حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت چ |
چگونه صبر كند اندرون مسكينم
به اختيار كه از اختيار بيرون است ج |
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید هلال عید در ابروی یار باید دید و |
ور چه بكوشي به جهد خويش و بگويي
ورچه كني تيز فهم خويش به سوهان... |
نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویههای غریبانه قصه پردازم غ |
غريبان را دل از مرگ تو خون است
دل خويشان نمي دانم كه چون است چ |
چسان از من گذشتي و رفتي
دل مرا ويران كردي و رفتي ل |
لبم از تشنگی خشکيد ، برطرف جوی... ف |
حرف انتخابي چيست بگوي
|
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد ع |
عمر برف است و آفتاب تموز
اندكي ماند و خواجه غره هنوز ب |
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است ت |
اين باغ نيازمند حرف انتخابي است
|
ت ت ت ت ................
|
تو را که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری ی |
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود س |
سعدي آن نيست كه هرگز ز كمندت بگريزد
چو بدانست كه در بند تو خوشتر ز رهايي خ |
خط عذار یار که بگرفت ماه از او خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او ی |
يكي درد و يكي درمون پسنده
يكي وصل و يكي هجرون پسنده... م |
من از درمون و درد و وصل و هجرون .... پسندم آنچه را جانون پسنده و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به ز |
وزان پس همه نامداران شهر
کسی کش بد از تاج وز گنج بهر |
ز بالا چو پی بر زمین برنهاد
بیامد فریدون به کردار باد آ |
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی هر جا که روی زود پشیمان به درآیی ش |
جناب ساقي آ عرض كردم
شاهي كه برو هيچ ملك چير نباشد شاهي كه شكارش بجز از شير نباشد ي |
جناب مهدي اينم واسه « آ »...... آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی گردون ورق هستی ما درننوشتی هر چند که هجران ثمر وصل برآرد دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی .... و اما اين براي « ي ».... یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان دل آزرده ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان ه |
هر چند كه پرورده اين خاك و گليم
در نزد كريمان دو عالم خجليم در روي زمين نيست چو ايران جايي ايران دل عالم است و ما اهل دليم سركار ساقي البته خواجوي كرماني بجاي ايران كرمان گفت و من ملي گرايم ديگر چه كنم ت |
حرف انتخابی؟؟
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم ن |
عرض كردم كه ت يك بار ديگر ببينيد
نچندان بخور كز دهانت برايد نچندان كه از ضعف جانت درايد دوباره ت |
اول که دیدم نبود...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ح |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو ساقي.... د |
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد س |
نقل قول:
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها اینم با س: سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند الف |
دعوا نكنيد حرف انتخابي چيه امروز مردم
|
اگر عطار عاشق بد سنایی شاه و فایق بد نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را ا |
اي سيم تن سياه گيسو
كز غصه سرم سپيد كردي ز |
ز این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها .... و |
و ندا خواهم داد
سيب آوردم سيب سيب سرخ خورشيد |
بازم شدت فراموش ... |
همون ش باشه خوبه فكر كنم
|
اکنون ساعت 03:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)