من خود چه كسم كه وصل جويم از لطف توام همي كشاني |
يک کف گندم ز انباري ببين
فهم کن کان جمله باشد همچنين |
نشان عشق شد اين دل ز شمس تبريزي ببين ز دولت عشقش نشانه را چه شدست |
تواضع کن اي دوست با خصم تند
که نرمي کند تيغ برنده کند |
درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه اي يگانه باش چو بيخ و يگانه را چه شدست |
تو همي گويي که شب تا روز اندر طاعتم
پس نشان طاعتت بر روي چون دينار کو |
وانكس كه جدل ببست با تو با عمر عزيز جنگ دارد |
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
واکنون شدم چو مستان بر ابروی تو مایل |
لولي كه زرش نبود مال پدرش نبود دزدي نكند گويد پس ما چه خوريم آخر ما لولي و شنگولي بي مكسب و مشغولي جز مال مسلمانان مال كي بريم آخر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند وچنین هم نخواهد ماند |
در سايه ات اي درخت طوبي ماراست سعادت مكرر |
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای عشق جز تو پاک نیست |
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود |
در پي روزست شب وندر پي شاديست غم چون بديدي روز دان كز شب نتان كردن حذر |
روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
از بهر طلب بال و پر خويش بياراست |
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نيايد به گوش دل از غيب راز |
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند |
ديده بيناي مطلق در ميان خلق و حق از همه خلقش گزير و بر همه فرمان گزار |
روزگاری دل طلب جام جم از ما میکرد
{پپوله} انچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد |
درآري نيمه شب ناگه شرابي بگرداني كه اشرب ياحميمي |
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت |
تو را صبا مرا آب ديده شد غماز
وگرنه عاشق ومعشوق راز دارانند |
دل هیچ کس نمی سوزد برای حال غمناکم
مگر همان شمعی که می سوزد سر خاکم |
مع القصه چندي ببودم مقيم
به رنج و به راحت، به اميد و بيم |
من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین |
نمي گويم فراموشم مكن ،گاهي به ياد آور
اسيري را كه مي داني ،نخواهي رفت از يادش |
شبی زال بنشست هنگام خواب
سخن گفت بسیار ز افراسیاب |
بنده طالع خويشم كه در اين قحط وفا
عشق آن لولي سر مست خريدار من است |
تیغ که شبر فلکش نخجیر است
شمشیر وکیل آن شه کشور گیر است |
تو عاشق می شوی هر روز و حاشا می کنی هرشب
{پپوله} و من با آتش عشقت مدارا می کنم هر شب... |
بهر امتحان اي دوست گر طلب كني جان را
آن چنان برافشانم كز طلب خجل ماني |
يارب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست
كه مغيلان طريقش گل ونسرين من است |
تا تو مـــراد من دهي ، کـشتـه مــــرا فراق تو
تا تو به داد من رسي ، من به خدا رسيده ام |
مرا دلی است گرفتار خطه ی شیراز
زمن بریده خو کرده با تنعم و ناز |
زگريه مردم چشم نشسته در خون است
ببين كه در طلبت حال مردمان چون است |
تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کليدش به دلستانی داد |
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست دانند عاقلان که مجانین عشق را پروای قول ناصح و پند ادیب نیست |
تو را با حق آن آشنايي دهد
که از دست خويشت رهايي دهد |
اکنون ساعت 12:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)