پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

ابریشم 03-28-2010 10:59 PM

شاعر هنوز از درد غربت می نویسد

از لحظه های تلخ هجرت می نویسد

در خانه اما دست خون آلود جلاد

بر چهره ی خورشید ظلمت می نویسد

روی دخیل بسته بر بازوی گل ها

اوراد جادوی جهالت می نویسد

آن لكه را خوشباورانه ، قطره دیدیم

گفتیم دریا را به جرأت می نویسد

ناگفته می ماند ولی معنای انسان

تاریخ را وقتی وقاحت می نویسد

دنیای ما درد است و این دنیای بی درد

غم های كوچك را مصیبت می نویسد

بر شیشه های شب زده باران غربت

اندوه ما را بی نهایت می نویسد

در فصل زرد عشق پاییز غزل هاست

دستم فقط از روی عادت می نویسد

__________________

تو ماندن را مدارا کن
و من در خلسه ی خاموش تنهایی
زنم سازی اهورایی
همان آوای جانبخشی که عیسی را به پاس پاکی مریم عروجی داد
رویایی!

ابریشم 03-28-2010 11:01 PM

http://i29.tinypic.com/35izjmx.jpg



من دل به غم تو بسته دارم ای دوست........درد تو به جان خسته دارم ای دوست


گفتی که به دل شکستگان نزدیکم............ .....من نیز دلی شکسته دارم ای دوست




راه تو به هر قدم که پویند خوش است.........وصل تو به هر سبب که جویند خوش است


روی تو به هر دیده که بینند نکوست............نام تو به هر زبان که گویند خوش است




مجنون و پریشان تو ام دستم گیر............ .......چون دانی کز آن تو ام دستم گیر


هر بی سر و پایی دستگیری دارد............ .....من بی سرو سامان تو ام دستم گیر




ای دوست قبولم کن و جانم بستان............ .....مستم کن و از هر دوجهانم بستان


با هر چه دلم قرار گیرد بی تو............ .........آتش به من اندر زن و آنم بستان




وا فریادا ز عشق وا فریادا...........کارم به یکی طرفه نگار افتادا


گر داد من شکسته دادا، دادا......ورنه من و عشق هر چه بادا بادا




عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود


جوینده عشق بی عدد خواهد بود


فردا که قیامت آشکارا گردد


هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود



ای روی تو مهر عالم آرای همه.........وصل تو شب و روز تمنای همه


گر بادگران به زمنی وای به من.....گر با همه کس همچو منی وای همه

ابریشم 03-28-2010 11:02 PM

http://jassi.persiangig.com/image/042jh.gif

به دنبال صدايم باش...برای تو اگر رازم

من آواز بيابانم...صدای بغض بارانم

بريده از نيستانم...غمی دارم که می خوانم

من آن دريای دل بازم...که با ساحل نمی سازم

دل آيينه پردازم...ميان دست و آوازم

مرا از بودنم بشناس...که قسمت کرده ام با تو

مرا که خود نمی دانم در آيينه منم يا تو

به من از من شکايت کن...مرا از من حکايت کن

از اين دريای دل تنگی ... به يک جرعه قناعت کن

صدای زخمی سازم ... نه پايانم نه آغازم

برای گم شدن در عشق ... تورا کم دارد آوازم

هوای ابر پاييزم ... به آسانی نمی بارم

ولی با تو فقط با تو ... هزاران گفتنی دارم

مرا قصه ام بشناس ... که با تو قصه ها دارم

صدای بغض بارانم ... مرا بشنو که می بارم

ابریشم 03-28-2010 11:03 PM

در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس كنم

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز كنم

نگاهم كن و التماسم را در چشمانم بخوان

قلبم به پايت افتاده است نرو

لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره كن

تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

نرو.....

نگذار دوباره تنها شوم....

نرو.....


http://bargobad.persiangig.ir/image/.../mazar%20eshgh
_______________

ابریشم 03-28-2010 11:04 PM


ابریشم 03-28-2010 11:04 PM


بی نگاهِ عشـق مجنـون نیز لیلایی نداشت
بی مقـدس مریمـی دنیـا مسیحـایی نداشت
بی تو ای شوق غـزل ‌آلـوده‌یِ شبهــای من
لحظه‌ای حتی دلـم با من هـم ‌آوایی نداشـت
آنقدر خوبی که در چشـمان تو گــم می‌شوم
کاش چشمـان تو هم اینقدر زیبـایی نداشت!
این منم پنهان تــرین افســانه‌ یِ شبــهای تو
آنکه در مهتاب باران شـوقِ پیـدایی نداشـت
در گریز از خلـوت شبهــایِ بی‌ پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایـی نداشـت
خواستم تا حرف خود را با غــزل معنا کنم
زیر بارانِ نگـاهت شعـــر معنـایی نداشـت
پشت دریاها اگر هم بود شهـــری هاله بود
قایقی می‌ساختـــم آنجا که دریـایـی نداشـت
پشت پا می‌زد ولی هرگــز نپـرسـیدم چــرا
در پـس ناکـامیــم تقدیـــــر جاپایـی نداشـت
شعــرهایم می‌ نوشتــم دستهـایـم خسـته بود
درشب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت
ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت
حـرفهـــای رفتنت اینقـدر پنهــانی نبـود
یا اگر هم بود ، حرفـی از نمـی آیـی نداشت
عشق اگر دیروز روزازروز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیــروز، فــردایـی نداشت
بی تواما صورت این عشـق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبـا بود زیبـایی نداشت

GolBarg 03-28-2010 11:25 PM

ديشب هنگامي که دلم بسيار شکسته بود از نامردي هاي اين مردم آدم نما

سرم را گذاشتم روي پاهاي خداي مهربانم و آهسته گريستم

دستش را لاي موهايم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتي بگو

بگو ميخواهم مرحم دردت باشم بگو مي خواهم سنگ صبورت باشم

دستانش را بوسيدم و گفتم خداي من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند

و بي شرمانه به من ظلم کردند .


او خم شد و پيشانيم را بوسيد و گفت عزيزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند

مني که خداي آنهايم مني که بهترين ها را بهشان دادم مشکلي نيست

مانند من صبور باش ببين و ساکت باش بسپارشان به زمان

که اين نيز ميگذرد .


نميدانستم چه بگويم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم

خدايا اگر تو را نداشتم چه ميکردم در اين دنياي نامردي ها

اگر تو کنارم نبودي چگونه مي توانستم اين همه خيانت را تحمل کنم

خداي مهربانم دوستت دارم . :53::53:

او نيز درحالي که من را محکم در سينه خود ميفشرد گفت

عزيز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام

غمهايت را فراموش کني .

و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و ديدم واقعا وقتي او هست

دل به ديگري بستن براي چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ابریشم 03-28-2010 11:31 PM

[IMG]http://*****************/2/1254255659.jpg[/IMG]

Omid7 03-29-2010 09:17 AM

امشب می خواهم از تو بنویسم
و چه سخت است نانوشته ها را نوشتن
واژه های بی حرف ؛ بی صدا
بالا تر از محبت را چه می خوانند؟
رها تر از عشق را چه می نامند؟
می خواهم دنیایی بسازم به نام تو
و در آن بردارم فاصله را

آريانا 03-29-2010 01:43 PM

دلارام , نهان گشته ز غوغا
همه رفتند و خلوت شد برون آ

برآور بنده را از غرقه خون
فرح ده روی زردم را ز صفرا

کنار خویش دریا کردم از اشک
تماشا چون نیایی سوی دریا

چو تو در آینه دیدی رخ خود
از آن خوشتر کجا باشد تماشا

غلط کردم در آیینه نگنجی
ز نورت می‌شود لا کل اشیاء

رهید آن آینه از رنج صیقل
ز رویت می‌شود پاک و مصفا

تو پنهانی چو عقل و جمله از تست
خرابی‌ها , عمارت‌ها , به هر جا

هر آنک پهلوی تو خانه گیرد
به پیشش پست شد بام ثریا

چه یاری یابد از یاران همدل
کسی کز جان شیرین گشت تنها

به از صبحی تو خلقان را به هر روز
به از خوابی ضعیفان را به شب‌ها

تو را در جان بدیدم بازرستم
چو گمراهان نگویم زیر و بالا

چو در عالم زدی تو آتش عشق
جهان گشتست همچون دیگ حلوا

بگو باقی تو شمس الدین تبریز
که به گوید حدیث قاف عنقا

مولانا


اکنون ساعت 06:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)