سبزه گشت از در سماع و شراب
روز گشت از در نشاط و طرب ط |
طبیب شهر که هر درد را دوایی گفت
به درد عشق نداند کسی چه درمان گفت ی |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک ش |
شب و صحرا و گل وسنگ
همه دل داده به آواز شب آهنگ گ |
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت ف |
فاتح شهر خوبان شدم آن دم
که تو ز بر من نرفتی و ماندی گ |
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را پ |
پیمان شکن هر آینه گردد شکسته حال
ان العهود عند ملیک النهی ذمم ک |
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است س |
سحر کرشمه چشمت به خواب می دیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست م |
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین دین من است ت |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب ع |
علی ای همای حمت
تو چه ایتی خدا را ک |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما خ |
خیز در کاسه زر اب طربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه سر خاک انداز ن |
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر ض |
ضمن اينکه پرسيدي چيست؟؟؟
گفتم همان که ميداني با نفس تو جاريست... روح من در درون توست.. همان که با هر نفس تو مي آيد و ميرود.. ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است ذ |
ذکر تو به صد عنوان آرایش عنوانها
در ورطهی کفر افتد انس و ملک ار نبود از حفظ تو تعویضی در گردن ایمانها ای کعبهی مشتاقان دریاب که بر ناید مقصود من گم ره از طی بیابانها جان رخش طرب تازد چون ولوله اندازد غارت گر عشق تو رد قافلهی جانها م |
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد خ |
خیز در کاسه زر اب طربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه سر خاک انداز (با خ فقط اینو بلدم:d) ر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست ت |
حرفت یادت رفت؟؟
تا به کی باید دهم من خونبهای انتظار نیستم دشنن به جنگ اژدهای انتظار ن |
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست //... |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد ل |
لذت اندر ترک لذت بود ای آزادگان
ما گدایان ترک این لذت نمیدانسته ایم ق |
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست.;) |
(حرفت کووو) تورا نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد ب |
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست و |
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به
ر |
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد بلبل به زبان حال خود با گل زرد فریاد همیکند که می باید خورد ل |
لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم |
:d:dموندم با چه حرفی شروع کنم :d:d
|
من ان مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را ک |
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است ج |
جز ياد تو در دلم قراري نبود
اي دوست به جز تو غمگساري نبود ديوانه شدم زعقل بيزار شدم خواهان تو را به عقل كاري نبود ق |
قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را بر گرد پیاله آیتی هست مقیم کاندر همه جا مدام خوانند آن را ذ |
ذره چرا شد سوار بر سر کره هوا
چون سوی تو آفتاب جمله به سر میرود س |
سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر وآغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر د |
دشمنت را همچو میخ خیمه میخواهم مدام
سر به سنگ و تن به خاک و ریسمان بر گردنش ب |
اکنون ساعت 06:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)