پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

دانه کولانه 10-04-2009 11:03 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط MAHDI.HE (پست 71447)
دیشب تورا به ما سر مهر و وفا نبود *** آن گرمی و محبت و شور وصفا نبود
بیگانه وار مینگرستی به چشم ما *** در چشم ما مگر نگه آشنا نبود

اینو با یه اواز خیلی قشنگی استاد ایرج میخونه که برای من جالب بود این قطعه شعر اصلا توی سایتهای فارسی جایگاه چندانی نداشت من نمیدونم از کیه...
یه سوالم چند روز پیش توی یکی از این تاپیکهای مشاغره پرسیده بودم کسی جوابی نداد ؟

در مورد ان کافر دلی که نقاب زلفش رو نمیبست و باعث میشد محراب عاشق بی چاره از حجاز به خم ابروان وی تغییر مکان دهد..
.نقاب زلف و ابرو ؟



نقل قول:

نوشته اصلی توسط abadani (پست 71432)
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگتر گردد كمند

رابعه قزداری ؟


نقل قول:

نوشته اصلی توسط NeGin (پست 71420)
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است

گفتی رهزن ..
یاد این افتادم..

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لا جرم ز آتش حرمان و هوس می جوشیم
می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت
که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم


نقل قول:

نوشته اصلی توسط مجتب (پست 71453)
در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده ام.
بس ملامتها کزین نامردمان بشنیده ام.
سر دهد در گوش جانم. موی همرنگ شبانم.
من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام.
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام.
گر بمانم یا نمانم بندهء پیر زمانم...

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهده خویش در خیال آید

constantine726 10-04-2009 11:14 PM

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

--------------------------------------------------------
و هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند

(سهراب عزیز)

sheida.m 10-05-2009 12:04 AM


اشک گرم و غم عشق آمد جانا چه کنم

گر به فردا نرسد این شب بیداری من

آیـدا 10-05-2009 01:49 AM

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

constantine726 10-05-2009 08:42 AM

اگر از چشم من پرسي كه مجنون تر زمجنونم

تو ليلاتر زليلايي، اگر زشت و اگر زيبا

---------------------------------------------------------------
باد مي‌كوبيد بر پنجره بسته شب
باد مي‌غريد بر پيكره خسته شب
من كه با مونس تنهايي خود سر به گريبان بودم
جبه پوشيدم و در خلوت شب پرسه زنان
به تمناي گل سرخ كه روياي شب و روزم بود
كوچه‌ها را كه تهي بود و تهي بود و كبود
نفس اندر نفس باد كه ره مي‌پيمود
جستجو مي‌كردم
فرصتي بود و دمي
تا كه از بند سكوت غم خويش
بگسلم رشته هر تافته خواب و خيال
دل سپارم به شب خوف كه در هر نفسش
جوجه فاجعه گيرد پرو بال
...........
چه خيال عبثي بود، عبث
در رگ كوچه سحر سرد و سبك جاري بود
چشم خوناب شفق خواب آلود
ديده بر كوچه گشود

فرگل 10-05-2009 08:51 AM

اين كوزه چو من عاشق زاري بودست
در بند سر زلف نگاري بودست
اين دسته كه بر گردن او ميبيني
دستي است كه بر گردن ياري بودست

مجتب 10-05-2009 06:05 PM

تن آدمی شریف است ، به جان آدمیت
نه همین لباس زیبا ست ، نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی ...

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

MAHDI 10-05-2009 07:13 PM

تا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای
این روش تازه را تازه بنا کرده ای
دوش ز دست رقیب ساغر می خورده ای
من به خطا رفته ام یا تو خطا کرده ای

NeGin 10-05-2009 11:26 PM

یارب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شنید

MAHDI 10-05-2009 11:35 PM

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد


اکنون ساعت 09:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)