یک شبی با یاد تو بدرود خواهم گفت و رفت
خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت س |
سر حق بر ورق شـعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتـش به می صـاف مروق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان ن |
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را ی |
یارب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل ونسرین من است ش |
شب دراز نخفتم که دوستان گویند
به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام ع |
عجب علمی است علم هیئت عشق
که چرخ هشمتش هفتم زمین است ب |
بلبل باغ سرای صبح نشان میدهد
وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام ف |
فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان
چون راه گنج برهمه کس آشکارنیست ج |
چنین که دست خیالت گرفت دامن من
چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم ک |
کنون که می دمد ازبوستان نسیم بهشت
من وشراب فرح بخش ویارحورسرشت ن |
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم و |
وز دیده من بدین نهانی که تویی
وصاف تو را وصف نداند کردن ط |
طرف چمن و طواف بستان
بي لاله عذار خوش نباشد رقصيدن سرو و حالت گل بي صوت هزار خوش نباشد ................. ل :cool: |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست ج |
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق م |
مر حبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست ن |
نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت :p http://freesmile.ir/smiles/6021_LaieA_013.gif گ |
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت //... |
//... این چیه؟؟؟
|
//... این یعنی با هر کلمه ای که دوست داری به انتخاب خودت
|
پرکشيدن بر چشمانداز سوزان و
بر قلههای پربرف تا سرسبزیها: اینجا برمن است و حالا صداها در سرم گرد میآیند و در آن صدا يگانه میشوند: از آن شب که در اتاقی تاريک از دیدار خبر دادند. آری، به "برمن" باز میگردم و دیگر بار این دوریاست که بر دقايقِ دلواپسی افزوده میشود. نامهای که در هوا چرخید و من که نمیدانم چگونه بايد نوشت، آنجا که پاسخی نيست و حضور بی وقفهی شعر، دیگربار تنيده به وقایع موطن جوانی با نامهای و عکسی در روزنامه و تصویرش در اعتراضِ دانشجويان. ی :41: |
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است پ |
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم ز |
ز لب دوختن غنچه را زندگی ست
چو بشکفت زان پس پراکندگی ست د |
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا ج |
جانم بگیر و صحبت جانانه ام بخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست ک |
کمندش میدواند پای مشتاق
بیابان را نپرسد چند میلست م |
مرا با او توافق بوده وهست درون خانه بعثی در میان نیست د |
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا ذ |
ذلت ، ذلت ، ذلت این زندگی کبود این تلخ بنفش
زخمی ست که سالهاست بر دوش من است ن |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد غ |
غريبي بس مرا دلگير دارد
فلک بر گردنم زنجير دارد فلک از گردنم زنجير بردار که غربت خاک دامن گير دارد:p :p ز |
ز جام باده خاموش گویا
تو را بیخویش بنشاند خمش کن ج |
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید{شیت شدن} ه |
هر روز دلم به زیر باری دگر است در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است ف |
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد ی |
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد چ |
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود نرگس به هوای می قدح ساز شود ع |
علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را ذ |
ذروهٔ کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع راهروان وهم را راه هزار ساله باد ط |
اکنون ساعت 12:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)