شکوفه جون خوشحالم که عملت با موفقیت انجام شده و
خداروشکر مثل همیشه پر انرژی کنارمون هستی:):53::53: |
واقعا من هم خوش حالم که شکوفه جان
شاد و پر انرژی کنار ما هستی:):) امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی :53::53: |
سلام
شکوفه عزیز :53:خوشحالم که سلامتیتو مجددا به دست اوردی وبین ما هستی ارزوی بهبودی کامل برای تو عزیزم |
سلام به همه خوبید مهبا میبینم اومده به به دلم تنگیده بود
گیان مهرگان کجاست؟ همشهری های من خوبن؟ |
مینا جون بیاااااااااااااااااااااااااااا اا{قیژه}
یه بحثی تاپیکی .. چیزی را بنداز................................. بی تو بحث کردن نمیچسبه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه دلم برات تنگ شده ه ه ه ه ه پاک عاشقت شدم رف !:d |
سلام به همگی و دوست خوبم غزل :53::53:
غزل جان چطوری ..میخونم مطالبی که ارسال میکنی ... و لذت میبرم.. و اخرین مطلبی که در تاپیک درد و دل با خدا زدی خوندم... از اونی که نوشتی ...نمیدونم کیه ... ولی یاد مفهوم والد مهربون نظریه روانشناس اریک برن افتادم... من کتاب شفای کودک درون کار کردم...وقتی خودمو میکشم ...وقتی نقاشی میکنم..تو نقاشی هام یکی هست به اسم مینا کوچول :d و باهاش حرف میزنم ..به صحبت هاش گوش میدم ... خیلی حساسه .. بعضی جاها آسیب دیده ...و .....و..... یه تاپیکی هست به اسم نقاشی های خودمونو اینجا قرار بدیم و کارهای هنری سارا خانم خواهر ادمین هست ...که ادری جان یه نقاشی دوران کودکیشو ارسال کرده ...و گفتم خوش به حالش که از اون دوران نقاشی هاشو داره..منم دلم میخواست یه نقاشی از اون دوران داشته باشم... اما تا حدودی یادم می اید چی میکشیدم ...و الان با دست چپم و کتابی که گفتم میکشم... میرم تو اون حال و هوا ..یه دختر 5 یا 6 ساله م :d:p الان تقریبا وقتم ازاد هست ..فعلا که سرکار خبری نیس... دوست داری در مورد چی حرف بزنیم؟... پیشنهاد بدین ...:d |
بچه ها خوبین؟:53: |
نقل قول:
لطف داری بهم .... اون دوس جون مهربونمو میگی ؟ خوب دوس جون مهربونم خداست دیگه .. من همیشه با خدا مث بچه کوچولوها حرف میزنم شبا زل میزنم توو صورتشو حرفامو بش میگم... نقل قول:
نقل قول:
مداد رنگی هامو هم خیلی دوس دارم.. نقاشی رو و خط خطی کردنو.. چه جالب پس با مینا کوچول وقتی نقاشی می کنی حرف می زنی.. وقتی میکشیش.. ولی من وقتی نقاشی میکنم آرومم ... و به هیچ چیز جز نقاشی فک نمیکنم.. نقاشی بلد نیستم.. فقط حسمو می کشم.. بیشتر وقتا آسمون و دریا می کشم... غزل با کودک درونش وقتی مینویسه حرف میزنه ... یادمه یه شب دلم خیلی گرفته بود و از همه ادما بریده بودم. سه-چار نصفه شب بود.. گوشی و برداشتمو توش نوشتم : -غزل ؟ -ها ؟ -دلت خیلی تنگ شده ؟ -اهوم.. . . و............... داشتم با خودم و کودک درونم حرف میزدم... کودک درونمو خیلی دوسش دارم و خیلی بهش بها میدم اون متنو که فک کنم 6صفه sms شده بود برا دوستم فرستادم بهم گف غزل ! من اینو نگهش میدارم. این یه شاهکاره نه یه درد و دل با کودک درونت ! |
سلام به همه دوستان
تازه رخت پوشیدم بهرتان تازگی را آورده ام گل فشان |
نقل قول:
خوب شکوفه جون استعداد نداری دیگه ! منم ندارم .. بریم بخریم ؟:d |
اکنون ساعت 04:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)