چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش چ |
چه عجب ملک دل ار ویران شد
همه دیدیم که معمار نداشت ع |
عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان
به شکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم غ |
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است گ |
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری س |
ساقیا یک جرعه ای زان اب اتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز |
?
خاطرت کی رقم فیض پذیرت هیهات مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی ز |
زندگی هنگامه ی فریادهاست
سرگذشت درگذشت یادهاست ت |
تا چند همچو شمع زبان اوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش ن |
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند ل |
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل بر کنی ل |
لب دريا، سحر گاهان و باران،
هوا، رنگ غم چشم انتظاران، نمي پيچد صداي گرم خورشيد، نمي تابد چراغ چشم ياران ع |
عمرم گذشت و قافله عشق برفت
موی سپید ماند و خاطرات زمان گ بده |
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد ط بده جونم |
طربسرای وزیر است ساقیا مگذار
که غیر جام می آنجا کند گرانجانی م |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است ل |
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناهیم هنوز |
با ل شروع میکنم
لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است نارسیدن به مطالب، ز رسیدن به بود ع |
عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد // ت |
تا درین باغی، به شکر این که داری برگ و بار
برگ میباید فشاند و بار میباید کشید ا |
از خمستان جرعهای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوا نهاد // ن |
اگر چه رسم خوبان تندخویست
چه باشد گر بسازد با غمینی |
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست // ن |
ناز دم مسیح گران است بر دلم
این خار را نگر که گرفته است خوی گل گ |
گفتی: کم سودای سر زلف بتان گیر، چندین چه نصیحت کنی؟ انگار گرفتم با توبه و تقوی تو ره خلد برین گیر من با می و معشوقه ره نار گرفتم // ... |
از بخت سبز چون شمع، صائب گلی نچیدیم
در اشک و آه شد صرف، یکسر وجود ما را ژ |
مشاعره با حروف انتخابی ( ژ )
ژاله به گلنار درآویختند لاله به شمشاد برآمیختند بر سر آن مشک فرو بیختند وز بر این در فرو ریختند // ب |
با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بیکسی
شد ریشه ریشه دامنم، از خار استدلالها ش |
شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست // س |
ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست د |
در دل و چشمم ز حسن و لطف خویش آشکارا و نهانی ساقیا نیست در عالم عراقی را دمی بر لب تو کامرانی ساقیا // ک |
گشت بیدار چشم دل، چو مرا
عالم از پیش جسم و جان برخاست ر |
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است // ح |
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد ه |
هرچند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به اندامه ش |
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت غ |
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد ع |
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد، به اوج ماه رسید ط |
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا بفرمود با نادان نپیوند م |
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند ب |
اکنون ساعت 09:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)