شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است |
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی ست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟ |
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر ازین عیبی که میدانی که زیبایی |
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟ همچو بر صفحه ی گل قطره ی باران بهاری! |
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم |
دلم بس ناله های زیر دارد فلک بر گردنم زنجیر دارد مگر دیدار ما قیامت که تهران خاک دامن گیر دارد :53::53::53: |
حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن می بویم |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را |
مهر تو اگر به هستی ما افتاد
هرگز به دلش خیاله خاموشی نیست |
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما |
اکنون ساعت 03:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)