فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را //م |
من ترک عشق و شاهد و دلبر نمیکنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمی کنم ج |
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی ص |
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا بر گشودن ، پرستو شدن ژ |
ژرف است محیط این جزیره
خاکش سیه است و آب تیره ق |
قلب بی حاصل مارا بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد پ |
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد هـ |
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را // م |
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد
و آن کاو نه این ترانه سراید خطا کند ط |
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبيح و طيلسان به می و ميگسار بخش //هـ |
هر نقش که دست عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد چ |
چنين که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم //د |
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد آ |
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا ل |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش نیست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد ب |
به چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع آخرت خیر البشر کن ض |
ضمیر هر درخت ای جان ز هر دانه که می نوشد
شود برشاخ و برگ او نتیجه شرب او پیدا ن |
نميدونم دلُم ديونه كيست
كجا ميگردد و در خونه كيست نمي دونم دل ديونه مو اسير نرگس مستونه كيست // س |
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقهٔ بیرون این دنیای باطل کن مرا |
از آب ديده صد ره طوفان نوح ديدم
و از لوح سينه نقشت هرگز نگشت زايل // ق |
قمر ماه منیر دله ما تار شدست
قفس عمر من و تو همه وقت تار شدست غ بده |
غمگین مکن اگر نکنی شاد خاطری
گر مرحم دل نشوی نیستر نباش ف |
فکر کردم شاید سکوتم تهی شود
فکر کردم شاید نگاهت معنی شود افسوس که میان سکوت من و نگاه تو پرنده بی قفس مانده ش بده |
شکفته چون شوم از بوستان، که لاله و گل
به سینههای جراحت رسیده میماند ز |
زان طره پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند |
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است |
با ت شروع میکنم
تو محو عالم فکر خودی، نمیدانی که فکر صائب ما نیز عالمی دارد د |
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حيف باشد که ز کار همه غافل باشی // ع |
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند گ |
گر صاف بود سینهٔ ما، هیچ عجب نیست
عمری است درین میکده از درد کشانیم خ |
خوش برآ با غصهای دل کاهل راز
عيش خوش در بوته هجران کنند // ر |
روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست ز |
زهي خجسته زماني كه يار باز آمد
به كام غم زدگان غمگسار باز آمد // ....... |
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت ش |
دوش رفتم به در ميکده خواب آلوده آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش شست و شويی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده // ب |
بوی گل و نسیم صبا میتوان شدن
گر بگذری ز خویش، چها میتوان شدن ص |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره کز کجاست تا به كجا // م |
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست و |
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود س |
اکنون ساعت 07:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)