یک قطره آب بود با دریا شد *** یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست *** آمد مگسی پدید و نا پیدا شد |
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است |
تا چند زنم بروی دریاها خشت *** بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود *** که رفت بدوزخ و که آمد زبهشت |
تا توانی رفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن اسان است اشکی پاک کن |
نا زهره و مه درآسمان گشت پدید *** بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
|
در همه دير مغان نيست چون من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي |
یک چند بکودکی باستاد شدیم *** یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید *** از خاک در آمدیم و بر باد شدیم |
محبت را به دل دادن صفای سینه میخواهد **** به یاد دوستان بودن دل بی کینه میخواهد
|
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از تدبير ما (حضرت لسان الغيب) --------------------------------------------------------- زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد (سهراب عزيز) |
اکنون ساعت 12:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)