پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

mary.f 06-23-2009 09:58 AM

مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت

abadani 06-23-2009 09:59 AM

گوهري كز صدف كون و مكان بيرون بود
طلب از گمشدگان لب دريا مي كرد
حافظ

دانه کولانه 06-23-2009 10:14 AM

دست از طلب ندارم تا کام من براید
یا تن رسد با جانان یا جان ز تن براید
کلیشه ای شد !
وه که جدا نمیشود نقش از تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

به است آن یا زنخ یا سیب سیمین
لب است آن یا شکر یا جان شیرین .

abadani 06-23-2009 10:21 AM

در طلب ظهر رخ ماهرو
مي نگرد جانب بالا دلم

mary.f 06-23-2009 04:36 PM

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

abadani 06-23-2009 04:38 PM

از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم

mary.f 06-23-2009 04:41 PM

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

abadani 06-23-2009 04:47 PM

گر دست دهد كه آستينش گيرم
ور نه بروم بر آستانش ميرم

ساقي 06-23-2009 11:37 PM

آستین بر روی و نقشی در میان افکنده‌ای
خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده‌ای
همچنان در غنچه و آشوب استیلای عشق
در نهاد بلبل فریاد خوان افکنده‌ای

دانه کولانه 06-23-2009 11:46 PM

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین
آستین بر دست پوشید از بهار برگ شاخ میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین

abadani 06-24-2009 07:40 AM

بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار

mary.f 06-24-2009 01:35 PM

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

abadani 06-24-2009 01:37 PM

روزي كه چرخ از گل ما كوزه ها كند
زنهار كاسه سر ما پر شراب كن

deltang 06-24-2009 03:34 PM

روزي زلپ يار ربودم بوسي

گفتا كه تو هم بي ادبي هم لوسي

گفتم چه بود گناه آن بوسه ي من

گفتا لب و ول كردي و لپ مي بوسي

ترخینه 06-24-2009 03:42 PM

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم

abadani 06-24-2009 03:44 PM

مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم

3tare 06-28-2009 10:10 PM

در وصل هم زعشق تو اي گل در آتش

عاشق نمي شوي كه ببيني چه ميكشم

با عقل آب و عشق به يك سو نميرود

بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم

دختر تنها 06-28-2009 11:05 PM

با من آميزش او الفت موج است و كنار

دم به دم با منو پيوسته گريزان از من

mary.f 07-03-2009 12:44 PM

من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

ساقي 07-03-2009 01:04 PM

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم


...

nae 07-03-2009 01:41 PM

درین بحرید کین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت های عالم
زکف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد زن نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر زمانی
برآی ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل هر ضیایی


Nur3 07-03-2009 04:04 PM

كمال است در نفس انسان ،سخن

تو خود را به گفتار ناقص مكن

abadani 07-03-2009 04:41 PM

زبان در دهان ای خردمند چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروش است یا پیله ور

Nur3 07-03-2009 05:41 PM


زبان دركش اي مرد بسيار دان

كه فردا قلم نيست بر بي زبان

deltang 07-03-2009 09:17 PM

شاد زيان خريده اي كين همه سود ميكند

پرده سراي سايه را پر ز سرود ميكند

دانه کولانه 07-03-2009 11:44 PM

ناگهان پرده برانداخته​ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته​ای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته​ای یعنی چه

Nur3 07-04-2009 07:45 AM


محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفت

مست گفت: اي دوست اين پيراهن است افسار نيست
..

nae 07-04-2009 08:32 AM



چون رسد نوبت خدمت نشوم هيچ خجل
تو مرا مي بده و مست بخوابان و بهل


mana 07-04-2009 09:03 AM

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولمو انسانم آرزوست

دانه کولانه 07-04-2009 02:22 PM

هر شب چو چراغ چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو

mary.f 07-04-2009 02:51 PM

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

abadani 07-04-2009 04:56 PM

شب تا سحر می نغنوم وندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود

Nur3 07-04-2009 06:57 PM


اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز

كان سوخته را جان ش و آواز نيامد

deltang 07-04-2009 10:02 PM

اي بي وفا از غم بياموزي وفا

غم با همه بيگانگيش هر شب به من سر ميزند

nae 07-06-2009 11:52 PM

جمله فروغ آتشين تا به كيش نهان كنم
از غم و اندهان من سوخت درون جان من



ساقي 07-07-2009 05:52 PM

او رفت وجان می​پرورد این جامه بر خود می​درد
سلطان که خوابش می​برد از پاسبانانش چه غم


...

mary.f 07-13-2009 08:23 AM

خواب مرا ببسته ای، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای، بی تو بسر نمی شود

amator_2 07-13-2009 09:14 AM

سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق

Nur3 07-13-2009 12:02 PM

قصد ايشان نهفته اسراري است

كه به ايمـــا كنند گاه اظـــــهار

پي بري گـــر به رازشان داني

كه هـمين است سر آن اسرار

ساقي 07-13-2009 04:14 PM

اسرار جهان، چنانکه در دفتر ماست
گفتن نتوان، که آن، وبالِ سرِ ماست
چون نيست در اين مردم نادان، اهلی
نتوان گفتن، هرآنچه در خاطر ماست
....


اکنون ساعت 01:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)