زبان در دهان ای خردمند چیست؟ |
روشنی خانه تویی خانه بمگذار مرو
عشرت چون شکر ما را تو نگهدار مرو |
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند |
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سعدی |
ساقی. ماهین جان لطفن شعر رو کوتاه بنویس ممنونم |
|
سوابق کرمت را بیان چگونه کنم |
نادره کبکی به جمال تمام |
بختم از روز ازل جلوه ی تنهایی شد
تو دگر دل خوش دیدار به یارم مپسند |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها |
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که زصحرای ختن آهوی مشکین آمد |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را |
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد امروز چنان مستم از باده دوشینه تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد |
از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد چون یار من او باشد، بییار نخواهم ماند چون غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد عراقی |
چون شبنم روشن گهر، با خار و گل یکرنگ شو بگذار رعنایی ز سر، بیزار از نیرنگ شو صائب تبریزی |
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم
ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام |
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما |
ای تُنگ شکر چون دهن تنگت نی
رخسارهٔ گل چون رخ گلرنگت نی |
یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ |
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ |
چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم |
شب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا |
هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان دیوان خود به آه سحر میبریم ما |
آن جام طرب شکار بر دستم نه
وان ساغر چون نگار بر دستم نه |
مطلبش از دیدهٔ بینا، شکار عبرت است ورنه صائب را چه پروای تماشا مانده است؟ |
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است |
سنگ راه من نگردد سختی راه طلب کوه و صحرا پیش سیل بیقرار من یکی است |
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا |
خدایا شکرت باز این پسره عاشق شده:d دو پست اولو ببینید:d تو نبودی دل به دل راهی نداشت از خیال عشق آگاهی نداشت تو نباشی تا قیامت بی کسم در تمام زندگی دلواپسم |
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا |
نقل قول:
نقل قول:
|
نقل قول:
|
نقل قول:
|
|
ای سرو بلند قامت دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست نازک بدنی که مینگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست مه پاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟ |
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت بنفشه طره مفتول خود گره میزد صبا حکایت زلف تو در میان انداخت |
لـبِ چـون غـنـچـه ی گـل، بازکن و فاش بگو سـرّ آن نـقطه که کار من و دل مشکل کرد |
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
اکنون ساعت 10:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)