شب فراق نداند كه تا سحر چند است
مگر كسي كه به زندان عشق در بند است |
حرفت کو ؟
آن وصل تو باز، آرزو میکندم گفتن به تو راز، آرزو میکندم گ |
گفتم که کی ببخشی بر جان نا توانم
گفت آن زمان که نبود جان در میان جانان ک |
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست پ |
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسپم با صنم با پیرهن گ |
گر برسد ناله سعدی به کوه
کوه بنالد به زبان صدا ز |
ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا // م |
میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست ن |
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟ // ... |
ز آب چشمه و باران نمیشود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست م |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا گ |
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات د |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ک |
کس عسل بینیش از این دکان نخورد کس رطب بیخار از این بستان نچید ت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را م |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا ذ |
ذره ذره جمع گردد
وانگهی دریا شود ن |
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غ |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را ت |
ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار ق |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا ا |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب ب |
بلبل بوستان شرع اختر آسمان دین کوکب دری زمین دری کوکب سما ص |
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست ل |
لنگر حلم تو اين كشتي توفيق كجاست
كه درين بحر كرم غرق گناه آمدهايم آبرو ميرود اي ابر خطاپوش ببار كه به ديوان عمل نامه سياه آمدهايم خ |
خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند ی |
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم چون دست زنان مصریان کرد دلم س |
سپه او همه خورشیدپرست
همچو خورشید همه بیسر و پا ب |
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش گ:cool: |
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است ش |
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما ض |
ضمیر هر درخت ای جان ز هر دانه که می نوشد
شود برشاخ و برگ او نتیجه شرب او پیدا |
حرفتون؟؟
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد ر |
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدغی نزاع تو با پرده دار چیست م |
مساز رو ترش از گوشمال ما صائب
که ما به تربیت استاد میکنیم ترا س |
گشتن اندر کان معنی گوهری عالمفروز
هر زمانی پرتو و تابی دگرگون داشتن |
ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار و |
بسی جستم بشوق از حلقه و بند
که خواهم داشت روزی مرغکی چند |
و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لا یحتسب ل |
اکنون ساعت 03:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)