يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد وبرهاندم از بند ملامت |
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژده ای زمقدم عید وصال تو |
واعظ ما بوي حق شنيد بشنو اين سخن
در حضورش نيز مي گويم نه غيب مي كنم |
من درخور تو چه تحفه آرم
جانست و بهای یک نظر نیست |
بازت_:2:
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب |
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست |
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را |
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد |
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد |
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار در عیش خوشآویز نه در عمر دراز |
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی میریخت خون و ره بدان هنجار میآورد |
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به |
هیچ مصلح به کوی عشق نرفت
که نه دنیا و آخرت درباخت |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی ور به خلوت با دلارامت میسر میشود در سرایت خود گل افشانست سبزی گو مروی |
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند |
دل ما هست پریشان تن تیره شده جمع
صاف اگر جمع شود تیره پریشان چه شود |
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش |
بچه ها یه کوچولو نفس بگیریم بعد ادامه بدیم.
با سرعت نور دارین پست میدین؟؟؟؟؟ شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر یک ساعته عمری که در او داد کند |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
بیا اقا مجتب عادت میکنی:d
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی |
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند |
دیدم که لبش شراب نوشد
کی دید ز لب می مغانه |
:)
هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بیقرار من باشی |
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند |
دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین
که یمن همت او کارهای بسته گشاد |
دیدی قضای مرگ و برون رفتی از جهان
نادیده چهرهٔ تو بنین و بنات تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به |
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید |
:d
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اگر چه زنده رود آب حيات است
ولی شيراز ما از اصفهان به |
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قائل |
لؤلؤئی چندم اوفتاد به چنگ
شب چراغ سحر به رونق و رنگ |
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت |
اکنون ساعت 12:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)