سلام به همه دوستان خوب و عزیز پی سی
چه آنهایی که از قدیم بودند و الان نیستند
چه آنهایی که جدید آمدند و الان هستند
حرفی برا گفتن ندارم :d همویجوری اومدم ی پستی بزنم
مدتی نبودم فک میکنم همه نبودند:d
امروز بعد مدتها رفتم ی مشاعره کردم یادش بخیر قدیما پاتوق تو مشاعره بود اما ...


اوه اوه حس شعر و شعر خوندن گرفته منو برم که الان همینجوری شعر میزارم
ولی این دو بیت رو میزارم :d

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

سلام خوبین

20 روز از ماه تابستان هم گذشت..وای که چقدر زود میگذره..ولی من دلم میخواد امسال هر چی زودتر تموم بشه...;)

شکوفه خانم چطوری ...من بحث راه میندازم از نوع بی نظیرش... :p

مهرگان کجاست...من اگه اومدم همرات بری اون وسیله چی چیو رو بخری...:d

غزل بانــــــــــــــــــــــــو هم که حتما رفته نیمه شب شعر :d

فرانک خانم ...من واقعا مشتاقم یه بار با شما تخته بازی کنم... :d:d

خاله رزیتا مون کجاست...اخرش یه قهر از نوع گنده ش باهاش میکنم...:rolleyes:

مهلا خانم از چی دلت گرفته..ازیزم کلاسهای تابستانه شر کت کن :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Mina110 (پست 219278) شکوفه خانم چطوری ...من بحث راه میندازم از نوع بی نظیرش... :p

سلام به همگی :53:
مینا جون من منتظر بحث هستماااااااااا{داش مشتی}
و این و بگم که متاسفانه
چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو می کردیم_:2:

شروین چه عجب ازین وراخوش اومدی:)

آره شروین زود میگذرن ...مثل روزهایی گذشت و الان فقط خاطرات شیرین و تلخش برامون می ماند...

بازی تخته هم فرانک خانم هی کُری میخونه که من ترسیدم از ایشون :42:

شکوووووووووووووووفه ...کوجایی :d این جمله ت

نقل قول:

چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو می کردیم_:2:

_:2::17:

تو دلمو خالی کرد...وقتی دیشب داشتم از زود گذشتن روزهام می نوشتم فقط این نارحتم میکرد که الان بهترین روزهای زندگیم میتونه باشه...جوانی و تلاش و لذت بردن از آن:29:

گاهی وقتا خیلی بی حوصله میشم..واسه بیرون رفتن از خونه قبلا یک ساعت کارم بود آماده بشم بعد شد نیم ساعت ..حالا شده ده دقیقه :d

بحث راه می اندازم نمیشه فقط بخونی:17: ...باید شرکت کنی ..تازه هر پستی که میخونی بخاطر اینکه شمایین یک 5 تومنی ناقابل :21:

من هفته دیگه عروسی یکی از دوستامه...تمام دوره مدرسه با هم بودیم..12 سال با هم بزرگ شدیم..بعد از دانشگاه یه جا قبول نشدیم ولی با هم دوست بودیم..هستیم...و خواهیم موند.. آره شروین زود میگذره...:o:o:o:o

خوش به حال اون روزهایی که واسه اینکه 19/75 میشدم و به معلمم اصرار میکردم 20 بده ...کلی کلاس بهم می ریختم... و.....
غزل اینجا بیاد من کشتمش :cool: