پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

دانه کولانه 04-03-2013 01:33 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 280396)

این اهنگو دوست دارم ولی طاقت شنیدنشو ندارم _:2:
این ترانه رو به عزیزی تقدیم میکنم که دیگه نیست... :53:{پپوله}


http://www.youtube.com/watch?v=jlEa1H6PeO4

هایده /سوغاتی

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه
آه...
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟



مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم... _:2:





{پپوله}{پپوله}{پپوله}

_:2:
کاش نزدیک بودید و با دوستان میتونستیم قسمتی از جای خالی اون عزیز از دست رفته رو براتون پر کنیم ... روحشون شاد ...








اواز زیر از خانم روح انگیز تقدیم به همه کسایی که الان دلشون خش خش موسیقی های قدیمی و صفحه گرام کرده میکنم .
لطفا اطفال گوش نکنن ! چون گوششون میسوزه ! .


از هلالی جغتایی
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای ! بر من و دل امیدوار من


مهرگان 04-04-2013 08:11 PM

ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور"
 
ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور"


ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من
دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند
ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگی ام
غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز

پریشان 04-05-2013 12:09 PM

اینم هم تقدیم به کسانی که مثل من ساز روزگار هیچوقت با آنها همساز نبود


تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی

ندانم که چه بودی،ندانم که هستی

در بطن من شکسته ای، در کام او نشسته ای

نوش تو بر سنگین دلان،زهری به کام خستگان

من همان اشک سرد آسمانم،نقش دردی به دیوار زمانم

بی سر انجام و بی نام نشانم،چون غباری بجاست کاروانم

تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی

ندانم که چه بودی،ندانم که هستی

تنهاترین تنها منم،سرگشته و رسوا منم

آه ای فلک،ای آسمان تاکی ستم بر عاشقان

بشنو تو فریاد مرا ،آه ای خدا مهربان

عشق تو خوابی بود و بس،نقش سرابی وبس

این آمدن این رفتنم،رنج و عذابی بود و بس

ای فلک بازی چرخ تو نازم، بی گمان آمدم تا که ببازم


( ترانه ساغر هستی مرحوم هایده )


hossein 04-07-2013 07:32 PM

با آ ن کلام که بیداریم را
همیشه تازه می کند
برایت
از سروده های نا گفته دل
آنی را بر گزیده ام
که شوق کودکانه را
همیشه تازه می کند در دلم
به لحظه دیدارهای گاه به گاهت
پس بگذار
بی پرده بگویمت : سلام
که در تبسم زیبایت
وقار هزار شکوفه دیدنی ست !


دانه کولانه 04-11-2013 12:29 AM

چه شعر زیبایست جان کلام در چند کلمه
فرق هنرمند و من ها






هونەر ناتوانێ جوانی تؤ بە هیچ شێوێک بنوێنێ!
لە مەڕمەڕ چۆن دەتاشترێ هەیکەلی ئەو بەژن و باڵایە؟

(ماموستا هێمن)





هونه ر- ناتوانی- جوانی- تو- به- هیچ- شیویک- بنوینی!
له- مه ر مه ر- چون- ده تاشتری- هه یکه لی- ئه و- به ژن- و- بالایه؟

ماموستا هیمن

Hamed 04-18-2013 06:55 PM

قبلا اختصاصی تقدیم کرده بودم:

عطر تو را
پاییز برایم آورد
خستگی‌هایم را
باد برد
غرق در نگاهت
حس زندگی را
بخشیدی
باران آمد
و در آغوش گرمت
پناه گرفته‌ام...

mohammad.90 04-19-2013 12:26 AM

دل کباب جیگر کباب دل بی دلبر کباب
دل بخور غصه نخور غصه دلا خون می کنه
خنده کن خنده چه زود غصه را بیرون می کنه
دل کباب جیگر کباب دل بی دلبر کباب
حسن کبابی مهمون نون و کباب عالیت می کنه
راس راسی از دور دود کبابش حالیت به حالی می کنه
مشو از این دل خونین جگر ای رهگذر غافل که ماهم در بساط خود دلی داریم ای بی دل
این دو روزه زندگی غصه و ماتم نداره هرکی شاد و خندونه والله چیزی کم نداره
این زمونه هیچ کسی عیش فراهم نداره


fatemiii 04-21-2013 09:22 AM

عشق

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا ببینی عشق را ایینه وار
آتشی از جان ِ خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا در نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود

fatemiii 04-21-2013 09:43 AM


من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز، دگر نیست دگر هیچ مگو
چهره ی زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
درد بی حد بنگر، بهر خدا هیچ مگو
دل پر خون بنگر، چشم چو جیهون بنگر
هر چه دیدی بگذر چون و چرا هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برون رخت ببند هیچ مگو


(غزل شماره 2219 دیوان شمس مولانا

آناهیتا الهه آبها 04-26-2013 09:57 PM


کسی که مثل هیچ کس نیست....(بسیار زیبا)

زنده یاد خانم فروغ فرخزاد از مجموعه "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"


من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و
کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست مثل پدرنیست
مثل انسی نیست
مثل یحیی نیست
مثل مادر نیست
و مثل آن کسی ست که باید باشد
و قدش از
درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر
و از برادر سید جواد هم که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود خود سید جواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمیترسد
و اسمش آن چنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش
میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و میتواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
ومی تواند از مغازه ی سید جواد هر چه قدر جنس که لازم دارد نسیه بگیرد
و
میتواند کاری کند که لامپ الله
که سبز بود مثل صبح سحر سبز بود
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان روشن شود
آخ ...
چه قدر روشنی خوبست
چه قدر روشنی خوبست
و من چه قدر دلم می خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چه قدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ ...
چه قدر دور میدان چرخیدن خوبست
چه قدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چه قدر باغ ملی رفتن خوبست
چه قدر مزه ی پپسی خوبست
چه قدر سینمای فردین خوبست
و من چه قدر از همه ی چیزهای
خوب خوشم می آید
و من چه قدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم
چرا من این همه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابانها هم گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که بخواب من آمده ست روز آمدنش را جلو بیاندازد
و مردم
محله کشتارگاه که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند
چه قدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
چرا پدر فقط باید
در خواب
خواب ببیند
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درختهای کهنه ی یحیی بچه کرده
است
و روز به روز بزرگ میشود
کسی از باران از صدای شر شر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درخت های دختر سید جواد را قسمت میکند
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را هم می دهد
من خواب دیده ام...


اکنون ساعت 12:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)