بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد ر |
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند ص |
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت گ |
گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بیجان بقا ج |
جز به تو، از سوز عشق با که بنالم
جز ز تو، درمان درد، از که بجویم؟ خ |
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم وز پي جانان بروم م |
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت س |
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند ع |
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی ظ |
ظلم ماری است که هرکه پرورذش
اژذهایی شد وفرو بردش ذ |
ذکر خدا را می کنم من از زبانی بی نوا
ژرفای عشق پاک او برده مرا سوی فنا پ |
بي تو مهتاب شبي ، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم شدم آن عاشق ديوانه كه بودم // م |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ن |
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکين و فقيرم // ي |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد ب |
برسر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید ک |
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد د |
درمیان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب //... |
اين دل كه تو داري همه از آهن و سنگ است
ديوانه تو كي پي نام و پي ننگ است تنها نه ملنگ است كه از ساز تو رقصد عالم همه از ساز تو در رقص و ملنگ است // 0000 |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب ت |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را // ش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت ر |
راه عشق ار چه کمينگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد // س |
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت ف |
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ق |
قبا بسته چو گل در تازه روئی
پرستش را کمر بستند گوئی ف |
فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد
دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب ی |
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست ق |
قراری بسته ام با می فروشان
که روز غم بجز ساغر نگیرم گ |
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است ث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ط |
طمع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس است ص |
صمنا با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تابه کی در غم تور ناله شبگیر کنم غ |
غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دواش جز می چون ارغوان نمیبینم چ |
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست س |
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویز است ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد خ |
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است ق |
اکنون ساعت 11:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)