چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی دل |
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است شاهد |
از آن میخانه باقی كه باشد شاهد و ساقی شرابی خورده ام جانا كه عقلم بی قرار آمد جان |
جان پرورست قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را جمال |
برخیـــــــز بُتا بیـــــــا ز بهـــــــر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زان پیش که کوزه ها کنند از گِل ما حاشا |
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت حذر |
اکنون ساعت 07:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)