در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود |
غم دل چند توان خورد كه ايام نماند
گونه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن |
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد |
اينجا همه پيوسته تو را ميخوانند
لب تشنه و خسته تو را ميخوانند اي ابر بهار، بر سر باغ ببار گلهاي زبان بسته تو را ميخوانند |
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گويد
که گفته سخنت ميبرند دست به دست |
شنيده ام سخني خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت |
الا اي پير فرزانه مكن منعم زميخانه
كه من در ترك پيمانه دلي پيمان شكن دارم |
آنچه فرزانه به آزادي و زنهار، نگفت
من ديوانه به زنجير و به زندان گويم |
فکر ای هم وطنان در ره آزادی خویش
بنمایید که هر کس نکند مثل من است |
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد |
اکنون ساعت 10:10 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)