زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست *** زنده آنست که با دوست وصالی دارد
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل *** با کسی حال توان گفت که حالی دارد |
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را |
دیشب هوسی دل غمینم بگرفت *** اندیشه یارنازنینم بگرفت
گفتم بروم از پی دل تا آنجا *** اشکم بدمید و آستینم بگرفت |
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود شهریارا به گدایی در میکده ناز که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم |
ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم
بستان به پرورندهی بستان گذاشتیم |
ما زنده به عشقیم فنارا نشناسیم *** شایسته دردیم دوا را نشناسیم
بی پرده فتادیم در آغوش تو ای گل *** چون شبنم پاکیم حیا را نشناسیم |
ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم |
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
اکنون ساعت 03:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)