![]() |
گور بابای چرچیل!
|
.:: ماجرایی که بر بنده گذشت ::.
ماجرای بنده و بادمجان ( داستان طنز )
رتبه شغلی بنده در اداره چندین سال است که روی چهار Stop کرده و Play نمیکند ، درواقع دوسالی میشود که درانتظار ارتقاء به رتبه پنج هستم ، چون از نظر حقوق ومزایا ، تغیرات زیادی در زندگیمان بوجود می آورد . ولی متاسفانه تا آقای مدیرکل تائید نفرمایند ، این امر انجام نمی گیرد . تابه حال چندین نامه سرگشاده و سرنگشاده برای جناب مدیر کل نوشته ام ، ولی انگاراین نامه هارا فقط من خوانده ام و عیال ، چون هیچ واکنشی ازطرف جناب مدیرکل دیده نشده است. دیگر نا امید شده بودم ، تا اینکه روزی در منزل خواهرم موضوع را با شوهرخواهرم آقا منصور در میان گذاشتم ،آقا منصورنام مدیر کل را پرسید گفتم، فلانی ، آقامنصورگفت : - نادر فلانی ؟ گفتم : آره اسمش نادره ، می شناسیش ؟ گفت : همون که صورتش اینطوریه هیکلش اونطوریه ؟ گفتم : آره آره خودشه . منصور زد زیر خنده وگفت : - ما بهش می گفتیم ناناز ، چهار سال تو جبهه باهم بودیم ، چه روزهایی رو با هم گذروندیم ، شنیده بودم تو یه اداره مدیر شده ، پس مدیرکل اداره شماست . قند تو دلم آب شد ، با خوشحالی گفتم : منصور جان اگرناناز و میشناسی ترو خدا یه کاری برای من بکن ، الان دوساله ترفیع من عقب افتاده . منصوربا اطمینان گفت : خیالت راحت باشه کارت ردیفه ، ما با هم خیلی رفیق و نداریم . دیگه تو پوست خودم نمی گنجیدم . دست وپام از خوشحالی به لرزه افتاده بود ( آّب در خانه و ما گرد جهان می گشتیم ) گفتم : - منصورجان ، پس یه لطفی درحق ما بکن ، یه نامه ای ، سفارشی ، چیزی بده من ببرم پیشش تا کارمو انجام بده . آقا منصور گفت : - نامه و سفارش نمی خواد ، فقط برو بهش بگومنصور گفت «بادمجون » . حیرت زده پرسیدم : - چی ؟ من برم به جناب مدیر کل بگم « بادمجون » . منصور خندید و گفت : - آره بابا ،ما با هم این حرفهارو نداریم ، تو جبهه انقدر سربه سرش می گذاشتیم که نگو . گفتم : - خوب شما با هم ندارید ، من روم نمیشه برم بهشون بگم « بادمجون » . http://37.cache-hardy.skyrock.net/37...87173931_1.jpg منصور با خنده گفت : - آخه ناناز از بادمجون بدش می اومد ، مام هی سر بسرش میگذاشتیم بهش میگفتیم « بادمجون » گفتم : - خوب پس یه بادمجون نامه براش بنویس . آقا منصورمصمم و جدی گفت : - نیازی به نامه نداره ، شماره مستقیمشو به من بده ، بعد خودت برو دفترش ، هروقت خواستی وارد اتاقش بشی یه پیامک به من بزن ، تا من یه تلفن بادمجونی بهش بکنم و کارت رو ردیف کنم . از خوشحالی پریدم سروصورت آقا منصور رو غرق بوسه کردم ( بی خیاله آنفولانزای خوکی و مرغی وگوسفندی ) . ** ** ** ** ** ** ** ** ** شماره تلفن مستقیم جناب مدیر کل رو به آقا منصور دادم و خودم بعد از گرفتن وقت در دفتر منشی مدیر کل به انتظار نشستم . ( از شما چه پنهان ، برای بیشترگرم کردن قضییه یه دونه بادمجون هم خریده درجیب بغلم گذاشتم شاید لازم بشه ) . خانم منشی فرمودند آماده باشید برای رفتن به دفترجناب مدیر کل . فوری یه پیامک به آقا منصور زدم. http://dc200.4shared.com/img/2203435...697479&sizeM=7 چند لحظه بعد وارد دفتر مجلل جناب مدیر کل شدم ، یک سلام و یک تعظیم جانانه نثارشان کردم ، تا آمدم سر صحبت را باز کنم ، تلفن جناب مدیر کل به صدا در آمد، فهمیدم که آقا منصور ه ، با خوشحالی رفتم کنار میز شان و در حالیکه آماده بیرون آوردن بادمجان از جیبم بودم ، منتظر ماندم تا آقا منصور سفارشات لازمه را انجام دهد . نمیدانم آقامنصور چی به جناب مدیر کل می گفت ، که جناب مدیر کل مدام می گفت : - نه ... نگو .....نه نه .....نگو نگو ..... فهمیدم قضییه بادمجان مطرح شده ، فرصت را مغتنم شمرده بادمجان را از جیب بیرون آورده وجلوی چشمان از حدقه در آمده جناب مدیرکل به حرکت و چرخاندن آن پرداختم . ( حالا نگو طرفی که با جناب مدیر کل حرف میزد ، آقا منصور نبود ، بلکه شخصی بود که داشت خبر فوت مادر جناب مدیرکل را بهشان میداد ، ومن بعدها فهمیدم ) جناب مدیر کل ناراحت و عصبانی گوشی را گذاشته و به من نگاه کرد و گفت : - بله آقا ...؟ من هم از همه جا بی خبر در حالیکه بادمجان را در هوا می چرخاندم ، با ریتم گفتم : بادمجان . . . . بادمجان . . . . بادم........ چشمتان روز بد نبیند ، بادمجان سوم را نگفته ، آنچنان بادمجانی زیر چشمم سبز شد که بعد از دوماه هنوز کبودی آن از بین نرفته ، وارتقاء رتبه نیز به مدت دوسال به تعویق افتاد .:eek: وحالا من مانده ام و آقا منصور . . . . . اگر دستم بهش برسه یک بادم . . . . ( ببخشید یک لحظه عصبانی شدم ) .:102: طنزنویس قدیمی |
"خب طنز یه مطلب خنده دار و در کل آموزنده"
خب شما با چه هدفی کار را شروع کردی و تا چه اندازه موفق بوده اید ؟چرا؟ |
انواع دماغ (بینی), طنز
انواع دماغ (بینی), طنز
تا حالا با خودتون فکر کردین چند نوع دماغ (بینی) داریم؟ http://iranian.fi/engine/data/emoticons/7.gif ۱. معروف ترین نوع به منقار طولی معروفه که بعد از مراجعه به متخصص های مهربان نوع دوست و ... تومان پول دادن و ۱۱ ساعت اتاق عمل و کلی سوهان زدن آخرش یه چیزی میشه گفت. http://iranian.fi/engine/data/emoticons/4.gif ۲. بینی پرانتزی که همیشه چیز مهمی توشه http://iranian.fi/engine/data/emoticons/83.gif ۳. بعضی ها هم واسه اندازه گرفتن طولی اونا آدم متر کم میاره http://iranian.fi/engine/data/emoticons/38.gif ۴. بعضی بینی ها کلا قناصن و بعد شونصد تا عمل آدم میبینه فقط دوتا سوراخ رو صورتشه (مرحوم مایکل جکسون) اون وقت آدم مجبوره کلاس بذاره تا آخر عمر ماسک بزنه ، آنفولانزای خوکی هم نمی گیره http://iranian.fi/engine/data/emoticons/15.gif ۵. بعضی ها هم کلا تیز بینی هستن( که همون بهشون میگن آدم تیز بینیه) http://iranian.fi/engine/data/emoticons/4.gif http://iranian.fi/engine/data/emoticons/83.gif ۶. بعضی بینی ها هم کلا به لطف دلسوزان زیبایی پلاستیک یه نموره سر بالا می زنن و تا فرق سر آدم از روبر دید داره خوبه ها آدم نمی تونه هیچ چیزو اون طوری قایم کنه http://iranian.fi/engine/data/emoticons/68.gif ۷. و حالا به زیبا ترین نوع بینی ها رسیدیم مثل بینی خودم و همه بچه های انجمن که آخر نرمال و میزون و عروسکیه http://iranian.fi/engine/data/emoticons/83.gif http://iranian.fi/engine/data/emoticons/4.gif مو لا درزشم نمیره چون اگه بره عطسه میزنه http://iranian.fi/engine/data/emoticons/5.gif یه مدل دیگه هم بود که ترسیدم حالتون بد شه همون مدلی که که بعد عمل می تونن یه دل سیر به اقوام آبگوشت بدن ولی بعد از مدتی قلنبه بر میگرده سر جاش و داستان ادامه داره http://iranian.fi/engine/data/emoticons/23.gif http://iranian.fi/engine/data/emoticons/4.gif |
شما خوشه چندین؟
در مراسم خواستگاری
مادر دختر: خوب آقا زاده به سلامی تو خوشه چندن؟ مادر پسر: راستش اس ام اس زده گفتن خوشه3 ولی قراره اعتراض كنه بذارنش توخوشه2 مادر دختر: ما اصلا رسم نداریم داماد تو خوشه پایین تر از سه باشه، از الان گفته باشم... درصف نانوایی مشتری به شاطر: خدا بهت بركت بده شاطر! شاطر: دعا كن تو خوشه یك بذارنم. در اداره كارمند خوش شانس به همكاران: آقایون خوشه سومی، حاجی تون تو خوشه یك رفته، خلاصه تعارف نكنین، پول مول خواستین درخدمتیم. در آرایشگاه زنانه شمسی خانم: شوهرم به اداره آمار اس ام اس زده، گفتن شما تو خوشه چهارین! فخری خانم: این كه چیزی نیس. شوهر من اس ام اس زده به اداره آمار كه اگه واسه یارانه پول كم آوردین، عددشو بفرستین تا چكشو بكشم! در پیاده رو دستفروش: كوپن، بن كارمندی، عكس، پاسور، خوشه ... __________________ |
ظنز
- به نظر شما ، چرا ۹۹در صد آقایان از همسرشان می ترسند ؟!
الف ) چون خانوم ها ناخن بلند دارند ولی آقایان ندارند ! ب ) چون خانوم ها کفش پاشنه ۱۵ سانتی دارند ولی آقایان ندارند ! ج ) چون خانوم ها جیغ دلخراش دارند ولی آقایان ندارند ! د ) چون خانوم ها اگر با استفاده از مهمات فوق هم زورشان به شوهرشان نرسد ، فقط کافیست سرشان را از پنجره بیرون کنند و از مردم کمک بخواهند تا ظرف ایکی ثانیه ، 15 مرد قلچماق به طرف شوهرشان حمله ور شوند ، ولی آقایان اگر بمیرند هم کسی به دادشان نمی رسد ! 2- چرا آقایان زمانیکه با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری را دارند ، می گویند خانوم ها مقدمند و اجازه می دهند که اول همسرشان از در عبور کند ؟! الف ) چون حدس می زنند که پشت در ، یک دره ای ، خندقی ، گودالی ، چیزی باشد ! ب ) چون احتمال می دهند که از لب پنجره بالای در ، یک گلدان سنگی در حال سقوط باشد ! ج ) چون گمان می کنند که پشت در ، یک حیوان درنده و گرسنه باشد ! د ) چون می ترسند که اگر آنها زودتر بروند خانومشان در را پشت سر آنها ببندد و دیگر هم باز نکند ! 3 - شما فکر می کنید که اگر روزی همسر مردی از طبقه شصتم ساختمانی سقوط کند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرد و در هوا معلق بماند ، این مرد برای نجات همسرش چه اقدامی انجام خواهد داد ؟! الف ) سریعا با استفاده از اره برقی در صدد جدا نمودن میله از ساختمان بر می آید ! ب ) یک عدد سوسک و یا موش را بر روی دست همسرش می گذارد ! ج ) یک طناب پوسیده را برای بالا کشیدن همسرش به طرف او می اندازد ! د ) با به خطر انداختن جان خودش ، هر طور که شده همسرش را نجات می دهد و سپس اینبار طوری او را هل می دهد که دیگر به هیچ عنوان نتواند دستش را به جایی بند کند ! 4– چرا معمولا در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانوم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی می باشند ؟! الف ) چون ۵ دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت کرده است ! ب ) چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانوم دستکاری شده بوده تا عمل نکند ! ج ) چون در اینگونه تصادفات ، راننده حتی الامکان سعی کرده که خودرو اش از سمت راست با خودروی روبرویی برخورد کند ! د ) چون بعد از سانحه مشخص شده که علت تشدید جراحات وارده به خانوم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایل نامعلوم توسط فردی ناشناس در زیر صندلی او تعبیه شده بوده تا با کوچکترین ضربه ای منفجر شود ! |
زرنگتر از اصفهانیهای عزیز
|
راههای دو باره زن گرفتن (طنز، مخصوص آقایان)
|
دخترها ازسال 1230 تا سال 1400 هجری شمسی
|
روش های شوهر پیدا کردن
|
اکنون ساعت 04:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)