درختان همه كردند نثار

آدمى زاده اگر در طرب آيد نه عجب‏
سرو در باغ به رقص آمده و بيد و چنار

باش تا غنچه سيراب دهن باز كند
بامدادان چون سر نافه آهوى تتار

مژدگانى، كه گل از غنچه برون مى‏آيد
صد هزار اقچه بريزند درختان بهار

باد گيسوى درختان چمن شانه كند
بوى نسرين و قرنفل برود در اقطار

ژاله بر لاله فرود آمده نزديك سحر
راست چون عارض گلبوى عرق كرده يار

باد بوى سمن آورد و گل و سنبل و بيد
در دكان به چه رونق بگشايد عطار؟

خيرى و خطمى و نيلوفر و بستان افروز
نقشهايى كه درو خيره بماند ابصار

ارغوان ريخته بر دكه خضراء چمن‏
همچنان است كه بر تخته ديبا دينار

اين هنوز اول آذار جهان افروز است‏
باش تا خيمه زند دولت نيسان و ايار

شاخها دختر دوشيزه بالغ‏اند هنوز
باش تا حامله گردند به الوان ثمار

عقل حيران شود از خوشه زرين عنب‏
فهم عاجز شود از حقه ياقوت انار

بندهاى رطب از نخل فرو آويزند
نخلبندان قضا و قدر شيرن كار

تا نه تاريك بود سايه انبوه درخت‏
زير هر برگ چراغى بنهند از گلنار

سيب را هر طرفى داده طبيعت رنگى‏
هم بدان گونه كه گلگونه كند روى، نگار

شكل امرود تو گويى كه ز شيرنى و لطف‏
كوزه چند نبات است معلق بر بار

آب در پاى ترنج و به و بادام، روان‏
همچو در پاى درختان بهشتى انهار

گو نظر باز كن و، خلقت نارنج ببين‏
اى كه باور نكنى فى الشجر الاخضر نار

پاك و بى عيب خدايى كه به تقدير عزيز
ماه و خورشيد مسخر كند و ليل و نهار

پادشاهى نه به دستور كند يا گنجور
نقشبندى نه به شنگرف كند يا زنگار

چشمه از سنگ برون آرد و، باران از ميغ‏
انگبين از مگس نحل و در از دريا بار

نيك بسيار بگفتيم درين باب سخن‏
و اندكى بيش نگفتيم هنوز از بسيار

تا قيامت سخن اندر كرم و رحمت او
همه گويند و، يكى گفته نيايد ز هزار

آن كه باشد كه نبندد كمر طاعت او؟
جاى آن است كه كافر بگشايد زنار

نعمتت، بار خدايا، ز عدد بيرون است‏
شكر انعام تو هرگز نكند شكر گزار

اين همه پرده كه بر كرده ما مى‏پوشى‏
گر به تقصير بگيرى نگذارى ديار

نااميد از در لطف تو كجا شايد رفت؟
تاب قهر تو نداريم خدايا، زنهار!

فعلهايى كه زما ديدى و نپسنديدى‏
به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار

حيف ازين عمر گرانمايه كه در لغو برفت‏
يارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار

درد پنهان به تو گويم كه خداوند منى‏
يا نگويم، كه تو خود مطلعى بر اسرار

سعديا، راست روان گوى سعادت بردند
راستى كن كه به منزل نرسد كج رفتار



behnam5555 03-18-2011 07:17 PM


http://www.samenblog.com/uploads/t/tagvim/5459.jpg



برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز

مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز

چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز

بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز

جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز

نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز

منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين کوز

دريغا عيش اگر مرگش نبودي
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز


سعدي


behnam5555 03-18-2011 07:20 PM



http://www.rooz8.com/catch/data/a10068/L00908243585.jpg


بهار را باور کن

باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن


( فریدون مشیری)

behnam5555 03-18-2011 07:29 PM




http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1.../26022_724.jpg



بهار می خندد

باهار گولور -( اسماعیل جمیلی )

باهار گولور بولاغ گولور گول گولور
گول گؤزه لیم گولر اولسون حیاتین
گول چیچیین گولوشویله عومور سور
خوش گؤرویله سئوینجینی آل ساتین
*
سئوگیمیزین اسن سرین یئل ایله
آرزوموزون فیدانلاری گول آچیر
سئودامیزین سازدا هارای تئل ایله
داغ دالیندان اومود گونو نور ساچیر
*
قارا قیشدیر داملا داملا اریین
آیدین دورو بولاغلارا عشق اولسون
قارانلیقدیر اولدوز اولدوز چوروین
یانارسؤنمز چراغلارا عشق اولسون
*
یئرسیز یئره دیره نسه ده قارا قیش
آرزی یازی کؤنلوموزده یازلانیر
پوهره وئرن گول چیچکلی هر ناخیش
سازیمیزدا سؤزوموزده نازلانیر
*
اؤزگور یازین آرزیسیدیر یاشانیر
توتساق اسیر آنا وطن قوینوندا
بیزیم اولان گله جکدیر بویلانیر
گونش کیمی هر گئجه نین سونوندا
*
بیزیم یازدا یاللی گئدر دورنالار
قوجاق قوجاق چیچک آچار چمنده
آنا دیلده دوداقلاردان بال دامار
آزاد ائلیم آزاد یاشار وطن ده

**********

ترجمه :
بهار می خندد

بهار می خندد ، چشمه می خندد ، گل می خندد
زیبایم بخند تا زندگی ات سراسر شادی باشد
بخند که همراه با شادابی گل زندگی ات بگذرد
با زیبائیها شادی را از آن خود کن
با نسیم خنک عشق مان
غنچه های آرزویمان باز می شود
با تارهای موسیقی عشق مان
نور امید از پشت کوهها روشنی می بخشد
آنچه قطره قطره ذوب می شود ، زمستان سیاه است
درود بر چشمه های صاف و زلال
تاریکی است که مثل ستاره تکه تکه می پوسد
درود بر چراغهای روشن جاودان
حتی اگر زمستان تیره برزمینهای بی صاحب چنگ بزند
بهار آرزو در دلمان شکوفه می کند
نقش و نگار شاخه جوان هر گلی
در ساز و ترانه مان ناز می کند
آرزوی بهار زیبای آزادی است که
در آغوش وطن اسیر و گرفتار
آینده ای که متعلق به ماست سرک می کشد
در پایان هر شب تیره ای
در بهار ما درناها یاللی می رقصند
روی چمنها گلها دسته دسته می رویند
از لبها عسلی به نام زبان مادری می چکد
.ایل ازادم ... در وطن آزاد زندگی می کند

**********************

باهار گولور سن ده گولوم گول باری

گول گتیرسین عمرون گونون گول باری
غمین دردین قارا دؤنسون اریسین
یاز گتیرسین سئودامیزین پریسین
قادا قورخو غم دومانی قووولسون
درد وئرنلر درد ایچینده بوغولسون
کوسگون گولوش دوداغ ایله باریشسین
یئنی گونلر آرزیمیزدان دانیشسین
گلسین ائله سئوگی سئوینج آنلاری
گوله دولسون یوردوموزون باهاری
آشیق دئسین گؤزه ل له مه داغلارا
جان جان دئییب جان ائشید سین یار یارا
وصال گلسین هجران دمی سوووشسون
آنا دیار اؤزگورلویه قوووشسون
پوهره وئرسین قیزیل گوللر دوستاقدان
آدیم سانیم جان قورتارسین یاساقدان
آنا دیلده بولبول دئسین سؤزونو
اؤز عطریله گول تانیتسین اؤزونو
یوردوموزون آرزی یازین اؤزلوروک
ائل شنلییین ائل بایرامین گؤزلوروک

**********************

ترجمه :

بهار می خندد ، تو هم بخند گلم
بخند تا عمرت یر از گل شود
غم و دردت همانند برف آب شود
بهار پریزاد عشقمان را به ارمغان بیاورد
گرد و غبار ترس و بلا زدوده شود
مسببان درد ، خود در چنگال درد غرق شوند
خنده و شادی ، با لبها آشتی کند
روزهای خوش آینده با آرزوهای شیرینمان همدم شود
دوستی و عشق به ملتمان برگردد
بهار دیاریمان پر از گل و شکوفه شود
عاشق در دل کوهها نغمه سرائی کند
یار با دلدارش گل بگوید و گل بشنود
وصال از راه برسد و هجران رخت بربندد
وطنم به آزادی برسد
گلهای سرخ محبوس جوانه بزنند
اسم و رسمم جانم را از ممنوعه ها برهاند
بلبل به زبان مادری نغمه سرائی کند
گل با عطر خود ، خود را بشناسد
منتظر بهار آرزوی مردم هستیم
منتظر عید و شادی مردم هستیم

*******************

behnam5555 03-18-2011 07:31 PM



مي ترسم قمر گل

بهار دارد مي آيد

و تو غصه هايت يكي يكي سبز مي شود

غصه هايي كه با بهار مي آيند و بي بهار كنار تو مي مانند

مي دانم قمر گل ...مي دانم

هيچ آبي اينهمه كهنگي را از لباس هايت نمي شويد و آنهمه حسرت را از

چشمهايت.

...هنوز هفت سين خانه ات سئوالهايي ست بي جواب...

شايد هفت سئوال !

دلت گرفته است مثل چهار شنبه سوري پارسال..

.تو ترقه نداشتي

و بغض هايت يكي يكي مي تركيد

و....دلت تا بهاري ديگر خواهد گرفت !

تو تابستاني هم نخواهي داشت. وقتي دوستانت از دريا ميگويند . و تو به ياد

چشمهايت خواهي افتاد...

هميشه سهم تو از پشت ويترين ها فقط يك آه بود

و بهار هم هيچوقت از پشت پنجره ي تو

سبز نبود

مي ترسم قمر گل.. مي ترسم

پرده هاي پشت پنجره ترا ببلعد
.
و ماه تنها بماند..

مي ترسم قمرگل....

(شاعرگرانقدررضوان ابوترابی)



behnam5555 03-18-2011 07:34 PM




http://forum.persiantools.com/image....ine=1204632708

بهار آمد كه هر ساعت رود خاطر ببستاني
بغلغل در سماع آيند هر مرغي بدستاني

دم عيسي است پنداري نسيم باد نوروزي
كه خاك مرده بازآيد درو روحي و ريحاني

بجولان و خراميدن درآمد سرو بستاني
تو نيز اي سرو روحاني بكن يك بار جولاني

به هرگوئي پريروئي بچوگان ميزند گوئي
تو خود گوي زنخ داري، بساز از زلف چوگاني

بچندين حيلت و حكمت گوي ازهمگنان بر دم
بچوگاني نمي افتد چنين گوي زنخداني

بياراي باغبان سروي ببالاي دلارامم
كه ياري من نديدستم چنين گل در گلستاني

تو آهو چشم نگذاري مرا از دست تا آنگه
كه همچون آهو از دستت نهم سر در بياباني

كمال حسن رويت را صفت كردن نمي دانم
كه حيران باز مي مانم چه داند گفت حيراني

وصال تست ا گر دل را مرادي هست و مطلوبي
كنارتست اگر غم را كناري هست و پاياني

طبيب از من بجان آمد كه سعدي، قصه كوته كن
كه دردت را نمي دانم برون از صبر درماني



behnam5555 03-18-2011 07:36 PM



http://www.caam.rice.edu/%7Efran/images/fmpcal27.jpg
فريدون مشيري
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحال روزگار …
خوش بحال چشمه ها و دشتها
خوش بحال دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نيمه باز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحال جان لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب …
ای دل من، گرچه در اين روزگار
جامهء رنگين نمی‌پوشی به كام
بادهء رنگين نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد تهی است
ای دريغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما» اگر کامی نگيريم از بهار …
گر نکوبی شيشهء غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ …





behnam5555 03-18-2011 07:37 PM



مي خواستم به پاي تو تقديم جان کنم
بختم چنين نخواست که کاري چنان کنم‏

چون ساغر بلور شکستم به خاره سنگ
تا در تو از اسف اثري امتحان کنم‏

گفتي که حيف! گفتمت آري، ولي هنوز‏
دارم غنيمتي که تو را شادمان کنم‏

بر خرده هام گر نگري هر شکسته را‏
در پرتو نگاه تو رنگين کمان کنم

جز ساعد شکسته چه مي آيدم به کار
تا با نواي عشق، ني از استخوان کنم!‏

دير آمدي، اگر چه بهارم ز شاخه ريخت
شادا خزان که ميوه تو را ازمغان کنم

مي خواهمت، که خواستني تر ز هر کسي
کو واژه اي که ساده تر از اين بيان کنم؟

تنها نه من که يار دگر نيز خواهدت
مي باش از آن او که تحمل توان کنم‏

تلخ است دوست داشتن و واگذاشتن
زان تلخ تر که رنجه دل ديگران کنم

با آن که نغمه خوان توام، اي بلند سبز‏
بگذار در درخت دگر آشيان کنم


سيمين بهبهاني


behnam5555 03-18-2011 07:39 PM



http://www.seemorgh.com/images/iContent/1387/time.jpg

علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست

طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکرآن را که زمین از تب سرما برخاست

این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟

چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست

طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لل لالا برخاست

موسم نغمه‌ی چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست

بوی آلودگی از خرقه‌ی صوفی آمد سوز
دیوانگی از سینه‌ی دانا برخاست

از زمین ناله‌ی عشاق به گردون بر شد
وز ثری نعره‌ی مستان به ثریا برخاست

عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
که دل زاهد از اندیشه‌ی فردا برخاست

هر دلی را هوس روی گلی در سرشد
که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست

گوییا پرده‌ی معشوق برافتاد از پیش
قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست

هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فکند
بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست

هرکجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست

با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست

سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

به سخن گفتن او عقل زهردل برمید
عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست

روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست

سعديا تا كي از نامه سيه كردن بس
كه قلم را به سر از دست تو سودا برخواست


سعدی

behnam5555 03-18-2011 07:41 PM

http://www.jamejamonline.ir/Media/im...0934568223.jpg
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین

آستین بر دست پوشید از بهاربرگ شاخ
میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین

باد گل‌ها را پریشان می‌کند هر صبحدم
زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین

نوبهارازغنچه بیرون شد به یک تو پیرهن
بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین

این نسیم خاک شیرازست یا مشک ختن
یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین

بامدادش بین که چشم از خواب نوشین برکند
گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین

گرسرش داری چو سعدی سربنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین

behnam5555 03-18-2011 07:46 PM



باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود

باغ همچون كلبه بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود

روي بند هر زميني حله چيني شود
گوشوار هر درختي رشته گوهر شود

چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني به ناز
گه برون آيد زميغ و گه به ميغ اندر شود

افسر سيمين فرو گيرد زسر كوه بلند
بازمينا چشم و زيبا روي و مشكين سر شود


عنصري

behnam5555 03-18-2011 07:47 PM



http://media.farsnews.com/Media/8802...21097_L600.jpg

برافكند اي صنم ابر بهشتي
زمين را خلعت ارديبهشتي

بهشت عدن را گلزارماند
درخت آراسته حور بهشتي

جهان طاوس گونه گشت ديدار
به جايي نرمي و جايي درشتي

زمين برسان خون آلوده ديبا
هوا برسان نيل اندوده مشتي

بدان ماند كه گويي از مي و مشك
مثال دوست بر صحرا نبشي

زگل بوي گلاب آيد ازآن سان
كه پنداري گل اندر گل سرشتي

به طعم نوش گشته چشمه آب
به رنگ ديده آهوي دشتي

چنان گردد جهان هزمان كه گويي
پلنگ آهو نگيرد جز به كشتي

بتي بايد كنون خورشيد چهره
مهي كو دارد از خورشيد پشتي

بتي رخسار او همرنگ ياقوت
م‍ئي برگونه جامه كنشتي

دقيقي چارخصلت برگزيدست
به گيتي در زخوبيها و زشتي

لب بيجاده رنگ و ناله چنگ
مي چون زنگ و كيش زرد هشتی


دقيقي مروزي(طوسي)


behnam5555 03-18-2011 07:50 PM



http://tebyan-zn.ir/images5/img/3113...a72ab79537.jpg


رودكي سمرقندي
آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
با صد هزار زينت و آرايش عجيب

شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود
گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب

چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد
لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب

نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب

آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار
و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كثيب

خورشيد ز ابر تيره دهد روي گاه گاه
چونان حصاريي كه گذر دارد از رقيب

يك چند روزگار جهان دردمند بود
به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب

باران مشك بوي بباريد نو بنو
وز برف بركشيد يكي حله قصيب

گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت
هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب

لاله ميان كشت درخشد همي ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضيب

بلبل همي بخواند در شاخسار بيد
سار از درخت سرو مر او را شده مجيب

صلصل بسر و بن بر با نغمه كهن
بلبل به شاخ گل بر بالحنك غريب

اكنون خوريد باده و اكنون زييد شاد
كه اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب



behnam5555 03-18-2011 07:52 PM


http://www.karoon.com/services/hafez...shrine_new.jpg


ز کوى يار مي آيد نسيم باد نوروزى
از اين باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى

چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى

ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزى

به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانى
به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بياموزى

چو امکان خلود اى دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزى و بهروزى

طريق کام بخشى چيست ترک کام خود کردن
کلاه سرورى آن است کز اين ترک بردوزى

سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى

ندانم نوحه قمرى به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمى دارد شبانروزى

مي اى دارم چو جان صافى و صوفى مي کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزى

جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اى شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازى و گر سوزى

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقى که جاهل را هنيتر مي رسد روزى

مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى

نه حافظ مي کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
ز مدح آصفى خواهد جهان عيدى و نوروزى

جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزى






behnam5555 03-18-2011 07:56 PM



مولانا جلال الدين محمد بلخي

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد

ز سوسن بشنو اي ريحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد

گل از نسرين همي‌پرسد که چون بودي در اين غربت
همي‌گويد خوشم زيرا خوشي‌ها زان ديار آمد

سمن با سرو مي‌گويد که مستانه همي‌رقصي
به گوشش سرو مي‌گويد که يار بردبار آمد

بنفشه پيش نيلوفر درآمد که مبارک باد
که زردي رفت و خشکي رفت و عمر پايدار آمد

همي‌زد چشمک آن نرگس به سوي گل که خنداني
بدو گفتا که خندانم که يار اندر کنار آمد

صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگي به ره بري چو تيغ آبدار آمد

ز ترکستان آن دنيا بنه ترکان زيبارو
به هندستان آب و گل به امر شهريار آمد

ببين کان لکلک گويا برآمد بر سر منبر
که اي ياران آن کاره صلا که وقت کار آمد







behnam5555 03-18-2011 07:57 PM


http://media.farsnews.com/Media/8712...60171_L600.jpg
حسين منزوي
عيد گلت خجسته، گل بي خزان من!‏
ياس سپيد واشده دربازوان من!

بادبهاري كزسرزلف تو مي وزد ‏
باگل نوشته نام تورا، برخزان من

ناشكري است جزتو مهرتوازخدا
چيزدگربخواهم اگر، مهربان من

باشادي تو شادم وباغصه ات غمگين
آري همه به جان تو بسته است جان من

هنگامه مي كند سخنم درحديث عشق
واكرده تاكليد تو، قفل زبان من

بگشاي سينه تاكه درآئينه گل كنند
باهم اميد تازه وبخت جوان من

دستي كه مي نوشت براوراق سرنوشت
پيوست داستان تو با داستان من

گل مي كند به شوق تو شعرم دراين بهار
اي مايه شگفتي واژگان من

اما، مرانمي رسد ازراه عيدگل
تابوسه ي تو گل نكند بردهان من


behnam5555 03-18-2011 08:03 PM



مولانا جلال الدين بلخي(ايراني)

امروز روز شادي و امسال سال گل
نيكوست حال ما كه نكو باد حال گل

گل را مدد رسيد زگلزار روي دوست
تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل

مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ
از كرّ و فرّ و رونق لطف و كمال گل

سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران رسيد گل از بهر داد ما
زان مي دريم جامه به بوي وصال گل

گل آنجهاني است نگنجه درين جهان
در عالم خيال چه گنجد خيال گل

گل كيست؟ قاصديست ز بستان عقل و جان
گل چيست؟ رقعه ايست ز جاه و جمال گل

گيريم دامن گل و همراه گل شويم
رقصان همي رويم به اصل و نهان گل

اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست
زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل

زنده كنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند بر كنيد شما پر و بال گل

مانند چار مرغ خليل از پي وفا
در دعوت بهار ببين امتثال گل

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
مي خند زير لب تو به زير ظلال گل


behnam5555 03-18-2011 08:06 PM



http://www.worldtrek.org/odyssey/mid...es/omar_bg.jpg

حكيم عمر خيام
بر چهره ی گل نسيم نوروز خوش است

بر طرف چمن روی دلفروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گويی خوش نيست

خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است

--------------------------------------------------------------------------------

مي نوش كه عمر جاوداني اين است

خود حاصلت از دور جواني اين است

هنگام گل و باده و ياران سرمست

خوش باش دمي كه زندگاني اين است


-------------------------------------------------------------------------------

با دلبركي تازه تر از خرمن گل
از دست مده جام مي و دامن گل

زان پيشترك كه گردد از باد اجل
پيراهن عمر ما چو پيراهن گل




behnam5555 03-18-2011 08:07 PM




http://www.nimatullahi.org/files/ima.../Master005.jpg

دكتر جواد نور بخش - ديوان نوربخش

نوبت زاهد گذشت دوره عاشق رسيد
ماه مغارب برفت، مهر مشارق رسيد

مغبچه گان مژده باد عهد مغان تازه شد
رفت مجاز از ميان گاه حقايق رسيد

اي شده مجنون عشق شادي مستانه كن
راه مخالف بزن،‌ بخت موافق رسيد

پير خرابات عشق، عازم ميخانه شد
گاه سماع است و حال عاشق صادق رسيد

خيل خراباتيان سوي طرب رو كنيد
دست بكوبيد و دف، ذوق دقايق رسيد

باد بهاران وزيد، فصل خزان درگذشت
كبك خرامان شود، فصل شقايق رسيد

زمزمه نوش نوش مي شنود نوربخش
دوره زاهد گذشت، نوبت عاشق رسيد






behnam5555 03-18-2011 08:12 PM


http://pwuts.ir/img/images/9dgd.jpg

جهان از باد نوروزي جوان شد
زمين در سايه سنبل نهان شد

قيامت مي كند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنه آخر زمان شد؟

ز رنگ سبزه و شكل رياحين
زمين گويي به صورت آسمان شد

صبا در طره شمشاد پيچيد
بنفشه خاك پاي ارغوان شد

بهار آمد بيا و توبه بشكن
كه در وقتي دگر صوفي توان شد

ز رنگ و بوي گل اطراف بستان
تو پنداري بهشت جاودان شد

وليكن اوحدي را برگ گل نيست
كه او آشفته بوي فلان شد

اوحدي مراغه اي


behnam5555 03-18-2011 08:12 PM



بوی گل نرگس؟
- نه،
که بوی خوش عيد است!
شو پنجره بگشا،
که نسيم است و نويد است.
رو خار غم از دل بکن، ای دوست،
که نوروز
هنگام درخشيدن گلهای اميد است.
بر لالهء از برف برون آمده بنگر،
چون روی تو، کز بوسه من سرخ و سپيد است.
با نقل و نبيدم نبود کار، که امروز
روی تو مرا عيد و لبت نقل و نبيد است.
گر با دل خونين، لب خندان بپسندی
با من بزن اين جام، که ايام، سعيد است!


فريدون مشيری


behnam5555 03-18-2011 08:14 PM





نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان گویی بتخانه فرخار شده است
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای چمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا
کبک ناقوس زن وشارک سنتورزنست
فاخته نای زن و بط شده طنبور زنا
پرده راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده باده زند قمری بر نارونا
کبک پوشیده یکی پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل، دو بر پیرهنا
پوپویک پیکی، نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا
فاخته راست به کردار یکی لعبگرست
در فکنده به گلو حلقه مشکین رسنا
از فروغ گل اگر اهرمن آید به چمن
از پری باز ندانی دو رخ اهرمنا
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد بمثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
چونکه زرین قدحی در کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی به میان پرنا
وان گل نار بکردار کفی شبرم سرخ
بسته اندر بن او لختی مشک ختنا
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر
که زبانش بود از زرٚزده در دهنا
وان گل سوسن ماننده جامی ز لبن
ریخته معصفر سوده میان لبنا
ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست
مرغکانند عقیقین زده بر بابزنا
لاله چون مریخ اندر شده لختی به کسوف
گل دو روی، چو بر ماه سهیل یمنا
چون دواتی بسدینست خراسانی وار
باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا
سال امسالین نوروز طربنا کترست
پار و پیرار همیدیدم انودوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست اکنون
از موافق شدن با دولت بوالحسنا

منوچهري دامغاني

behnam5555 03-18-2011 08:15 PM



رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد
ز ميوه‌هاي بهشتي چه ذوق دريابد
هر آن که سيب زنخدان شاهدي نگزيد
مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب
به راحتي نرسيد آن که زحمتي نکشيد
ز روي ساقي مه وش گلي بچين امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد
چنان کرشمه ساقي دلم ز دست ببرد
که با کسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد
من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت
که پير باده فروشش به جرعه‌اي نخريد
بهار مي‌گذرد دادگسترا درياب
که رفت موسم و حافظ هنوز مي‌نچشيد

؟

behnam5555 03-18-2011 08:16 PM



بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد
شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد
کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسی گردد
مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد
دلی آمد دلی آمد که دل ها را بخنداند
میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد
کفی آمد کفی آمد که دریا در از او یابد
شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد
کجا آمد کجا آمد کز این جا خود نرفتست او
ولیکن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد
ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد
و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید
رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد

؟

ساقي 03-17-2013 05:31 PM

نوروز و بهار در شعر و ادب پارسی
 
چونست حال بستان،ای باد نوبهاری؟
کز بلبلان برآمد،فریاد بیقراری

ای گنج نوشدارو،با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را،مجروح میگذاری

یا خلوتی برآور،یا برقعی فرو هل
ورنه به شکل شیرین،شور از جهان برآری

هر ساعت از لطیفی،رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید،باران نوبهاری

عودست زیر دامن،یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان،بنمای تا چه داری؟

گل نسبتی ندارد،با روی دلفریبت
تو در میان گلها،چون گل میان خاری

وقتی کمند زلفت،دیگر کمان ابرو
این میکشد به زورم،وان میکشد به زاری

ور قید میگشایی،وحشی نمی گریزد
دربند خوبرویان،خوشتر که رستگاری

زاول وفا نمودی،چندانکه دل ربودی
چون مهر سخت کردم،سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید،بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم،اندر امیدواری

ترسم نماز صوفی،با صحبت خیالت
باطل بود که صورت،بر قبله مینگاری

هر درد را که بینی، درمان و چاره ای هست
درمان درد سعدی،با دوست سازگاری





...


اکنون ساعت 04:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)