گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد ب |
بر او ختم آمده پایان این راه
در او منزل شده «ادعوا الی الله» مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جانفزایش شمع جمع است ح |
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لالهی سیراب به دامن کردم در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده نزديک سحر
راست چون عارض گلبوي عرق کردهي يار غ |
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست // ت |
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیر و بی منت سپاهی م |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد ت |
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی ب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ج |
جگر چون نافه ام خون گشت ، کم ز نیم نمی باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتیم چ |
اکنون ساعت 07:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)