یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است س |
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت زبیگانه تماشا می کرد ع |
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است غ |
غافل از مور نشو گرچه سلیمان باشی
که ز هر ذره در راه خدا راه بود ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار د |
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد ف |
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است ... وز پی دیدن او دادن جان کار من است
پ |
پیراهن خیس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است ت |
تو را من چشم در راهم
به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم تو را من چشم در راهم خ |
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست گ |
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر غ |
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم چ |
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم ع |
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست ژ |
ژاله چو بارید بر دلم |
ژنده پوشان گر ندارند زر و زور
خوب عطا بخش و خطا پوش خدایی دارند فلک با من چه رندی کرد خدایا که بی تو کس حالم نداند ث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد م |
ا ! من میخواستم با ث بگم! |
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست //... |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا دل رسد به جانان یا جان زتن برآید م |
مي خواه و گل افشان شو از دهر چه مي جويي
اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه مي گويي ک |
کس را پس پرده قضا راه نشد
و از سر قدر هیچ کس اگاه نشد ن |
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند ت |
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است آ |
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند ب |
به خاک افتادنم روزی چرا بود
نه آخر دایه ام باد صبا بود س |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی (به یاد ساقی عزیز، امیدوارم خیلی زود ببینیمت) ل |
لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم و |
وقت سحر، به آینهای گفت شانهای
کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست ش |
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرود گل و شمشادست ر |
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما م |
سلامممممم، خوبی مجتب داداش؟
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است ق |
سلام
ممنون. قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام خویش کرد و حلقه در گوش ش |
شبچره داریم شب و روز چاشت
روزی ما کرد سپهر آنچه داشت //... |
در وادی عشق و جنون یک لحظه راحت نیستم
یا خون دل را می خورم یا خار پا را می کشم هـ |
هزار رشته، برین کارگاه میپیچند
ولی چه سود، که هر دیده بهر دیدن نیست |
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا ع |
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود ؟ و |
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را گ |
اکنون ساعت 07:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)