نقل قول:
کاش نزدیک بودید و با دوستان میتونستیم قسمتی از جای خالی اون عزیز از دست رفته رو براتون پر کنیم ... روحشون شاد ... اواز زیر از خانم روح انگیز تقدیم به همه کسایی که الان دلشون خش خش موسیقی های قدیمی و صفحه گرام کرده میکنم . لطفا اطفال گوش نکنن ! چون گوششون میسوزه ! . از هلالی جغتایی دل خون شد از امید و نشد یار یار من ای وای ! بر من و دل امیدوار من |
ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور"
ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور" ماه من غصه چرا؟؟؟ آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست ماه من غصه چرا؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست خدا هست هنوز او همانیست که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد ماه من... غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است اینهمه غصه و غم اینهمه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز |
اینم هم تقدیم به کسانی که مثل من ساز روزگار هیچوقت با آنها همساز نبود |
با آ ن کلام که بیداریم را |
چه شعر زیبایست جان کلام در چند کلمه
فرق هنرمند و من ها هونەر ناتوانێ جوانی تؤ بە هیچ شێوێک بنوێنێ! لە مەڕمەڕ چۆن دەتاشترێ هەیکەلی ئەو بەژن و باڵایە؟ (ماموستا هێمن) هونه ر- ناتوانی- جوانی- تو- به- هیچ- شیویک- بنوینی! له- مه ر مه ر- چون- ده تاشتری- هه یکه لی- ئه و- به ژن- و- بالایه؟ ماموستا هیمن |
قبلا اختصاصی تقدیم کرده بودم:
عطر تو را پاییز برایم آورد خستگیهایم را باد برد غرق در نگاهت حس زندگی را بخشیدی باران آمد و در آغوش گرمت پناه گرفتهام... |
|
عشق
عشق هرجا رو کند آنجا خوش است گر به دریا افکند دریا خوش است گر بسوزاند در آتش دلکش است ای خوشا آن دل که در این آتش است تا ببینی عشق را ایینه وار آتشی از جان ِ خاموشت برآر هر چه می خواهی به دنیا در نگر دشمنی از خود نداری سخت تر عشق پیروزت کند بر خویشتن عشق آتش می زند در ما و من عشق را دریاب و خود را واگذار تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار عشق هستی زا و روح افزا بود هر چه فرمان می دهد زیبا بود |
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز، دگر نیست دگر هیچ مگو چهره ی زرد مرا بین و مرا هیچ مگو درد بی حد بنگر، بهر خدا هیچ مگو دل پر خون بنگر، چشم چو جیهون بنگر هر چه دیدی بگذر چون و چرا هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال خیز از این خانه برون رخت ببند هیچ مگو (غزل شماره 2219 دیوان شمس مولانا |
|
اکنون ساعت 12:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)