پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

abadani 06-03-2009 03:18 PM

مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم

ساقي 06-03-2009 03:28 PM

در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌کنی

abadani 06-03-2009 03:30 PM

گر دست دهد كه آستينش گيرم
ور نه بروم بر آستانش ميرم

mary.f 06-03-2009 03:30 PM

گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم

ساقي 06-03-2009 03:32 PM


مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

abadani 06-03-2009 03:40 PM

دست از مس وجود چو مردان حق بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي

mary.f 06-03-2009 03:46 PM

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

abadani 06-03-2009 03:48 PM

بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر
كز آتش فراقت دود از كفن برايد

mary.f 06-03-2009 03:50 PM

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

abadani 06-03-2009 04:09 PM

بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست

mary.f 06-03-2009 04:15 PM

سوی من لب چه می گزی که مپرس
لب لعلی گزیده ام که مپرس

abadani 06-03-2009 04:17 PM

درد عشقي كشيده ام كه مگوي
زهر هجري چشيده ام كه مپرس

ساقي 06-03-2009 05:26 PM

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

abadani 06-03-2009 05:30 PM

در بهاي بوسه اي جاني طلب
مي كنند اين دلستانان الغياث

ساقي 06-03-2009 05:38 PM

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

abadani 06-03-2009 05:41 PM

سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد...

دانه کولانه 06-03-2009 11:22 PM

به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز
ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست

NeGin 06-03-2009 11:40 PM

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

دانه کولانه 06-03-2009 11:47 PM

دیگر ای برگشته مژگان
از نگاهم رو مگردان
دین من, دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفت


این همه آشفته حالی ...
این همه نازک خیالی ...
ای به دوش افکنده گیسو
از تو دارم, از تو دارم
این غرور و عشق و مستی
خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو
از تو دارم, از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من .... درس وفا را
این تو بودی آشنا کردی به عشق .... این مبتلا را
من که این حاشا نکردم
از غمت پروا نکردم
دین من ، دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من ، سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را می شناسم
دیگر ای برگشته مژگان
از نگاهم رو مگردان
دین من, دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته

ساقي 06-04-2009 01:06 PM

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

abadani 06-04-2009 08:00 PM

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر


زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات

ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر


سینه گو شعله آتشکده فارس بکش

دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر


دولت پیر مغان باد که باقی سهل است

دیگری گو برو و نام من از یاد ببر...

deltang 06-04-2009 10:35 PM

سينه خواهم شرجه شرحه از فراغ

تا بگويم شرح درد اشتياق

بابا علی 06-07-2009 12:54 AM

که را گویم که با این درد جان سوز

طبیبم قصد جان ناتوان کرد

mary.f 06-07-2009 06:05 AM

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

ساقي 06-08-2009 04:41 PM


من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

abadani 06-08-2009 04:43 PM

دل شير دارد تن ژنده پيل
نهنگان بر آرد ز درياي نيل

ساقي 06-08-2009 07:15 PM


بی قراران تا بگیرند الفتی با یکدگر
چون سر زلفت دل ما را پریشان کرده اند

نقش با لعل لبش بستند نقاشان صنع
ای بسا خون در دل لعل بدخشان کرده اند

بیخود و مست و خرابم کرد یار از جرعه ای
تا چه افیون باز اندر باده یاران کرده اند

deltang 06-08-2009 07:33 PM

دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

mary.f 06-09-2009 01:26 PM

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

abadani 06-09-2009 01:29 PM

دل من همي داد گفتي گوايي
كه باشد مرا از تو روزي جدايي

mary.f 06-09-2009 01:32 PM

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

abadani 06-09-2009 01:38 PM

دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد
كرامت ان كسي يابد كه از تنها بپرهيزد

mary.f 06-09-2009 03:05 PM

دلدار كه گفتا به توام دلنگران است
گو مي رسم اينك به سلامت نگران باش

abadani 06-09-2009 03:11 PM

چون نيك نظر كرد چر خويش در آن ديد
گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه برماست

mary.f 06-09-2009 03:20 PM

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد

abadani 06-09-2009 03:21 PM

سلام خانم مري
مير ماه است و بخارا آسمان
ماه سوي آسمان آيد همي

mary.f 06-09-2009 03:36 PM

سلام و عرض ادب

زمين گشت روشن تر از آسمان
جهاني خروشان و آتش دمان

abadani 06-09-2009 03:38 PM

آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال بنام من ديوانه زدند

mary.f 06-09-2009 04:05 PM

من ديوانه چو زلف تو رها مي كردم
هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود

abadani 06-09-2009 04:19 PM

حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست

جان صد صاحب دل آن جا بسته یک مو ببین


اکنون ساعت 12:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)