چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان |
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب ... گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب |
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت |
غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند خبرت
رحمت آن است که ندانند کجایی و بگیرند خبرت |
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را نگو تورو خدا اميدجان _:2::20: |
صبر بر جور رغیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست |
گل اگر خشک شود ساقه اش میماند
دوست اگر دور شود خاطره اش میماند |
معذرت میخوام ساقی جان
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
سوزد آن شمع که پروانه شود همدم او
ما که پروانه نداریم چرا سوخته ایم |
اکنون ساعت 10:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)