برسرماآسمان چو آسیا در گردش است
زیر این سنگ آسیای سخت ماچون دانه ایم گ |
گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بیجان بقا ل |
لنگ لنگان قدمی برمیداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت و |
و سبزه ها به دریا خشکیدند
و ماهیان به دریا خشکیند ن |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را م |
مرا پیدا و پنهانم همان است
دورن خانه ی دل جای آن است پ |
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند ت |
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو س |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را ش |
شب غلط بنماید و مبدل بسی
دید صائب شب ندارد هرکسی چ |
چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت درآرزویی شیرین ک |
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را . ح |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست ر |
روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب
شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن د |
در آن وحدت چرا پیوند جویم
توی مطلوب و طالب، چند جویم ط |
طهره ی شاهد دنیی همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع ج |
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن در آید ه |
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما //... |
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اينها به ذكاتم دادند // م |
مرا با او توافق بوده و هست درون خانه بحثی در میان نیست ی |
يکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
يکی چو ساقی مستان به کف گرفته اياغ // ا |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ص |
صد نامه فرستادم وآن شاهِ سواران پیکـی ندوانید و ســلامی نفـرسـتاد ر |
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری // ف |
فارغی از قدر جوانی چیست؟
تا نشوی پیر نمی دانی چیست. ق |
قوت شاعرهي من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گريزان ميرفت پ |
پای منبرای کهنه گم شدی توی کشکول کتابای عتیق
حل شدی درست مث یه حبه قند ته استکان حرفای عمیق س |
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد // ج |
جز اين قدر نتوان گفت در جمال تو عيب
که وضع مهر و وفا نيست روي زيبا را ن |
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم // م |
مرا باید که جان و تن نماند
و گر هر دو بماند من نماند ص |
صد بـار بدی کردی و دیدی ثمرش را
خوبی چه بدی داشت که یکبـار نکردی ئ :d |
یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد
با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات پ |
پارسائی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ی میکند آن نرگس فتان که مپرس م |
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود ن |
|
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد ج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت //... |
حسین حروفتو سانسور کردی؟
حالا من سنتیش میکنم تورا نادیدن ما غم نباشد که در خیالت به از ما کم نباشد ی |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)