ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید ی |
زهي خجسته زماني كه يار باز آيد
به كام غمديدگان غم گسار باز آيد // ف |
فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا بعد ازین گوش بر آواز در دل باشم // ت |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود ج |
جانا کدام سنگدل بی کفایتست
کاو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد پ |
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا // آ |
ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو و |
ولیکن کی نمایی رخ به رندان
تو کز خورشید و مه آیینه داری م |
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم ح |
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی گ |
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش ف |
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مهروی و جام می ت |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش ص |
صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود ز |
ز تند باد حوادث نمی توان دید
در این چمن که گلی بوده است یاسمنی ن |
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند س |
سرا پا اگرزردو پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم و |
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی غ |
غیر از گهر عشق که پاینده و باقیست
باقی همه چون موج ز دریا گذرانند ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار سعدی ذ |
ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است پ:p |
پدرم گفت وچه خوش گفت که در مکتب عشق
هر کسی لایق ان نیست که برادر بشود ژ |
ژاله و ژوله را حباب کنم
مرغ را گیرم کباب کنمhttp://blogfa.com/images/smileys/03.gif |
حرف انتخابیت کو!!!
هر که نداند سپاس نعمت امروز حیف خورد بر نصیب رحمت فردا گ |
گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم ک |
کشتی عمرم شکستست از غمش
از من مسکین جدایی میکند د |
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی ن |
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست //... |
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوار جون به میدان آمدی گویی بزن ز |
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر میبخشد زلالش د |
درین خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای میفروشان آ |
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ب |
بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در طریق عشق اول منزلست م |
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزیست قفسی ساخته اند از بدنم ط |
طبایع جز کشش کاری ندانند
حکیمان این کشش را عشق خوانند چ |
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی غ |
غلام همت انم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تملق دارد ازاد است ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار ظ |
ظالم نفس خود است هرکه در این روزگار
انده پیمان خورد می نخورد آشکار ل |
اکنون ساعت 06:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)