تو سپردی به آفتاب و به ماه
دو سرا پرده سپید و سیاه |
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت |
به عنايت نظري کن که من دلشده را
نرود بي مدد لطف تو کاري از پيش |
یک لحظه نقاب از رخ زیبات براندند
صد دلشده را زان رخ تو کار برآمد |
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد |
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار |
بیا که وقت بهار است، تا من و تو به هم،
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را |
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست... سعدی |
http://7hoursalesletter.com/images/big-stop.gif
غلطه آی غلطه ! شما به مدت 15 ثانیه از سایت اخراج شدید ! شما باید با بهار در شعر من مشاعره میکردید . |
هر کلمه که دلم بخواد انتخاب میکنم :)
بخش خودمه :d واقعن؟ :20: |
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس ... |
خو واسه همینم 15 ثانیه بود اخراجت و خودتم ندیدی :21: . اره واقعنیش همینه
حالا من با توی تو ! مشاعره میکنم : بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست روا بُوَد که چنین بیحساب دل ببری؟ مکن که مظلمۀ خلق را جزایی هست |
الان من نیمه شبی از کجا بی حساب بیارم _:2: بی صاحاب هست :d بیارم :d |
:24:
باشه اقا ! با گنه شعر بگو بذار ببینم خودم چیزی از بی حساب یادم نمیاد ؟ نه ! مگر اینکه توی نت سرچ کنیم این شعرم که گفتم سالار عقیلی خوشمزه میخونه ش فکر کنم مال سعدی نا مهس . |
نوچ نمیگم
اخه گنه داره بگم :d |
همه ش که مال فروغ نیست
نمونه خوبم داره گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری اتفاقا زیاد هم اتفاق میفته ! حالا بگم با مسگر شعر بگو حتما نمیگی با شوشتر راحت تره پرنده و اینا ! |
اینجا هیچکی نیس مارو احراج کنه :mad:
خانم اجازه این کارگره داره گنه بلخ رو میندازه واسه شوشترررر :20: |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت سر تسلیم من و خشت در میکدهها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت ... |
باید یه قسمت از شعرتم رنگی کنی که نفر بعد با اون شعر بگه مدیر جان .
فرض میکنیم زاهدو برای نفر بعد انتخاب کردی . زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست |
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم، دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست بُرد ز لوح سینه نیارَست نقش مِهر تو شُست حافظ admin با زرشک میتونم شعر بگم که متاسفانه شما چیز دیگری رو انتخاب کردین ادامه مسابقه رو به دیگر شیران بیشه مشاعره واگذار میکنم :24: |
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند |
|
بازآی و بر چشمم نشين ای دلستان نازنين
کاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم میرود |
|
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم شعر زیبایی از اوستا(مهرداد) |
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت به گریه گفتمش آری، ولی چه زود گذشت بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت ... "ایرج دهقان" |
چشمت که فسون و رنگ میبازد از او
افسوس که تیر جنگ میبارد از او بس زود ملول گشتی از همنفسان آه از دل تو که سنگ میبارد از او |
گر سنگ فتنه بارد، فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید، جان منش نشانه |
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست |
|
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن سبز است لبت ساغر از او دور مدار می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
چه میبینی بگو با من
چقدر راه مانده تا جاده؟ به شیب شهر سرازیرم عطش میزاید این باده .. |
|
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را |
بلای عشق را جز عاشق شیدا نمی داند
به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را |
به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق
نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود عشق را عقل نمیخواست که بیند لیکن هیچ عیار نباشد که به زندان نرود |
من در این جای همان صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آنجاست صورت |
صورتگر نقاش چین
رو صورت یارم ببین یا صورتی برکش چنین یا ترک تو کن صورتگری شبانگاه |
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم خيال |
چرا هیشکی جواب نداد دوسال پیش بود ... ما با خیال رویت، منزل در آب دیده کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد زلف |
اکنون ساعت 10:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)