![]() |
تا بنگشایی به قندت روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شب |
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده بر آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست |
تا بشناسد كه عاشقان در چه غمند عشقش ده و شوقش ده و بسيارش ده |
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را |
ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
دل به روی تو ز روی تو طربناکترست |
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است |
تا بود نسخه عطری دل سودا زده را
از خط غالیه سای تو سودای طلبیم |
می شود پا به روی هرچه گذشته بگذاری یا نه؟
خوب یا بد،همه اش را، ّبگذاری به کناری یا نه؟ |
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران |
نيك و بد هر كس را از تخته پيشاني مي بيند و مي خواند با تجربه خط خواني |
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از شر حسود چمنش حافظ |
شب قدري كه دادي وعده آن روز در انديشي از آن پيمان نخسبي |
يکي طشت خاکسترش بيخبر
فرو ريختند از سرايي به سر |
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
پيش شمع آتش پروا نه به جان گو درگير |
روزگاری جاده بودم،جادهای غرق تردد
جاده ای کز رفت و آمد لحضه ای خالی نمی شد |
درگل بمانده پاي دل جان مي دهم چه جاي دل وز آتش سوداي دل اي واي دل اي واي ما |
آنان که محیط فضل آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است |
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تو ديدي هيچ عاشق را كه سيري بود ازين سودا تو ديدي هيچ ماهي را كه او شد سير ازين دريا |
آفرين بر دل نرم تو كه از بهر ثواب
كشته ي غمزه خود را به نماز آمده اى |
يکي آتشي برشده تابناک
ميان آب و باد از بر تيره خاک |
كاروان آمد و دلخواه به همراهش نيست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست. |
ترکتني محاجر العين أغدو
هائما في محاجر البيد قفرا |
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست |
تو به صفت سرو چمن من به صفت سايه تو چونك شدم سايه گل پهلوي گل خيمه زنم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم |
مهتر تجار بودي خويش قارون مي نمودي خواب بود و آن فنا شد چونك از سر رفت خوابت |
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها |
افتد عطارد در وحل آتش درفتد در زحل زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند |
اکنون ساعت 08:54 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)