قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد ت |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است م |
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به من چو نسیم سحر نکرد د |
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست ت |
تا توانی دلی بدست اور
که دل شکستن هنر نمیباشد ش |
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت ف |
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است ب |
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت گ |
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است ج |
جهان را خاص این صاحبقران کن
فلک را یار این گیتی ستان کن خ |
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است ه |
هرآنکه روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد پ |
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی چ |
چه حالت است که گل در سحر نماید روی
چه شعله است که در شمع آسمان گیرد ک |
که احسنت ای جهاندار معانی
که در ملک سخن صاحبقرانی ح |
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست ن |
نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز آ |
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد ف |
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست
آب خضر نصیبه اسکندر آمدی د |
دریغ آن کمربند و آن گردگاه
دریغ آن کیی برز و بالای شاه غ |
غلام نرگس جمالش آن سهی سروم
که از شراب غرورش بکس نگاهی نیست ن |
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد ض |
ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن ژ |
ژاله چو بارید بر دلم
بستر سردم اجاق شد از گذر ابر خوشگلم باغ پر از اتفاق شد یار برون آمد از خیال وصل رقیب فراق شد غ |
غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ص |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا ت |
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در تب و تاب بسیار افتاد م |
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت غ |
غم زمانه که هیچش کران نمی بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی بینم ز |
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را // ... |
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت ص |
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است // ش |
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد ط |
طایر دولت اگر باز گذاری بکند یار بازآید و با وصل قراری بکند // د |
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است ع |
عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است لیلة القدری که میگویند پندار امشب است // ر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ی |
یارب به آب این مژه اشکبار ما کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما // ... |
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ب |
اکنون ساعت 08:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)