مي رسد باد صبا از چپ و راست
ما به فلك ميرويم عزم تماشا چه راست |
مي رسد روزي كه بي من روزها را سر كني
مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كني |
چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي |
سواد نامه موی سیاه چون طی شد بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود |
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت |
ناز دار دلي را که تو يارش باشي معشوقه پيدا و نهانش باشي زان ميترسم که از دل آزدن تو دل خون شود و تو در ميانش باشي داني که به ديدار تو چونم تشنه هر لحظه به ديدنت فسونم تشنه من تشنه آن دو چشم وقهور توام عالم همه زين سبب بخونم تشنه |
همینت پسند است اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن ندروی با تشکر فریبا |
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر بمهر در عالم سمر شود |
اشك در چشمان مردم حلقه زد
بي مروت گريه ام را ديدو رفت |
يار را ديدم و چشمانم را باز كردم
تا كه زيباي هاي او را باور كردم |
مرا دردی است اندر دل که گر گویم زبان سوزد و گر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد با تشکر فریبا |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم |
مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است در شاهراه عشق ز افتادگی مترس کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است با تشکر فریبا |
تو بگريزي از پيش يك شعله خام من ايستاده ام تا بسوزم تمام تورا آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
سر آن ندارد امشب كه برايد آفتابي
چه خيالها گذر كرد و گذر نكرد خوابي |
با خيال تو به سر بردن اگر هست گناه
باخبر باش كه من غرق گناهم هرشب |
هر كو نكند فهمي زين كلك خيال انگيز
نقشش به حرام ار خود صورت گر چين باشد |
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم |
گل عقل غارت مي كند نسرين اشارت مي كند
كينك پس پرده است آن كو مي كند صورتگري |
گل اگر خشك شود ساقه اش مي ماند
دوست اگر دور شود خاطره اش مي ماند |
گل گلدون من شكسته در باد
تو بيا تا دلم نكرده فرياد |
در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن هر کی که غصه داره غمشو زمین میذاره. ... |
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد |
گفتم اى سلطان خوبان رحم كن بر اين غريب گفت در دنبال دل ره گم كند مسكين غريب گفتمش مگذر زمانى گفت معذورم بدار خانه پروردى چه تاب آرد غم چندين غريب |
سلطان معظم ملك عادل مسعود
كمتر ادبش حلم و فرو تر هنرش جود |
به سلطان حقيقت ها فراموشت نخواهم كرد
تو تنها شعله اي هستي كه خواموشت نخواهم كرد |
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری |
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت |
جان و جهان! دوش کجا بودهای نی غلطم، در دل ما بودهای |
دوش ديذم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم به سرشتندو به ميخانه زدند |
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده |
هردم از عمر مي رود نفسي
چون نگه مي كنم نمانده بسي ش |
شد خزان گلشن آشنايي بازم آتش به جان زد جدايي عمر من اي گل طي شد بهر تو وز تو نديدم جز بدعهدي و بيوفايي |
ياد مرحوم بديع زاده بخير روانش شاد:
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود مهر و وفاداري با تو ندارد سود |
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن |
مــــرا به عشـق تو اندیشـه از ملامت نیست
اگر كننــد مــــلامت نه بر مـــن تنــهاست (اندیشه = ترس) این چیزی شبیه همون شعر پروینه که اگر حکم کنند که مست گیرند در شهر هرانچه هست گیرند...... تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند |
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای |
آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت
آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت |
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو |
اکنون ساعت 10:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)