گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان میرفت خ |
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم س |
سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد ک |
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار چ |
چون دمبدم عنایت توفیق ممکن است
در تنگنای نزع نکوشد کسی چرا گ |
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور غ |
غبار راه طلب کیمیای پیروزییست
غلام دولت ان خاک عنبرین مویم |
؟
عمری است که میزنم در دل یعنی که در سرای ساقی ل |
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش ا |
آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا
جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد؟ |
؟؟
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود ر |
ردا و طیلسان یکسو نهادم
همه زنار شد بند قبایم ل |
لحظه دیدار نزدیک است باز من ديوانه ام ، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ های، نپریشی صفای زلفکم را، دست و آبرويم را نريزي ، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است // ص |
صمنا با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم ف |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ح |
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست خ |
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم چ |
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست م |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم ش |
شور عشقت تا فتاد اندر جهان
چون دل من عالمی پر شور شد س |
سر آن ندارد امشب كه بر آيد آفتابي
چه خيالها گذر كرد و گذر نكرد خوابي // ب |
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به ب |
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ار نی گوی به میقات بریم ش |
شدم که بوسه زنم بر درش ادب گفتا
به بوسه خاک در یار خوار نتوان کرد |
؟؟
گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد گ |
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ ز |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ک |
کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟
کز بوک و مگر جان خریدار برآمد د |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم غ |
غمگین مکن اگر نکنی شاد خاطری
گر مرهم دل نشوی نیشتر نباش و |
وریدون که زین کار هستم گناه
جهان آفرینم ندارد نگاه الف |
آورد چو در کار لب و غمزه و رخسار
جان و دل و چشم همه از کار برآمد ژ |
اين يكي خيلي سخته آقا حسين
// پ |
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد ع |
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید س |
عجب از وفای جانان که عنايتی نفرمود
نه به نامه پيامی نه به خامه سلامی // م |
مگذار که خسته دل عراقی
بیعشق تو عمر بگذراند ر |
رسم به عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد ی |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است ت |
اکنون ساعت 06:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)