تنها بسیار به از یار بد
یار تو را بس دل هوشیار خویش |
شبی که ماه مراد ازافق شود طالع
بود که پرتو نوری بر بام ما افتد |
دو چشمانت پیاله پر ز می بی
خراج ابروانت ملک ری بی همی وعده کری امروز و فردا نمیدانم که فردای تو کی بی باباطاهر |
یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود |
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند حافظ |
دل وجودت را به آتش می کشد
تار و پودت را به آتش می کشد |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم .. |
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را |
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کردست در کارش مکن جای دیگر دارد او شهباز اوج جان ماست هم قفس با خیل مرغان گرفتارش مکن |
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی آن قدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد بدینسان بشکند در من سکوت مرگبارم را *دکتر شریعتی* |
اکنون ساعت 12:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)